1. button up (one's lip)
(خودمانی) زیپ دهان خود را کشیدن،راز داری کردن،لب فروبستن
2. brass button
دکمه ی برنجی
3. this button raises the temperature
این دکمه حرارت را زیادتر می کند.
4. pushing this button will activate the machine
با فشار این دکمه ماشین به کار می افتد.
5. the bottom button of a shirt
دکمه ی زیرین یک پیراهن
6. on the button
(امریکا - خودمانی) درست سر وقت یا جا،به موقع،مک،مو نمی زند!
7. depress the red button to start the motor
برای به کار انداختن موتور دکمه ی قرمز را فشار دهید.
8. i pushed the button but the bell didn't ring
دکمه را فشار دادم ولی زنگ به صدا در نیامد.
9. to stitch a button of a shirt
به پیراهن دکمه دوختن
10. iraj undid his shirt button
ایرج دکمه ی پیراهنش را باز کرد.
11. the push of a button
فشار به دکمه
12. the slightest depression of the button will start the engine
کمترین فشار روی دکمه موتور را به کار می اندازد.
13. push (or press) the panic button
(امریکا - خودمانی) هول کردن،با دستپاچگی (و بدی) کاری را انجام دادن،هراس زده شدن
14. the device is actuated by a button
دستگاه با دکمه ای به کار می افتد.
15. it requires only the pressing of a button
فقط احتیاج به فشردن یک دکمه دارد.
16. a rotary phone is cheaper than a push button one
تلفن (دارای شماره گیر) چرخنده از تلفن دکمه ای ارزان تر است.
17. I don't care a button about it.
[ترجمه رحمانی] به اندازه ی یه دکمه هم به این موضوع اهمیت نمی دهم
[ترجمه ترگمان]من اهمیتی به این موضوع نمی دهم
[ترجمه گوگل]من یک دکمه در مورد آن اهمیتی ندارم
18. This button is for adjusting the volume.
[ترجمه ترگمان]این دکمه تنظیم حجم است
[ترجمه گوگل]این دکمه برای تنظیم صدا است
19. He inserted the cassette and pressed the 'play' button.
[ترجمه ترگمان]کاست را وارد کرد و دکمه نمایش را فشار داد
[ترجمه گوگل]او کاست را وارد کرد و دکمه �بازی� را فشار داد
20. You must press this button to start the radio.
[ترجمه ترگمان]تو باید این دکمه رو فشار بدی تا رادیو رو روشن کنی
[ترجمه گوگل]برای شروع رادیو باید این دکمه را فشار دهید
21. Abortion is still one of the hot button issues of US life.
[ترجمه ترگمان]Abortion هنوز هم یکی از موضوعات داغ در زندگی آمریکاست
[ترجمه گوگل]سقط جنین هنوز یکی از مسائل داغ کلید زندگی ایالات متحده است
22. Press this button to start the engine.
[ترجمه ترگمان]این دکمه را فشار دهید تا موتور را روشن کنید
[ترجمه گوگل]این دکمه را برای شروع موتور فشار دهید
23. I pushed the button to turn on the radio.
[ترجمه ترگمان]دکمه را فشار دادم تا رادیو را روشن کنم
[ترجمه گوگل]من را فشار دهید را فشار دهید رادیو را روشن کنید
24. Which button do I press to turn the radio on?
[ترجمه ترگمان]کدوم دکمه رو فشار میدم که رادیو رو روشن کنم؟
[ترجمه گوگل]کدام را فشار دهید تا رادیو روشن شود؟
25. The little girl depressed the button.
[ترجمه ترگمان]دخترک دکمه را فشار داد
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو دکمه را فشار داد
26. A button was missing from his shirt.
[ترجمه ترگمان] یه دکمه از پیراهنش گم شده بو
[ترجمه گوگل]یک دکمه از پیراهن او گم شد
27. Press the button to start the machine.
[ترجمه لیسا] برای روشن شدن ماشین این دکمه را فشار دهید.
[ترجمه ترگمان]برای شروع ماشین دکمه را فشار دهید
[ترجمه گوگل]برای شروع دستگاه فشار دکمه را فشار دهید