کلمه جو
صفحه اصلی

incidentally


برحسب اتفاق، پیشامدوار، ضمنا، اتفاقا، لزوما، بطور لزوم

انگلیسی به فارسی

برحسب اتفاق، پیشامدوار


راستی، ضمنا، اتفاقا، لزوما، بطور لزوم


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: apart from the main subject; by the way.
مشابه: by the way, in passing

- Incidentally, did you hear that a new restaurant is opening on that corner?
[ترجمه ترگمان] راستی، شنیده اید که یک رستوران جدید در آن گوشه باز می شود؟
[ترجمه گوگل] در ضمن، آیا شنیدید که یک رستوران جدید در آن گوشه باز می شود؟
- Incidentally, the results of a new study suggest that this notion may be right.
[ترجمه ترگمان] ضمنا، نتایج یک مطالعه جدید نشان می دهد که این مفهوم ممکن است درست باشد
[ترجمه گوگل] در ضمن، نتایج یک مطالعه جدید نشان می دهد که این مفهوم ممکن است درست باشد

(2) تعریف: in an incidental manner.
مترادف: adventitiously, in passing
متضاد: deliberately
مشابه: accidentally

- He didn't receive that wound in the fighting; he received it incidentally when he fell over a tree branch.
[ترجمه ترگمان] او این زخم را در جنگ دریافت نکرد؛ وقتی روی شاخه درختی افتاد آن را پذیرفت
[ترجمه گوگل] او این زخم را در جنگ نپذیرفت؛ او او را به طور تصادفی هنگامی که او بیش از شاخه درخت سقوط کرد

• by the way; in an incidental manner, accidentally
you use incidentally when you add information or change the subject.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] اتفاقا

مترادف و متضاد

by chance


Synonyms: accidentally, as a by-product, as side effect, by the bye, by the way, casually, fortuitously, in passing, in related manner, not by design, obiter, parenthetically, remotely, subordinately, unexpectedly


Antonyms: purposely


جملات نمونه

1. they met incidentally
آنها برحسب اتفاق ملاقات کردند.

2. Incidentally, I wanted to have a word with you about your expenses claim.
[ترجمه ترگمان]ضم نا می خواستم با شما در مورد هزینه های claim صحبت کنم
[ترجمه گوگل]در ضمن، من می خواستم یک کلمه با شما در مورد ادعای هزینه های شما داشته باشم

3. The letter mentioned my great-aunt and uncle only incidentally.
[ترجمه ترگمان]این نامه به عمه بزرگ من و شوهر خاله mentioned اشاره کرد
[ترجمه گوگل]این حرف عمه عمو و عمو من فقط به اتفاقاتی اشاره کرد

4. Incidentally, I think you still owe me some money.
[ترجمه ترگمان]ضم نا من فکر می کنم تو هنوز به من پول بدهکاری
[ترجمه گوگل]در ضمن، من فکر می کنم که هنوز پولی از من می گیره

5. Some people, and incidentally that includes Arthur, just won't look after themselves properly.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد، و اتفاقا این که شامل آرتور می شود، درست بعد از آن خود را به درستی نگاه نمی کند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم، و اتفاقا این شامل آرتور است، درست به نظر نمی آید

6. The wine, incidentally, goes very well with a mature cheese.
[ترجمه ترگمان]شراب، اتفاقا خیلی خوب با پنیر پخته می شود
[ترجمه گوگل]شرط، به اتفاقا، بسیار خوب با یک پنیر بالغ می شود

7. Quite incidentally, I got some useful information at the party.
[ترجمه ترگمان]اتفاقا من یه سری اطلاعات مفید توی مهمونی دارم
[ترجمه گوگل]کاملا تصادفی، من برخی از اطلاعات مفید در حزب کردم

8. Incidentally, where were you born?
[ترجمه ترگمان]راستی، تو از کجا به دنیا اومدی؟
[ترجمه گوگل]در ضمن، کجا متولد شدی؟

9. Incidentally, this means that we can use mitochondria to trace our ancestry, strictly down the female line.
[ترجمه ترگمان]ضمنا، این بدان معنی است که ما می توانیم از میتوکندری برای ردیابی نسب و نسب ما، به شدت از خط مونث استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]در ضمن، این بدان معنی است که ما می توانیم از میتوکندری برای ردیابی اجداد ما استفاده کنیم، دقیقا زیر خط زنان

10. Incidentally the Amstrad mouse driver is only MOUSE. COM and don't try using other mouse drivers because they definitely don't work.
[ترجمه ترگمان]در ضمن، راننده موشی Amstrad تنها mouse است COM را با استفاده از محرک های موشی دیگر امتحان نکنید چون آن ها قطعا کار نمی کنند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، راننده ماوس Amstrad تنها موس است COM و سعی نکنید از درایور های دیگر ماوس استفاده کنید چون قطعا کار نمی کنند

11. Incidentally, if an aircraft is very difficult to get into a spin, it also may be very difficult to recover.
[ترجمه ترگمان]در ضمن، اگر سوار شدن به هواپیما بسیار مشکل باشد، بهبود آن نیز ممکن است بسیار دشوار باشد
[ترجمه گوگل]در ضمن، اگر هواپیما بسیار دشوار است به چرخش، همچنین ممکن است برای بهبودی بسیار دشوار باشد

12. Incidentally, we would be grateful if you would do your best to be ready to start work at 00 a. m.
[ترجمه ترگمان]در ضمن، ما باید سپاسگزار باشیم که شما بهترین کار را برای شروع کار در ساعت ۷ انجام بدهید ام
[ترجمه گوگل]در ضمن، ما می توانیم سپاسگزار باشیم اگر بتوانید بهترین کار خود را برای شروع کار در ساعت 00 انجام دهید متر

13. The private detective who, not so incidentally, taught Patrick everything he knows.
[ترجمه ترگمان]کارآگاه خصوصی که این طور با توجه به \"پاتریک\" هر چیزی که اون می دونه رو به \"پاتریک\" یاد داده
[ترجمه گوگل]کارآگاهی خصوصی که، نه به طور اتفاقی، پاتریک را هرچیزی که او می داند تدریس می کرد

14. Masur does incidentally, even in this live performance, observe the exposition repeat in the first movement.
[ترجمه ترگمان]Masur به طور اتفاقی، حتی در این نمایش زنده، شاهد تکرار در اولین حرکت است
[ترجمه گوگل]ماسور به طور تصادفی، حتی در این اجرای زنده، تکرار نمایش در اولین حرکت را مشاهده کنید

they met incidentally.

آن‌ها برحسب اتفاق ملاقات کردند.


Incidentally, I wanted to have a word with you about your travel expenses.

اتفاقاً، می‌خواستم درمورد هزینه سفرت با شما صحبت کنم.


The information was only discovered incidentally.

اطلاعات تنها بر حسب اتفاق کشف شدند.


پیشنهاد کاربران

تصادفی

به هر حال

By the way
راستی
اتفاقاً

. . . راستی. . .

از قضا . . .

دست بر قضا


کلمات دیگر: