کلمه جو
صفحه اصلی

chisel


معنی : سبوس، اسکنه، قلم درز، بااسکنه تراشیدن
معانی دیگر : اسکنه (برای کندن و شکل دادن به چوب و سنگ)، بشنگ، مغار، کوبه، کوبان، با اسکنه تراشیدن یا حک کردن، (عامیانه) گوشبری کردن، درکشیدن، انگل شدن، خود را تحمیل کردن

انگلیسی به فارسی

اسکنه، قلم درز، با اسکنه تراشیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a metal, wedge-shaped tool with a sharp edge, used for cutting stone, wood, or metal.

- This is a fine chisel for cabinetmaking.
[ترجمه ترگمان] این یک قلم عالی برای cabinetmaking است
[ترجمه گوگل] این یک جعبه خوب برای ساخت کابینت است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chisels, chiseling, chiseled
(1) تعریف: to cut or shape with a chisel.
مشابه: carve

- He chiseled the stone to create an elegant statue.
[ترجمه ترگمان] او سنگ را تکان داد تا یک مجسمه زیبا بسازد
[ترجمه گوگل] او سنگ را برای ایجاد یک مجسمه زیبا ظاهر کرد

(2) تعریف: to cheat or swindle.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to use a chisel.
مشابه: carve

• tool with a sharp metal edge that is used to shape and cut wood and stone
cut (wood, stone, etc.) with a chisel; cheat
a chisel is a tool that has a long metal blade with a sharp edge at the end. it is used for cutting and shaping wood and stone.
if you chisel wood or stone, you cut and shape it using a chisel.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] قلم - مته حفاری - اسکنه
[زمین شناسی] مته حفاری
[ریاضیات] تیزبر، قلم، قلم برش، قلم درز، اسکنه
[خاک شناسی] پنجه زنی

مترادف و متضاد

سبوس (اسم)
bran, chisel, chaff, pollard, off-corn

اسکنه (اسم)
chisel

قلم درز (اسم)
chisel

بااسکنه تراشیدن (فعل)
chisel

shaping tool


Synonyms: adze, blade, edge, gouge, knife


cut, wear away


Synonyms: carve, hew, incise, roughcast, roughhew, sculpt, sculpture, shape


جملات نمونه

1. chisel in
(عامیانه) انگل دیگران شدن،خود را تحمیل کردن،(ناخوانده) مهمان شدن

2. a hammer and chisel
چکش و اسکنه (قلم)

3. he managed to chisel money from passengers
او هر جوری بود از مسافران پول می کشید.

4. She used a chisel to prise off the lid.
[ترجمه ترگمان]از یک قلم برای باز کردن درپوش استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او برای برنده شدن از روی یک صندوق استفاده کرد

5. He won't allow anyone to chisel in on his profits.
[ترجمه شما] او اجازه نخواهد داد کسی خودش را برمنافع او تحمیل کند.
[ترجمه ترگمان]او به کسی اجازه نخواهد داد که در منافع او قلم پیدا کند
[ترجمه گوگل]او اجازه نخواهد داد که کسی به سود خود دست یابد

6. This will answer for a chisel.
[ترجمه ترگمان]این کار برای اسکنه می تواند جواب دهد
[ترجمه گوگل]این برای یک اسکناس جواب خواهد داد

7. Chip out the plaster with a steel chisel.
[ترجمه ترگمان]با قلم فولادی، چیپ را از زمین بیرون بیاورید
[ترجمه گوگل]گچ را با یک تراشه فولادی تمیز کنید

8. The firm wanted to chisel him out of his overtime pay.
[ترجمه ترگمان]شرکت می خواسته اونو از دست مزد اضافه کاری بکشه بیرون
[ترجمه گوگل]این شرکت می خواست او را از پرداخت غرامت بیش از حد خود محروم کند

9. Camille used a hammer and chisel to carve out a figure from the marble.
[ترجمه ترگمان]از یک چکش و اسکنه برای درست کردن یک هیکل از مرمر استفاده کرد
[ترجمه گوگل]کامیل با استفاده از یک چکش و چکش برای کشیدن یک رقم از سنگ مرمر

10. He broke away the veneer with a chisel.
[ترجمه ترگمان]با اسکنه روی زمین ریخت
[ترجمه گوگل]او روکش را با یک حکاکی شکست

11. They sit and chisel the stone to size.
[ترجمه ترگمان]آن ها روی سنگ نشستند و قلم را به اندازه کافی تیز کردند
[ترجمه گوگل]آنها بنشینند و سنگ را به اندازه سنگ اندازند

12. We fell asleep listening to the surf chisel away at the foot of the cliff below.
[ترجمه ترگمان]ما به خواب فرو رفتیم و به لبه سنگی که در پایین صخره قرار داشت گوش دادیم
[ترجمه گوگل]ما به خواب رفتن گوش دادن به گشت و گذار گشت و گذار در پایین صخره زیر

13. Tam was on all fours, a wood chisel in his hand, apparently sneaking up on a grazing sheep.
[ترجمه ترگمان]تام روی چهار دست و پا ایستاده بود و یک قلم چوب در دست داشت و ظاهرا مشغول چریدن بود
[ترجمه گوگل]تام در تمام چهار انگشتان بود، یک چوب برش در دستش، ظاهرا از گاو شیری گریخت

14. Cloud to buy a cold chisel.
[ترجمه ترگمان]از ابر برای خریدن یک اسکنه سرد استفاده کنید
[ترجمه گوگل]ابر را به خرید یک تراس سرد

15. Nevertheless, the principle of chisel ploughing has much to recommend it in the right conditions.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، اصول لازم برای شخم زدن اسکنه، آن را در شرایط مناسب توصیه می کند
[ترجمه گوگل]با این وجود، اصل شخم زدن به خوبی می تواند آن را در شرایط مناسب توصیه کند

a hammer and chisel

چکش و اسکنه (قلم)


a statue chiselled out of marble

تندیسی که از مرمر تراشیده شده است


He managed to chisel money from passengers.

او هرجوری بود از مسافران پول می‌کشید.


اصطلاحات

chisel in

(عامیانه) انگل دیگران شدن، خود را تحمیل کردن، (ناخوانده) مهمان شدن


پیشنهاد کاربران

سوهان ( واسه تراشیدن، نه خوردنی )

She chiselled a figure out of the marble
این زن مجسمه ( شکل بدن انسان ) از سنگ مرمر تراشید

نوعی وسیله شخم زدن به شکل پنجه غاز وجود دارد که به نام پنجه غازی یا chisel plow هم نامیده می شود.


کلمات دیگر: