کلمه جو
صفحه اصلی

crystal


معنی : کریستال، بلور، ابگینه، زلال، شفاف
معانی دیگر : آبگینه ی صاف و شفاف، بارفتن، ظرف بلور، هر چیز بلورین، (هر چیزی که مثل بلور شفاف باشد) فرانما، روشن، (رادیو) کوارتز، شیشه ی ساعت، (فیزیک - جسم سخت که اتم ها یا ملکول های آن دارای طرح مرتب و مکرر هستند) کریستال، بلوری، بلورین، بلورسان، اسم خاص مونث، بلوری کردن

انگلیسی به فارسی

بلور، کریستال


شفاف، زلال، بلوری کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a naturally symmetrical or layered solid, such as diamond or quartz, with a regularly repeating three-dimensional atomic, ionic, or molecular structure.

- Grains of salt are crystals.
[ترجمه ترگمان] دانه های نمک، کریستال های هستند
[ترجمه گوگل] دانه نمک کریستال است

(2) تعریف: any of numerous electronic devices, such as detectors or oscillators, that are made of crystals.

(3) تعریف: glass or glassware of exceptional quality and brilliance.

- That beautiful vase is made of crystal.
[ترجمه ترگمان] آن گلدان زیبا از بلور ساخته شده است
[ترجمه گوگل] این گلدان زیبا از کریستال ساخته شده است

(4) تعریف: the clear covering of a watch face.

- This crystal is so scratched I can hardly read the time.
[ترجمه A.A] این شیشه ساعت خیلی خش داره من بسختی میتونم بفهمم ساعت چنده
[ترجمه ترگمان] این کریستال خیلی خراش است که به سختی می توانم آن را بخوانم
[ترجمه گوگل] این کریستال بسیار خراشیده است و من به سختی می توانم آن را بخوانم

(5) تعریف: the solid form of a stimulant drug, esp. methamphetamine.
صفت ( adjective )
مشتقات: crystallike (adj.)
(1) تعریف: made of or like crystal.

- A crystal chandelier hung from the ceiling.
[ترجمه ترگمان] یک چلچراغ کریستال از سقف اویزان بود
[ترجمه گوگل] یک لوستر کریستال از سقف آویزان شد

(2) تعریف: not obscured or clouded; transparent; clear.
مشابه: liquid

- A crystal stream ran through the dense forest.
[ترجمه ترگمان] جویباری کریستالی از میان جنگل انبوه سرازیر می شد
[ترجمه گوگل] جریان کریستالی از طریق جنگل های متراکم عبور کرد

• transparent mineral (especially a type of quartz); type of clear glass
a crystal is a mineral that has formed naturally into a regular symmetrical shape.
crystal is a transparent rock used in jewellery and ornaments.
crystal is also very high quality glass, usually with its surface cut into patterns.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] ترتیب منظم اتم ها
[شیمی] بلور
[عمران و معماری] بلور - شبکه منظم - کریستالی
[کامپیوتر] کریستال ؛ بلور
[برق و الکترونیک] بلور، کریستال - بلور نوعی ماده ی نیمه رسانا با پیزو الکتریک طبیعی یا مصنوعی که اتمهای آن از ساختار هندسی منظمی برخوردارند .
[زمین شناسی] بلور جامد همگن و منظمی است که دارای سطوح طبیعی و ترکیب شیمیایی مشخصی می باشد. بلورها دارای فرمهای هندسی مشخصی هستند که نشاندهنده نظم شبکه اتمهایی که بلور را تشکیل داده اند می باشند.
[نساجی] بلور - کریستال - بلوری - شفاف
[خاک شناسی] بلور

مترادف و متضاد

کریستال (اسم)
crystal

بلور (اسم)
prism, crystal, flint glass

ابگینه (اسم)
glass, crystal

زلال (صفت)
clean, clear, limpid, crystal, lucid

شفاف (صفت)
clear, sleek, transparent, crystal, lucid, hyaline, crystalline, pellucid, diaphanous, elucidative, hyaloid, nitid, perspicuous, translucid, transpicuous

clear, transparent


Synonyms: clear-cut, limpid, lucent, lucid, luminous, pellucid, translucent, transpicuous, unblurred


Antonyms: clouded, foggy


جملات نمونه

1. crystal clear
کاملا آشکار،اظهر من الشمس،واضح و مبرهن

2. crystal control
مهار کوارتزی

3. crystal sugar
نبات،تبرزد،گل قند

4. a crystal vase
گلدان بلور(ی)

5. the crystal clearness of his arguments
روشنی آشکار بحث های او

6. the crystal vase was thin and fragile
گلدان بلورین نازک و شکننده بود.

7. this crystal chips easily
این بلور زود پریدگی پیدا می کند.

8. a clear crystal
بلور شفاف

9. pellucid as crystal
شفاف همچون بلور

10. he eats off a crystal plate
از بشقاب بلور خوراک می خورد.

11. the delicacy of a crystal vase
ظرافت یک گلدان بلور

12. he used history as a crystal ball to see into the future
او از تاریخ برای پیش بینی آینده استفاده کرد.

13. this glass is made of crystal
این لیوان از بلور ساخته شده است.

14. a flaw in a gem or a crystal vase
ترک در جواهر یا گلدان بلور

15. From majestic mountains and valleys of green to crystal clear waters so blue, this wish is coming to you.
[ترجمه ترگمان]از کوهستان های باشکوه و دره های سبز تا آب های زلال و شفاف، این آرزو به سوی شما می آید
[ترجمه گوگل]از کوه های با شکوه و دره های سبز تا آب کریستالیزا تا آبی، این آرزو به سوی شما می آید

16. From majestic mountains and valleys of GREen to crystal clear waters so blue, this wish is coming to you.
[ترجمه ترگمان]از کوهستان های باشکوه و دره های of تا آب های زلال و زلال چنان آبی که این آرزو به سوی شما می آید
[ترجمه گوگل]از کوه های درخشان و دره های GREEN تا آب های کریستالی به رنگ آبی، این آرزو به شما می آید

17. There was a crystal chandelier above their heads.
[ترجمه ترگمان]یک چلچراغ کریستال بالای سرشان بود
[ترجمه گوگل]یک لوستر کریستال بالای سرشان وجود داشت

18. You've got to make your intentions crystal clear to them.
[ترجمه ترگمان]تو باید مقاصد خودت رو کاملا واضح نشون بدی
[ترجمه گوگل]شما باید نیت خود را به روشنی روشن کنید

19. It is crystal clear what we must do.
[ترجمه ترگمان]خیلی واضح است که چه باید کرد
[ترجمه گوگل]این کاملا واضح است که ما باید انجام دهیم

20. She wears a crystal ornament on her chest.
[ترجمه ترگمان] اون یه زینت کریستالی روی سینه - ش داره
[ترجمه گوگل]او بر روی سینه اش تزئین کریستال می پوشاند

21. The videodisc is made of liquid crystal polymers.
[ترجمه ترگمان]videodisc از پلیمرهای بلور مایع تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]ویدجت از پلیمرهای کریستال مایع ساخته شده است

This glass is made of crystal.

این لیوان از بلور ساخته شده است.


a crystal vase

گلدان بلور(ی)


the crystal clearness of his arguments

روشنی آشکار بحثهای او


crystal clear

به‌طور کامل آشکار، واضح و مبرهن


crystal control

مهار کوارتزی


اصطلاحات

crystal sugar

نبات، تبرزد، گل قند


پیشنهاد کاربران

شفاف

Crystal structure ساختار فضایی

نوعی ماده مخدر صنعتی

crystal ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: بلور
تعریف: عنصر یا ترکیب شیمیایی جامد همگن با آرایش اتمی منظم که ممکن است شکل آن نیز از سطوح هندسی منظم تشکیل شده باشد


کلمات دیگر: