1. muck about (or around)
وقت تلف کردن،ور رفتن به چیزی
2. the oily muck on the floor of my garage
ماده ی روغنی و کثیف روی کف گاراژ من
3. A sow, when washed; returns to the muck.
[ترجمه ترگمان]یک ماده خوک، که شسته شده، به کثافت بازمی گردد
[ترجمه گوگل]گاو، هنگام شستن؛ به مات می رود
4. Money is like muck, not good except it be spread.
[ترجمه ترگمان]پول مثل کثافت است، نه خوب، مگر این که پخش بشود
[ترجمه گوگل]پول مانند مگ است، نه خوب است، مگر اینکه گسترش یابد
5. If we muck in, we'll soon finish the work.
[ترجمه ترگمان]اگه بریم تو، به زودی کار رو تموم می کنیم
[ترجمه گوگل]اگر بخواهیم کاری را انجام دهیم، به زودی کار را تمام میکنیم
6. You're treading muck into the carpet with your dirty shoes!
[ترجمه ترگمان]تو کثافت را با کفش های کثیفت به قالی می بری!
[ترجمه گوگل]شما با کفش کثیف خود را به قالین می اندازید!
7. Muck and money go together.
[ترجمه ترگمان]گرد و خاک و پول جمع می شن
[ترجمه گوگل]مگ و پول با هم هماهنگ می شوند
8. Course residents are expected to muck in and be pre-pared to share rooms.
[ترجمه ترگمان]البته انتظار می رود که ساکنان از muck استفاده کنند و در اتاق های تقسیم شوند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که ساکنان دوره ای در محل های مختلف به اشتراک گذاشته شوند
9. The kids were covered in muck.
[ترجمه ترگمان]بچه ها پوشیده از کثافت بودند
[ترجمه گوگل]بچه ها در مات پوشانده شدند
10. Give the book to Jim, don't muck him about!
[ترجمه ترگمان]کتاب را به جیم بده، به او گند نزن!
[ترجمه گوگل]کتاب را به جیم بیاورید، به او نگو!
11. This congealed muck was interfering with the filter.
[ترجمه ترگمان]این رسوب منجمد کننده در صافی مداخله می کرد
[ترجمه گوگل]این مگ مچ دست با فیلتر درگیر بود
12. I used stable muck as a mulch for my roses.
[ترجمه ترگمان]من از کثافت خشک برای a استفاده کردم
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک مولک برای گل رز من استفاده می شود
13. I made a real muck of that exam.
[ترجمه OMID3371] اون امتحان رو ریدم
[ترجمه Veronica666] به اون امتحان گند زدم
[ترجمه ترگمان]من یه گند از اون تست درست کردم
[ترجمه گوگل]من یک امتحان واقعی را امتحان کردم
14. You have to muck out the stables every day in the winter.
[ترجمه ترگمان]هر روز زمستون باید اصطبل رو پر کنی
[ترجمه گوگل]شما باید هر روز در زمستان از استقلال استفاده کنید
15. Part of her job was to muck out the stables.
[ترجمه OMID3371] بخشی از کارش این بود که اصطبل ها را از پِهِن پاک کند
[ترجمه ترگمان]بخشی از کارش از اصطبل بیرون رفته بود
[ترجمه گوگل]بخشی از کار او این بود که از صحنه خارج شود