کلمه جو
صفحه اصلی

buried


بخاک سپردن، دفن کردن، از نظر پوشاندن

انگلیسی به فارسی

دفن شده، دفن کردن، از نظر پوشاندن، بخاک سپردن


انگلیسی به انگلیسی

• interred, placed in the ground and covered with earth

دیکشنری تخصصی

[خاک شناسی] خاک دفن شده

جملات نمونه

1. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.

2. buried corpses
اجساد مدفون

3. i buried the leaves in a pit
برگها را در چاله خاک کردم.

4. she buried her face in her hands
صورت خود را با دستانش پوشاند.

5. be buried alive
زنده به گور شدن،زیر آوار ماندن

6. a mudslide buried his house
خانه اش در زیر بهمنی از گل و سنگ مدفون شد.

7. he was buried with full military honors
با مراسم کامل نظامی بخاک سپرده شد.

8. our dog buried all the bones
سگ ما همه ی استخوان ها را چال کرد.

9. she had buried the gun under a pile of paper
هفت تیر را زیر توده ای از کاغذ پنهان کرده بود.

10. she was buried in the abbey
او را در کلیسای صومعه دفن کردند.

11. they were buried alive
آنها را زنده زنده خاک کردند.

12. he will be buried tomorrow
فردا او را به خاک خواهند سپرد.

13. i was always buried in my book
همیشه سرم توی کتابم بود.

14. my desk is buried under an avalanche of letters
میز تحریر من زیر بهمنی از نامه مدفون شده است.

15. my parents are buried in san diego
پدر و مادرم در سان دیگو دفن شده اند.

16. the bullet had buried itself in the tree
گلوله در درخت فرو رفته بود.

17. the flowers were buried under a layer of leaves
گل ها زیر لایه ای از برگ مستور شده بودند.

18. they dig for buried gold
آنها برای یافتن طلای دفن شده کند و کاو می کنند.

19. all the corpses were buried in a ditch
همه ی اجساد را در گودالی خاک کردند.

20. his earthly remains were buried in a monastery
جسد او را در خانقاهی خاک کردند.

21. the outpouring of lava buried the village
فوران گدازه های آتشفشانی دهکده را مدفون کرد.

22. the great mass of the continent is buried under an ice cap
بخش عمده ی این اقلیم زیر پوششی از یخ مدفون است.

23. the holy ground in which he is buried
زمین مقدسی که در آن به خاک سپرده شده است

24. he was attracted by long shots, such as exploration in search of buried treasures
او جلب کارهایی می شد که احتمال کامیابی در آنها کم بود،مانند کاوش برای کشف گنج های مدفون

25. He was buried in the churchyard of St Mary's.
[ترجمه ترگمان]او را در حیاط کلیسای سنت ماری دفن کردند
[ترجمه گوگل]او در کلیسای سنت مری دفن شده بود

26. Their ambitions were finally dead and buried.
[ترجمه ترگمان]آرزوهای آن ها بالاخره به خاک سپرده شد و به خاک سپرده شد
[ترجمه گوگل]جاه طلبی های آنها در نهایت مرده و دفن شده بود

27. We buried the general with full military honours.
[ترجمه ترگمان]ما ژنرال رو با افتخار نظامی دفن کردیم
[ترجمه گوگل]ما کلیه را با افتخارات نظامی فرا گرفتیم

28. The bodies buried in the fine ash slowly decayed.
[ترجمه ترگمان]اجسادی که در خاکستر نرم به خاک سپرده شده بودند، به تدریج فاسد شده بودند
[ترجمه گوگل]بدن دفن شده در خاکستر خوب آهسته فرو ریخت

29. Homage was paid to the great sages buried in the city.
[ترجمه ترگمان]Homage به the بزرگ که در شهر به خاک سپرده شده بودند پرداخت شد
[ترجمه گوگل]هماهنگی با ایثارگران بزرگ که در این شهر دفن شده بودند پرداخت شد

پیشنهاد کاربران

دفن شده

دفن کردن

Go onder of ground

پنهان کردن

مدفون شده

کنار گذاشتن ، صرف نظر کردن

Take something underground
Or
Make something hidden underground

پوشش


کلمات دیگر: