کلمه جو
صفحه اصلی

compile


معنی : گرد اوردن، همگرادنی کردن، تالیف کردن
معانی دیگر : (از سرچشمه های مختلف) گردآوری کردن، جمع آوری کردن، (آمار و اطلاعات و غیره) تنظیم کردن، تهیه کردن، تدوین کردن

انگلیسی به فارسی

گردآوری، گرد اوردن، همگرادنی کردن، تالیف کردن


هم‌گرادنی کردن


گرد آوردن، تألیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compiles, compiling, compiled
(1) تعریف: to form (a written work or list) by bringing together pieces of information, articles, documents, or the like.
مترادف: assemble
مشابه: accumulate, amass, anthologize, arrange, collocate, combine, unite

- They're compiling a recipe book, so they've asked each of us to submit one of our favorite recipes.
[ترجمه ترگمان] آن ها یک کتاب دستور پخت را تهیه می کنند، بنابراین از هر کدام از ما درخواست کرده اند که یکی از دستور العمل های مورد علاقه ما را ارسال کنند
[ترجمه گوگل] آنها یک کتاب دستورالعمل کامپایل می کنند، بنابراین از هر یک از ما خواسته اند تا یکی از دستور العمل های مورد علاقه ما را ارسال کنند
- The agency thinks he's a spy and has compiled a dossier on him.
[ترجمه ترگمان] سازمان فکر می کند که او یک جاسوس است و یک پرونده از او را جمع آوری کرده
[ترجمه گوگل] آژانس فکر می کند او یک جاسوس است و پرونده ای را در مورد وی ایجاد کرده است
- The publisher is compiling a glossary to accompany the textbook.
[ترجمه ترگمان] ناشر کتاب واژه نامه را برای همراه بردن کتاب درسی تدوین می کند
[ترجمه گوگل] ناشر در حال تهیه یک واژه نامه برای همراهی با کتاب درسی است

(2) تعریف: to gather together; collect.
مترادف: collect, gather
مشابه: accumulate, aggregate, amass, assemble, group, marshal

- Our research team has been compiling data on population shifts for several years now.
[ترجمه ترگمان] تیم تحقیقاتی ما اکنون در حال گردآوری داده ها برای چندین سال است
[ترجمه گوگل] تیم تحقیقاتی ما برای چندین سال در حال جمع آوری اطلاعات در مورد تغییر جمعیت است

(3) تعریف: in computer technology, to convert into machine readable language; assemble.
مشابه: assemble, convert, process, transform

• collect, gather together in one place; compose (an essay, book, etc.) from many parts; (computers) translate a program that is written in a high level programming language from a source code into object code (machine language)
when you compile a book, report, or film, you produce it by putting together different pieces of information.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کامپایل ؛همگردانی کردن
[زمین شناسی] گرداوردن، تالیفکردن
[ریاضیات] مرتب کردن، ترجمه کردن، تدوین کردن، همگردانی، برگردان، همگردان، تدوین

مترادف و متضاد

گرد اوردن (فعل)
assemble, amass, collect, compile, troop

همگرادنی کردن (فعل)
compile

تالیف کردن (فعل)
compile, write

assemble, accumulate


Synonyms: abridge, amass, anthologize, arrange, assemble, bring together, collate, collect, colligate, collocate, compose, concentrate, congregate, consolidate, cull, draw together, edit, garner, gather, get together, glean, group, heap up, marshal, muster, organize, put together, recapitulate, unite


Antonyms: disassemble, disperse, scatter, separate


جملات نمونه

to compile a bilingual dictionary

فرهنگ دوزبانه تألیف کردن


1. to compile a bilingual dictionary
فرهنگ دوزبانه تالیف کردن

2. to compile a list of the world's largest banks
فهرستی از بزرگترین بانک های جهان گردآوری کردن

3. The book took 10 years to compile.
[ترجمه رضا] تألیف کتاب ده سال به طول انجامید.
[ترجمه ترگمان]این کتاب ۱۰ سال طول کشید تا جمع آوری شود
[ترجمه گوگل]این کتاب به مدت 10 سال برای تدوین است

4. We are trying to compile a list of suitable people for the job.
[ترجمه ترگمان]ما در تلاشیم تا فهرستی از افراد مناسب برای این کار تهیه کنیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای جمع آوری لیستی از افراد مناسب برای این کار هستیم

5. It takes years of hard work to compile a good dictionary.
[ترجمه ترگمان]نوشتن یک فرهنگ لغت خوب سال ها طول می کشد
[ترجمه گوگل]سالها تلاش سخت برای کامپایل یک فرهنگ لغت خوب طول می کشد

6. Seniors also compile a series of graduation portfolios and participate in a portfolio defense.
[ترجمه ترگمان]افراد مسن همچنین مجموعه ای از سبدهای فارغ التحصیلی را جمع آوری کرده و در یک دفاع پورتفولیو شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]سالمندان نیز مجموعه ای از اوراق بهادار فارغ التحصیلی را تشکیل می دهند و در یک دفاع نمونه کارها شرکت می کنند

7. Most insurers and health-maintenance organizations compile formularies with committees of doctors and druggists.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیمه گران و سازمان های مراقبت بهداشتی formularies را با کمیته های پزشکان و druggists جمع آوری می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر بیمه گران و سازمان های مراقبت های بهداشتی فرمول ها را با کمیته های پزشکان و داروین تشکیل می دهند

8. Well compile a selection for special tribute in a future Lifestyle section.
[ترجمه ترگمان]خوب، یک انتخاب برای ادای احترام خاص در بخش سبک زندگی آینده تهیه کنید
[ترجمه گوگل]خوب انتخاب برای ادای احترام خاص در یک بخش شیوه زندگی آینده را کامپایل کنید

9. Section 143 requires local authorities to compile registers of land that might be contaminated and open them for public inspection.
[ترجمه ترگمان]بخش ۱۴۳ به مقامات محلی نیاز دارد تا ثبت زمین هایی را که ممکن است آلوده باشند را جمع آوری کرده و آن ها را برای بازرسی عمومی باز کنند
[ترجمه گوگل]بخش 143 از مقامات محلی خواسته است که زمینهای ثبت شده را که ممکن است آلوده باشد را جمع آوری کنند و آنها را برای بازرسی عمومی باز کنند

10. Government officials now compile and release statistics quarterly, not monthly.
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی اکنون آمار سه ماهه را جمع آوری و منتشر می کنند، نه در ماه
[ترجمه گوگل]مقامات دولتی در حال حاضر آمار و آمار را به صورت ماهانه و ماهانه منتشر می کنند

11. They learn how to compile and use book collections in school, in College and in children's libraries.
[ترجمه ترگمان]آن ها نحوه گردآوری و استفاده از مجموعه های کتاب در مدرسه، کالج و کتابخانه کودکان را می آموزند
[ترجمه گوگل]آنها یاد می گیرند چگونه مجموعه های کتاب را در مدرسه، کالج و کتابخانه های کودکان جمع آوری و استفاده کنند

12. Arthur D. . Little has been retained to help compile the specifications, it was learned yesterday.
[ترجمه ترگمان]آرتور د … اندک زمانی برای کمک به گردآوری این ویژگی ها حفظ شده است، دیروز یاد گرفته شد
[ترجمه گوگل]آرتور دی کمی مورد توجه قرار گرفته است تا به تدوین مشخصات بپردازد، دیروز آن را آموخته است

13. Lord knows, it took long enough to compile all the information stored in there.
[ترجمه ترگمان]خدا می داند، به اندازه کافی طول کشید تا تمام اطلاعات ذخیره شده در آن جا را جمع آوری کند
[ترجمه گوگل]پروردگار می داند، به اندازه کافی طول کشید تا تمام اطلاعات ذخیره شده در آن را کامپایل کند

14. Requisitions are used to compile an issue analysis sheet.
[ترجمه ترگمان]از Requisitions برای کامپایل یک صفحه تحلیل مساله استفاده می شود
[ترجمه گوگل]درخواست ها برای جمع آوری یک صفحه تجزیه و تحلیل مسئله استفاده می شود

to compile a list of the world's largest banks

فهرستی از بزرگ‌ترین بانک‌های جهان گردآوری کردن


پیشنهاد کاربران

مرتب کردن، منظم کردن، سازمان دادن، ساماندهی کردن

جم اوری کردن

هم معنی با colloct. write . complete.

You need to compile a report on your findings

compile ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ترجمه کردن
تعریف: رمزگشایی کردن دستورهای نوشته‏شده به زبانی سطح بالاتر و تولید کردن برنامه‏ای به زبان هم گذاری


کلمات دیگر: