معنی : ارثی
معانی دیگر : برماندی، مانداکی، وراثتی، آبا واجدادی، نیائی، نیاکانی، قابل ارث بری، مرده ریگی، وانهادنی، موروثی
hereditary
معنی : ارثی
معانی دیگر : برماندی، مانداکی، وراثتی، آبا واجدادی، نیائی، نیاکانی، قابل ارث بری، مرده ریگی، وانهادنی، موروثی
انگلیسی به فارسی
ارثی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: hereditarily (adv.)
مشتقات: hereditarily (adv.)
• (1) تعریف: of or pertaining to traits or tendencies that can be genetically transmitted from parent to offspring.
- a hereditary disease
[ترجمه کوروش شفیعی] یک بیماری موروثی
[ترجمه ترگمان] بیماری ارثی[ترجمه گوگل] یک بیماری ارثی
• (2) تعریف: in law, of or pertaining to inheritance, as of property.
- her hereditary rights
[ترجمه ترگمان] حقوق موروثی او،
[ترجمه گوگل] حقوق موروثی او
[ترجمه گوگل] حقوق موروثی او
• (3) تعریف: characteristic of or fostered by earlier generations.
- hereditary foes
[ترجمه ترگمان] دشمنان موروثی
[ترجمه گوگل] دشمنان ارثی
[ترجمه گوگل] دشمنان ارثی
- hereditary prejudices
[ترجمه ترگمان] خرافات موروثی
[ترجمه گوگل] تعصبات ارثی
[ترجمه گوگل] تعصبات ارثی
• passed down genetically, transferred naturally from parent to child; pertaining to an inheritance
a hereditary characteristic or illness is passed on to a child from its parents before it is born.
a hereditary title or position in society is passed on from parent to child.
a hereditary characteristic or illness is passed on to a child from its parents before it is born.
a hereditary title or position in society is passed on from parent to child.
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] ارثی، موروثی
مترادف و متضاد
ارثی (صفت)
successive, congenital, hereditary, patrimonial, sex-linked
inherited; transmitted at birth
Synonyms: ancestral, bequeathed, family, genealogical, genetic, handed down, heritable, inborn, inbred, inheritable, inherited, lineal, maternal, paternal, patrimonial, traditional, transmissible, transmitted, willed
Antonyms: acquired
جملات نمونه
1. hereditary allies
متحدان نسل اندرنسل
2. hereditary bravery
شجاعت نسل اندرنسل
3. hereditary diseases
بیماری های ارثی
4. hereditary enmity
دشمنی آبا و اجدادی
5. hereditary factor
عامل ارثی
6. hereditary monarchy
سلطنت موروثی
7. hereditary wealth
ثروت به ارث برده شده
8. a hereditary claim
حق موروثی
9. some positions were hereditary and others were elective
برخی از مقام ها موروثی و برخی دیگر انتخابی بودند.
10. the palace is still in the occuption of its hereditary owner
آن کاخ هنوز هم در اشغال مالک موروثی آن است.
11. Most of the hereditary element has gone, and more life peers will be created.
[ترجمه ترگمان]بیشتر این عنصر ارثی از بین رفته است، و peers زندگی بیشتری ایجاد خواهند شد
[ترجمه گوگل]بیشتر عناصر ارثی رفته اند و همسالان بیشتری از زندگی ایجاد می شوند
[ترجمه گوگل]بیشتر عناصر ارثی رفته اند و همسالان بیشتری از زندگی ایجاد می شوند
12. The counts are hereditary rulers whose families have long and famous histories.
[ترجمه ترگمان]این تعداد rulers موروثی است که خانواده های آن ها تاریخچه طولانی و مشهوری دارند
[ترجمه گوگل]شمار حاکمان موروثی هستند که خانواده های آنها دارای تاریخچه های طولانی و مشهور هستند
[ترجمه گوگل]شمار حاکمان موروثی هستند که خانواده های آنها دارای تاریخچه های طولانی و مشهور هستند
13. Their status was hereditary, land and titles being passed on from father to son.
[ترجمه ترگمان]موقعیت آن ها ارثی بود، زمین و عناوین از پدر به پسر منتقل می شدند
[ترجمه گوگل]وضعیت آنها ارثی بود، سرزمین ها و عناوین از پدر به پسر منتقل می شد
[ترجمه گوگل]وضعیت آنها ارثی بود، سرزمین ها و عناوین از پدر به پسر منتقل می شد
14. Some forms of deafness are hereditary.
[ترجمه ترگمان]برخی اشکال کری، ارثی است
[ترجمه گوگل]برخی از اشکال ناشنوایی ارثی هستند
[ترجمه گوگل]برخی از اشکال ناشنوایی ارثی هستند
15. Xanthinuria is a rare hereditary deficiency of xanthine oxidase, which results in hypouricemia and diminished urinary uric acid excretion.
[ترجمه ترگمان]Xanthinuria، یک کمبود ارثی نادر است که منجر به کاهش دفع اسید uric می شود
[ترجمه گوگل]Xanthinuria کمبود ارثی نادر زانتین اکسیداز است که منجر به کمبود هیوری و کمبود اسید اوریک ادرار می شود
[ترجمه گوگل]Xanthinuria کمبود ارثی نادر زانتین اکسیداز است که منجر به کمبود هیوری و کمبود اسید اوریک ادرار می شود
16. But the hereditary peers provide a ballast which distorts any pretence at representativeness.
[ترجمه ترگمان]اما همسالان موروثی یک بالاست را فراهم می کنند که هر گونه تظاهر کننده را به عنوان نماینده مجاز می کند
[ترجمه گوگل]اما همتایان ارثی یک بالستیک را ارائه می دهند که هرگونه تظاهر به نمایندگی را تحریف می کند
[ترجمه گوگل]اما همتایان ارثی یک بالستیک را ارائه می دهند که هرگونه تظاهر به نمایندگی را تحریف می کند
hereditary diseases
بیماری‌های ارثی
hereditary factor
عامل ارثی
hereditary enmity
دشمنی آبا و اجدادی
hereditary bravery
شجاعت نسل اندرنسل
hereditary allies
متحدان نسل اندرنسل
hereditary monarchy
سلطنت موروثی
hereditary wealth
ثروت به ارث‌برده‌شده
پیشنهاد کاربران
مادرزادی
ژنتیکی
Come from so old time mixed with traditions and custom with cultural matters, handed down to other generations
ارثی
موروثی
موروثی
hereditary ( زیستشناسی )
واژه مصوب: وراثتی
تعریف: مربوط به وراثت
واژه مصوب: وراثتی
تعریف: مربوط به وراثت
کلمات دیگر: