کلمه جو
صفحه اصلی

stool


معنی : کرسی، عسلی، مدفوع، عن، چارپایه، صندلی مستراح فرنگی، پیخال، ادرار کردن
معانی دیگر : (کارکردن مزاج) یکدست، سرگین، گه، چهارپایه، صندلی بی پشتی، رجوع شود به: footstool، مستراح، آبریزگاه، مبال، (گیاه) ریشه ی اصلی (که ریشه های فرعی از آن منشعب می شوند)، سرریشه، ساقه، بیخ گیاه، بن درخت، جوانه زدن، چوبی که برای جلب پرندگان دیگر یک پرنده به آن می بندند، پرنده ی بسته شده به این چوب، مرغ گیرانداز، مرغ جاذب، سکوب

انگلیسی به فارسی

چارپایه، عسلی، کرسی، صندلی مستراح فرنگی، مدفوع،پیخال، سکوب، ادرار کردن


مدفوع، چارپایه، عسلی، کرسی، صندلی مستراح فرنگی، پیخال، عن، ادرار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a seat without arms or a back, supported by legs or a pedestal.

(2) تعریف: a low, benchlike piece of furniture for standing upon to gain a slight height, or for resting the feet upon.

(3) تعریف: the bulk of a bowel movement.
مشابه: movement

(4) تعریف: a toilet bowl.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stools, stooling, stooled
• : تعریف: (slang) to act as a stool pigeon; inform on one's associates.
مشابه: sing

• seat or bench without arms or a back; bowel movement
a stool is a seat with legs but no back or arms.

دیکشنری تخصصی

[معدن] پایه چوبی (نگهداری)

مترادف و متضاد

کرسی (اسم)
cathedra, stool

عسلی (اسم)
stool, footstool, end table

مدفوع (اسم)
excrement, stool, excretion, faeces, feculence

عن (اسم)
excrement, stool, shit

چارپایه (اسم)
stool

صندلی مستراح فرنگی (اسم)
stool

پیخال (اسم)
stool

ادرار کردن (فعل)
stool, micturate, urinate

جملات نمونه

1. stool sample
نمونه ی مدفوع

2. loose stool
مدفوع شل

3. usually a stool does not have a back
معمولا سه پایه پشتی ندارد.

4. he was hurt by the upset of the stool upon which he stood
واژگونی چارپایه ای که روی آن ایستاده بود موجب آسیب دیدن او شد.

5. He was perched on a bar stool, ordering a beer.
[ترجمه احمد] او در حال ادرار کردن درخواست آب جوش کرد
[ترجمه یزدان] او روی صندلی ۳ پایه نشته بود و یک ابجو سفارش داد
[ترجمه احمد یکم عقلی فک کن چطور در حال ادرار درخواست اب جوش کنه 😂😑] او روی چهارپایه بار نشسته بود و یک آبجو سفارش می داد.
[ترجمه ترگمان]روی چهارپایه ای نشسته بود و آبجو سفارش می داد
[ترجمه گوگل]او در مدفوع نوار نشسته بود، سفارش یک آبجو

6. The little dog jumped over the short stool.
[ترجمه 💛] سگ کوچک روی سه پایه پرید
[ترجمه ترگمان]سگ کوچک روی چهار پایه کوتاه پرید
[ترجمه گوگل]سگ کوچولو بیش از مدفوع کوتاه پرید

7. He sat on the stool, swinging his legs.
[ترجمه پینار] پسر روی چهارپایه نشست و پاهایش رو تکان داد
[ترجمه ترگمان]روی سه پایه نشست و پاهایش را تاب می داد
[ترجمه گوگل]او روی مدفوع نشسته و پاهای خود را چرخاند

8. He perched on a tall stool by the bar.
[ترجمه ترگمان]روی چهارپایه بلندی کنار بار نشسته بود
[ترجمه گوگل]او بر روی مدفوع قدامی توسط نوار نشسته است

9. She pulled up a stool next to me.
[ترجمه ترگمان]یک چهارپایه کنار من کشید
[ترجمه گوگل]او مدفوع کنار من کشید

10. He hooked his foot under the stool and dragged it over.
[ترجمه ترگمان]پایش را زیر چهارپایه قلاب کرد و آن را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او پای خود را تحت مدفوع قلاب کرد و آن را کشید

11. A stool had been jammed against the door.
[ترجمه ترگمان]یک چهارپایه مقابل در گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]مدفوع در برابر درب گیر کرده بود

12. He hitched himself onto the bar stool.
[ترجمه ترگمان]خود را روی چهارپایه بار انداخت
[ترجمه گوگل]او خود را بر روی مدفوع نوار گرفت

13. Gail hitched herself up onto the high stool.
[ترجمه ترگمان]گیل خودش رو روی چهارپایه بلند کرد
[ترجمه گوگل]گیل خود را در مدفوع بالا قرار داد

14. A young boy is standing on a stool, reaching for a cookie jar, and the stool is about to tip.
[ترجمه ترگمان]یک پسر جوان روی چهارپایه ایستاده است و دستش را دراز می کند تا یک ظرف کلوچه را بگیرد و چهار پایه هم در شرف انعام است
[ترجمه گوگل]یک پسر جوان در مدفوع ایستادن، برای یک کیک شیرینی پزی، و مدفوع در مورد نوک است

15. The stool had a torn, red plastic seat.
[ترجمه ترگمان]چهار پایه یک صندلی پلاستیکی پاره شده داشت
[ترجمه گوگل]مدفوع صندلی پلاستیکی پاره شده بود

16. He hoisted himself onto a high stool.
[ترجمه ترگمان]خود را روی چهارپایه بلند بالا کشید
[ترجمه گوگل]او خود را بر روی مدفوع بالا بالا برد

17. He brushed past, toppling her from her stool.
[ترجمه ترگمان]از کنار او گذشت و او را از روی چهارپایه بلند کرد
[ترجمه گوگل]او گذشته را ربود و از مدفوع او سرازیر شد

stool sample

نمونه‌ی مدفوع


پیشنهاد کاربران

چهار پایه هایی که بدون پشتی و دسته هستند و بیشتر مواقع در فروشگاه ها برای برداشتن یک چیزی استفاده میشود.

گزینه8
در ساپلیمنتری6
Reach4
به معنای:چهارپایه ( صندلی )


A seat that does not have a back or arms

چارپایه

کرسی

صندلی

صندلی بدون دسته مثل صندلی پیانو

چهار پایه

صندلی بدون پشتی

چهار پایه اما اکثرا برای نشستن استفاده نمیشه بلکه تو فروشگاه ها و مغازه ها برای جابه جا کردن وسایلی که دستشان بهشون نمیرسه ازش استفاده میکنند و روش می ایستند

نردبان

End table

چهار پایه بدون دسته و پشتی

چهار پایه قدیمی


میشه همون چهار پایه خودمون یا a seat that does not have a back or arms

this stool is made up of leather and wood
این چهار پایه از چرم و چوب درست شده است .

I put the stool on my favorite stool .

من گلدان را روی چهار پایه ی مورد علاقه ام گذاشتم.

a seat with legs but with nothing to support your back or arms

. A seat that does not have a back or arms
صندلی بدون دسته یا پشتی
طبق این توصیف معنیش میشه: چهارپایه

جمله نمونه:My little cousin uses a stool to pick up things she can't reach.

چهار پایه ای که پشتی نداره

بعضی وقتا معنی عن و گوه رو هم میده

۱. چهارپایه ( صندلی که فقط پاهای فرد رو ساپورت میکنه و پشتی یا زیر دستی نداره )
۲. ادرار و به ندرت مدفوع

Dunking stool یعنی استخری که توش پر از آب بدبو و کثافت و آشغاله و فرد رو توش فرو میکنن که توش خفه بشه یا بعد مدت کوتاهی میکِشَنِش بیرون تا فقط عذاب بکشه. در واقع استخر یا چاه فاضلابی که برای شکنجه استفاده میشه

چهار پایه
چهار پایه یا سه پایه ای که بوم نقاشی رو , روی اون میزارن


صندلی ای که معمولا پشتی و زیردستی نداره . و بر خلاف نظر برخی دوستان، فقط در فروشگاه ها استفاده نمیشه و برای نشستن هم بکار میره؛
مثلا در بعضی رستوران ها و فست فود ها.
کلمه der ) Stuhl ) که در زبان آلمانی معنای عام تر ی داره و بطور کلی به "صندلی" اطلاق میشه هم بوضوح با این کلمه هم خانواده ست.

معنی stool seat or bench without arms or a back; bowel movement

shit ب معنی عن ؟
یا ب معنی لعنتی ؟

stool ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: کُندۀ جست زا
تعریف: کُندۀ زنده ای که قادر به تولید کُنده جوش ( sprout ) است


کلمات دیگر: