صفحه اصلی
incurvate
معنی
: خمیده کردن، بشکل منحنی در اوردن
معانی دیگر
: (دارای خمیدگی به طرف داخل) درون خم، کاو
بستن
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
دیکشنری تخصصی
مترادف و متضاد
انگلیسی به فارسی
بشکل منحنی در آوردن، خمیده کردن
گرفتار، بشکل منحنی در اوردن، خمیده کردن
انگلیسی به انگلیسی
• bend or curve inward
curved inward, bent, incurved
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] بداخل خمیدن، بداخل خمیده
مترادف و متضاد
خمیده کردن
(فعل)
limber, camber, incurvate
بشکل منحنی در اوردن
(فعل)
incurvate
کلمات دیگر: