کلمه جو
صفحه اصلی

suppression


معنی : جلو گیری، محو، فرونشانی، توقیف، قمع، موقوف سازی
معانی دیگر : سرکوبی، خفه سازی، (روانکاوی) باز داری، فروداشت، زدودگی (از ضمیر)

انگلیسی به فارسی

موقوف سازی


جلوگیری، توقیف، موقوف سازی، فرونشانی


سرکوب، فرونشانی، توقیف، محو، جلو گیری، قمع، موقوف سازی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of suppressing or the state or being suppressed.

(2) تعریف: in psychiatry, the act of keeping painful or difficult thoughts or emotions from one's conscious awareness.

• act of suppressing, repression; stoppage

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] حذف .
[برق و الکترونیک] حذف، جلوگیری - حذف حذف هر کدام از مولفه های گسیل، مانند بسامد یا گروه بسامد خاص از سیگنال RF یا AF .
[زمین شناسی] فرونشانی
[آمار] فرونشانی

مترادف و متضاد

جلوگیری (اسم)
abatement, curb, prevention, snub, countercheck, suppression, restraint, interdict, obstruction, blockage, restriction, preservation, interdiction, debarment, forbiddance, interception, stoppage

محو (اسم)
suppression, abolition, elimination, obliteration, erasure, effacement

فرونشانی (اسم)
suppression, appeasement, assuagement

توقیف (اسم)
suppression, execution, custody, apprehension, arrest, detention, internment, arrestment, seizing, constraint, sequestration, holdup, lockup, nabbing

قمع (اسم)
suppression, battering

موقوف سازی (اسم)
suppression

جملات نمونه

1. The suppression of the revolt took a mere two days.
[ترجمه ترگمان]سرکوبی شورش دو روز به طول انجامید
[ترجمه گوگل]سرکوب شورش تنها دو روز طول کشید

2. A mother's suppression of her own feelings can cause problems.
[ترجمه آدینه] سرکوب احساسات شخصی مادر، می تواند مشکلاتی به وجود آورد.
[ترجمه ترگمان]سرکوب احساسات خودش می تواند باعث بروز مشکلاتی شود
[ترجمه گوگل]سرکوب مادران از احساسات او می تواند مشکلات ایجاد کند

3. He was injured in the bloody suppression of the uprising.
[ترجمه ترگمان]او در سرکوب خونین قیام مجروح شد
[ترجمه گوگل]او در سرکوب خونین قیام مجروح شد

4. The suppression of the strike led to sympathy strikes in other industries.
[ترجمه ترگمان]سرکوب اعتصاب به حملات همدردی در صنایع دیگر منجر شد
[ترجمه گوگل]سرکوب اعتصاب به اعتصابات همدردی در صنایع دیگر منجر شد

5. suppression of evidence/emotions/free speech, etc.
[ترجمه ترگمان]سرکوب شواهد \/ احساسات \/ کلام آزاد و غیره
[ترجمه گوگل]سرکوب شواهد / احساسات / آزادی بیان و غیره

6. During the suppression of the agrarian unrest of 1830 he attempted, unsuccessfully, to improve the wages of labourers around Dorchester.
[ترجمه ترگمان]در خلال سرکوبی ناآرامی ها ارضی که در ۱۸۳۰ درگرفت، کوشید تا دست مزد کارگران دور چس تر را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]در طی سرکوب ناآرامی های کشاورزی در سال 1830، او تلاش ناکام برای بهبود دستمزد کارگران در اطراف Dorchester بود

7. But experiments using the conditioned suppression procedure have generated doubts about the generality of this conclusion.
[ترجمه ترگمان]اما آزمایش ها با استفاده از روش سرکوب شرطی تردیدهایی در مورد کلیت این نتیجه گیری ایجاد کرده اند
[ترجمه گوگل]اما آزمایشات با استفاده از روش سرکوب شرطی موجب شک و تردید در مورد عمومیت این نتیجه می شود

8. We were very impressed with the noise suppression on this planer, as most planers tend to be as noisy as routers.
[ترجمه ترگمان]ما خیلی تحت تاثیر توقف نویز در این planer قرار گرفتیم، چون اغلب planers ها به اندازه routers پر سر و صدا و پر سر و صدا هستند
[ترجمه گوگل]ما تحت تاثیر سرکوب سر و صدا بر روی این بلبرینگ بسیار تحت تاثیر قرار گرفت، همانطور که بیشتر تخته گیرها تمایل دارند به عنوان روتر های پر سر و صدا باشند

9. The suppression of colour made it possible to control the aesthetic qualities of the picture and helped to structure its connotative meaning.
[ترجمه ترگمان]سرکوب رنگ امکان کنترل کیفیت های زیبایی شناختی تصویر را فراهم ساخت و به ساختار مفهومی آن کمک کرد
[ترجمه گوگل]سرکوب رنگ باعث می شود که کیفیت زیبایی شناسی تصویر را کنترل کرده و به ساختار معنایی آن کمک کند

10. Suppression of press freedom has not happened.
[ترجمه ترگمان]توقف آزادی مطبوعات نیز اتفاق نیافتاده است
[ترجمه گوگل]سرکوب آزادی مطبوعات اتفاق افتاده است

11. Readers familiar with English history will find a vague parallel to the suppression of the monasteries.
[ترجمه ترگمان]خوانندگان که با تاریخ انگلستان آشنایی دارند، به موازات سرکوبی صومعه ها، یک ردیف مبهم پیدا خواهند کرد
[ترجمه گوگل]خوانندگان آشنا با تاریخ انگلیسی موازی مبهم سرکوب صومعه ها را پیدا خواهند کرد

12. Becoming part of a team should not mean the suppression of individuality.
[ترجمه ترگمان]تبدیل شدن به بخشی از یک تیم نباید به معنای سرکوب فردیت باشد
[ترجمه گوگل]تبدیل شدن به بخشی از یک تیم نباید به معنای سرکوب فردیت باشد

13. The inspectors found no evidence which supported any allegation of suppression of official documents.
[ترجمه ترگمان]بازرسان هیچ مدرکی دال بر حمایت از ادعای سرکوب اسناد رسمی نیافتند
[ترجمه گوگل]بازرسان هیچ شواهدی را مبنی بر حمایت از هرگونه اتهام سرکوب اسناد رسمی یافتند

14. Eye problems can indicate an unhealthy lifestyle with subsequent suppression of the immune system.
[ترجمه ترگمان]مشکلات چشم می تواند بیانگر سبک زندگی ناسالم با سرکوب متعاقب سیستم ایمنی باشد
[ترجمه گوگل]مشکلات چشم می تواند یک شیوه زندگی ناسالم و سرکوب سیستم ایمنی را نشان دهد

15. The FDA has also approved the herpes drug Valtrex for suppression of herpes outbreaks.
[ترجمه ترگمان]سازمان غذا و دارو نیز تب خال تناسلی مربوط به تب خال تناسلی را برای سرکوب شیوع تب خال تایید کرده است
[ترجمه گوگل]FDA نیز داروهای تبخال تبخال را برای سرکوب شیوع هرپس تایید کرده است

پیشنهاد کاربران

در فیلترها به معنی تضعیف هم کاربرد دارد.

سانسور

کتمان

حذف کردن - از بین بردن

جلوگیری

suppression ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: سرکوب
تعریف: تلاش آگاهانه برای کنار نهادن افکار و تجارب ناخوشایند از حیطۀ خودآگاهی

fire suppression
اطفای حریق


کلمات دیگر: