کلمه جو
صفحه اصلی

summarize


معنی : خلاصه کردن، خلاصه ساختن، بطور مختصر بیان کردن
معانی دیگر : کوته وار کردن، تلخیص کردن، ملخص کردن

انگلیسی به فارسی

خلاصه کردن، بطور مختصر بیان کردن


خلاصه کردن


خلاصه کن، خلاصه کردن، خلاصه ساختن، بطور مختصر بیان کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: summarizes, summarizing, summarized
مشتقات: summarization (n.)
(1) تعریف: to restate in a concise form.
مترادف: abstract, brief, recapitulate, sum up, synopsize
مشابه: abbreviate, abridge, capsulize, compress, condense, digest, epitomize, restate, sketch

- The students had only five minutes each, so they needed to quickly summarize what they had done in their projects.
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان هر یک پنج دقیقه وقت داشتند، بنابراین لازم بود که به سرعت آنچه را که در پروژه های خود انجام داده بودند، خلاصه کنند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان فقط پنج دقیقه داشتند، بنابراین آنها نیاز داشتند به سرعت خلاصه آنچه را که در پروژه هایشان انجام داده بودند خلاصه کرد
- At the end of the hour, the professor summarized the main points of his lecture.
[ترجمه ترگمان] در پایان ساعت، استاد نکات اصلی سخنرانی خود را خلاصه کرد
[ترجمه گوگل] در پایان ساعت، استاد، نکات اصلی سخنرانی خود را خلاصه کرد

(2) تعریف: to be a concise statement of.
مترادف: epitomize
متضاد: itemize
مشابه: abstract, outline, review, state, survey

- This paragraph summarizes our position.
[ترجمه ترگمان] این بند موقعیت ما را خلاصه می کند
[ترجمه گوگل] این پاراگراف موقعیت ما را خلاصه می کند

• present in a condensed form, list the main points in a brief and comprehensive manner, sum up; be a summary of (also summarise)
if you summarize something, you give a brief description of its main points.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] خلاصه کردن .
[ریاضیات] خلاصه کردن، منحصر کردن، شرح مختصر دادن

مترادف و متضاد

خلاصه کردن (فعل)
abridge, brief, sum up, summarize, make an abstract, epitomize, foreshorten, make a resume

خلاصه ساختن (فعل)
summarize

بطور مختصر بیان کردن (فعل)
summarize

give a rundown


Synonyms: abridge, abstract, boil down, cipher, compile, condense, cut, cut back, cut down, digest, encapsulate, epitomize, get to meat, give main points, inventory, outline, pare, précis, prune, put in a nutshell, recap, recapitulate, rehash, retrograde, review, run down, run through, shorten, skim, snip, sum, summate, sum up, synopsize, trim


Antonyms: break down


جملات نمونه

1. I'll just summarize the main points of the argument in a few words if I may.
[ترجمه مهدی علیخانی] من میخواهم خلاصه کنم نکات کلیدی آن بحث را در چند کلمه ، اگر ممکن باشد
[ترجمه ترگمان]اگر بتوانم نکات اصلی بحث را در چند کلمه خلاصه کنم
[ترجمه گوگل]من فقط چند جمله کلیدی از بحث را خلاصه می کنم، اگر ممکن است

2. She began to summarize the salient features/points of the proposal.
[ترجمه ترگمان]او شروع به جمع بندی ویژگی های برجسته \/ نکات این پیشنهاد کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به خلاصه کردن ویژگی های برجسته / نکات پیشنهادی نمود

3. She wrote something to summarize her hypothesis.
[ترجمه ترگمان]او چیزی برای خلاصه کردن فرضیه خود نوشت
[ترجمه گوگل]او چیزی نوشت تا خلاصه فرضیهش را بیان کند

4. The authors summarize their views in the introduction.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان دیدگاه های خود را در این مقدمه به طور خلاصه بیان می کنند
[ترجمه گوگل]نویسندگان خلاصه ای از نظرات خود را در مقدمه

5. To summarize, in most cases the schools were achieving the standards set.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، در اغلب موارد این مدارس به استانداردهای تعیین شده دست یافته اند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، در اکثر موارد مدارس به استانداردها دست یافتند

6. OK, just to wind up, could I summarize what we've decided?
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، فقط برای باد کردن، آیا می توانم آنچه را که ما تصمیم گرفته ایم خلاصه کنم؟
[ترجمه گوگل]خوب، فقط به پایان برسد، آیا می توانم آنچه را که تصمیم گرفته ایم خلاصه کنیم؟

7. I will summarize what I have done.
[ترجمه ترگمان]آنچه را که انجام داده ام به طور خلاصه شرح خواهم داد
[ترجمه گوگل]من آنچه را که انجام داده ام خلاصه می کنم

8. It is now possible to summarize the neo-Darwinian theory of evolution.
[ترجمه ترگمان]اکنون این امکان وجود دارد که نظریه نئوکلاسیک تکامل را خلاصه کنیم
[ترجمه گوگل]اکنون می توان تئوری تکامل داروهای جدید را خلاصه کرد

9. When your annual review is due, summarize all your achievements for the period and present them to your employer.
[ترجمه ترگمان]زمانی که بررسی سالانه تان به خاطر آن است، تمام موفقیت های خود را خلاصه کنید و آن ها را به کارفرمای خود ارائه دهید
[ترجمه گوگل]هنگامی که بررسی سالانه خود را انجام می دهید، خلاصه تمام دستاوردهای خود را برای دوره و ارائه آن به کارفرمای شما

10. Summarize that ugly reality in five terse sentences, then cut to the real national obsession: Sun Belt weather.
[ترجمه ترگمان]با توجه به این واقعیت زشت در پنج جمله کوتاه، سپس به وسواس ملی واقعی اشاره کرد: آب و هوای کمربند سان
[ترجمه گوگل]خلاصه واقعیت زشت را در پنج جملات مختصر، و سپس به هویت ملی واقعی وسواس خورشید کمربند

11. To summarize, broadly speaking there are three main categories of such patients.
[ترجمه ترگمان]بطور کلی، سه مقوله اصلی از چنین بیمارانی وجود دارد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، به طور گسترده ای سه دسته اصلی از چنین بیماران وجود دارد

12. Enumerators summarize some basic figures and these can be used to prepare preliminary tables for early publication.
[ترجمه ترگمان]enumerators برخی از ارقام اساسی را خلاصه می کنند و می توان از آن ها برای آماده سازی جداول اولیه برای انتشار اولیه استفاده کرد
[ترجمه گوگل]شمارنده ها برخی از ارقام پایه را خلاصه می کنند و می توان از آنها برای تهیه جداول مقدماتی برای انتشار زود هنگام استفاده کرد

13. When we describe or summarize numerical information to make it more usable we are essentially using descriptive statistics.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که اطلاعات عددی را توصیف یا خلاصه می کنیم، اساسا از آمار توصیفی استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که اطلاعات عددی را توصیف یا خلاصه می کنیم تا بتوان آن را بیشتر استفاده کرد، اساسا از آمار توصیفی استفاده می کنیم

14. Here we will summarize the position briefly.
[ترجمه ترگمان]در اینجا ما موقعیت را به طور خلاصه جمع بندی خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]در اینجا ما به طور خلاصه موضع خلاصه می کنیم

15. In these circumstances it is not possible to summarize a person's opportunity set by the measure of expected lifetime income.
[ترجمه ترگمان]در این شرایط، این امکان وجود ندارد که یک فرصت فرد را به وسیله اندازه گیری درآمد عمر مورد انتظار به طور خلاصه بیان کنیم
[ترجمه گوگل]در این شرایط ممکن است یک فرصت شخصی را که توسط معیار درآمد عمر مورد انتظار تعیین شده خلاصه کند

a summarized story

داستان تلخیص‌شده


پیشنهاد کاربران

خلاصه کردن
the results of the research are summarized at the end of the book
نتایج پژوهش در آخر کتاب خلاصه شده است
تجربی 93 ، هنر 90 ، زبان 86 و. . . 💨💨

حلاصه ای از. .
خلاصه
چکیده ای از. .


کوتهیدن.

به طور خلاصه گفتن

Can you summarize what it is that makes you think you would be suitable for this job?


کلمات دیگر: