کلمه جو
صفحه اصلی

community


معنی : اجتماع، انجمن، عوام، عموم
معانی دیگر : جامعه، هامه، عامه، جمهور، گروهی از مردم دارای ویژگی مشترک، اقلیت، کشورهای همبسته، هم پیوست، همپیوند، (مالکیت) اشتراک، انبازگری، وابسته به اشتراک، مشترک، انبازین، همانندی، تشابه، وحدت، یگانی، محل اجتماع، محله، همزیگاه، محیط، هم نشینی، همزیستی، مسالمت، (بوم شناسی) رجوع شود به: biocenosis

انگلیسی به فارسی

انجمن، اجتماع، عوام


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: communities
(1) تعریف: a well-defined area, such as a town or area of a town, where people live together under one government.
مشابه: city, district, locale, municipality, parish, town, village

- We are proud of our community and want to keep it safe.
[ترجمه Mahdi Nazari] ما به جامعه ی خود افتخار میکنیم و خواستار حفظ آن هستیم.
[ترجمه بهرام] به نظر می رسد ترجمه این جمله باید با توجه به معنی community در مفهوم ملموس آن در جوامع غربی صورت بگیرد. در تقسیم بندی شهری یک شهر معمولاً متشکل از شهرداری هایی است که مناطق مختلف را تحت پوشش خود دارند. در کشورهای غربی هریک از این مناطق صاحب community center مختص خود هستند که فعالیت های مختلف اجتماعی افراد ساکن آن مناطق در آنجا انجام می شود. پس community در این مفهوم بیشتر تداعی کننده محله هست تا جامعه. بنابراین، به نظر می رسد این جمله این معنی را داشته باشد که: ما به محله خود افتخار می کنیم و می خواهیم امنیت آن را حفظ کنیم
[ترجمه ترگمان] ما به جامعه مان افتخار می کنیم و می خواهیم آن را ایمن نگه داریم
[ترجمه گوگل] ما از جامعه ما افتخار می کنیم و می خواهیم امنیت آن را حفظ کنیم
- Our community has no public swimming pool and only one park.
[ترجمه Reyhan] جامعه ی ما هیچ استخر عمومی ای ندارد و فقط یک پارک دارد .
[ترجمه بهرام] بر اساس استدلال بالا که عرض کردم، ترجمه این جمله به این شکل صحیح است که: محله ما استخر شنای عمومی نداره و فقط یه پارک داره.
[ترجمه ترگمان] جامعه ما استخر عمومی ندارد و تنها یک پارک دارد
[ترجمه گوگل] جامعه ما دارای استخر عمومی و تنها یک پارک نیست

(2) تعریف: a group of people living close together or having shared interests and concerns.
مترادف: folk, group, people, society
مشابه: citizenry, fellowship, neighborhood, public

- The scientific community was excited about the new discovery.
[ترجمه ترگمان] جامعه علمی از کشف جدید هیجان زده بود
[ترجمه گوگل] جامعه علمی در مورد کشف جدید هیجان زده بود
- The mayor held a public meeting to get opinions from the community concerning the new library.
[ترجمه ترگمان] شهردار یک جلسه عمومی برای کسب آرا از جامعه در رابطه با کتابخانه جدید برگزار کرد
[ترجمه گوگل] شهردار برای دیدار از جامعه در مورد کتابخانه جدید جلسه عمومی برگزار کرد
- There is a large community of teachers who use the internet to share their ideas and resources.
[ترجمه ترگمان] جامعه وسیعی از معلمانی که از اینترنت برای به اشتراک گذاشتن ایده ها و منابع خود استفاده می کنند، وجود دارد
[ترجمه گوگل] یک جامعه بزرگ از معلمان که از اینترنت برای اشتراک ایده ها و منابع خود استفاده می کنند وجود دارد

(3) تعریف: the state of being joined together by having shared interests and concerns.
مترادف: association, fellowship
مشابه: friendship, organization

- The annual block party gives people in the neighborhood a sense of community with each other.
[ترجمه ترگمان] حزب بلوک سالانه به مردم در همسایگی یک حس اجتماعی با یکدیگر می دهد
[ترجمه گوگل] حزب بلوک سالانه مردم را در همسایگی احساس جامعه با یکدیگر می کند

(4) تعریف: in ecology, all the plants and animals occupying a particular area.
مترادف: population

- The animals in a forest community need trees for food and shelter.
[ترجمه ترگمان] حیوانات در جنگل جنگل به درختان برای غذا و سرپناه نیاز دارند
[ترجمه گوگل] حیوانات در یک جامعه جنگل نیاز به درختان برای غذا و پناهگاه

(5) تعریف: the general public; society (prec. by the).
مترادف: folk, populace, public
مشابه: citizenry, commonalty, society

- These criminals are a danger to the community.
[ترجمه ترگمان] این جنایتکاران خطری برای جامعه هستند
[ترجمه گوگل] این مجرمان خطر جامعه را تهدید می کنند

• people living in the same area; group of people that live together; group of people that share common characteristics or interests
a community is a group of people who live in a particular area or who are alike in some way.
the european community is often referred to as the community: see european community.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اجتماع
[بهداشت] اجتماع
[حقوق] جماعت، جامعه امت، انجمن، مالکیت مشترک، اشتراک
[خاک شناسی] جامعه

مترادف و متضاد

اجتماع (اسم)
union, muster, collection, assemblage, meeting, aggregation, community, commonwealth, society, assembly, crowd, commonweal, milieu, turn-out

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

عوام (اسم)
community, common people, laity, populace, plebeians, third estate

عموم (اسم)
universality, community, public, generality

society, area of people


Synonyms: association, body politic, center, colony, commonality, commonwealth, company, district, general public, hamlet, locality, nation, neck of the woods, neighborhood, people, populace, public, residents, society, state, stomping ground, territory, turf


agreement, similarity


Synonyms: affinity, identity, kinship, likeness, sameness, semblance


Antonyms: disagreement, dissimilarity


جملات نمونه

1. community life obligates us to follow certain rules and traditions
زندگی اجتماعی ما را ناچار به رعایت برخی مقررات و سنت ها می کند.

2. community of goods
داشتن کالا به طور مشترک

3. community of tastes
همانندی سلیقه ها

4. community property
(حقوق) دارایی مشترک (که در صورت متارکه بین طرفین بخش می شود)

5. community policing
(انگلیسی) کارکردن ماموران پلیس فقط در یک محله (به منظور این که اهل محل آنها را خوب بشناسند)،(امریکا) کمک مردم به شهربانی (پاسداری به صورت گروههای گشتی و غیره)

6. community service
1- کار برای مردم (که گاهی به جای زندان به مجرمین تکلیف می شود) 2- خدمات اجتماعی،کارهای عام المنفعه

7. biotic community
جامعه ی زیستی،هامه ی زیستی

8. the community chest
(امریکا) صندوق اعتبارات خیریه

9. a gated community
محله ی دروازه دار (که اشخاص متفرقه را راه نمی دهند)

10. tehran's international community
جامعه ی بین المللی ساکن تهران

11. i have never been in a community where happiness was so tangible
هرگز در جامعه ای نبوده ام که شادی آن چنین محسوس باشد.

12. to promote the sovereign good of the community
برای پیشبرد مصالح عالی جامعه

13. we will do what is best for the community
آنچه را که به صلاح اجتماع باشد انجام خواهیم داد.

14. They believe that the European Community needs a common foreign and security policy.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که جامعه اروپایی به سیاست خارجی و امنیتی مشترک نیاز دارد
[ترجمه گوگل]آنها بر این باورند که جامعه اروپا نیاز به یک سیاست خارجی مشترک و امنیتی دارد

15. They wonder if their community is no longer insulated from big city problems.
[ترجمه ترگمان]آن ها ابراز شگفتی می کنند که آیا جامعه آن ها دیگر از مشکلات بزرگ شهر جدا نیست
[ترجمه گوگل]آنها تعجب می کنند که جامعه آنها دیگر از مسائل شهر بزرگ نیست

16. The local community was shocked by the murders.
[ترجمه ترگمان]جامعه محلی از این قتل ها شوکه شد
[ترجمه گوگل]جامعه محلی از قتل ها شوکه شد

17. The community is demanding a less aggressive style of policing.
[ترجمه ترگمان]جامعه خواستار سبک تهاجمی تری از سیاست گذاری است
[ترجمه گوگل]جامعه خواستار سبک تهاجمی پلیس است

18. The medical community continues to make progress in the fight against cancer.
[ترجمه ترگمان]جامعه پزشکی به پیشرفت در مبارزه با سرطان ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]جامعه پزشکی همچنان به پیشرفت در مبارزه با سرطان ادامه می دهد

19. The community has dwindled to a tenth of its former size in the last two years.
[ترجمه ترگمان]این جامعه در دو سال گذشته به یک دهم از اندازه سابقش کاهش پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]این انجمن در دو سال گذشته به یک دهم اندازه سابق خود رسیده است

20. Community projects are being axed by hard-pressed social services departments.
[ترجمه ترگمان]پروژه های اجتماعی توسط دپارتمان های خدمات اجتماعی تحت فشار قرار داده می شوند
[ترجمه گوگل]پروژه های اجتماعی توسط ادارات خدمات اجتماعی تحت فشار قرار می گیرند

21. The whole community was astir when the news came that the enemy bombing would be restored.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر رسید که بمباران دشمن دوباره برقرار خواهد شد، کل جامعه به هیجان امده بود
[ترجمه گوگل]کل جامعه هنگامی که خبر آمد بمب گذاری دشمن را بازسازی کرد

22. The new arts centre will serve the whole community.
[ترجمه ترگمان]مرکز هنرهای جدید به کل جامعه خدمت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مرکز هنرهای جدید به کل جامعه خدمت خواهد کرد

23. All members of the religious community keep these fasts.
[ترجمه ترگمان]همه اعضای جامعه مذهبی این روزه را روزه می گیرند
[ترجمه گوگل]همه اعضای جامعه مذهبی این پرونده ها را حفظ می کنند

the Iranian Community in Chicago

جامعه‌ی ایرانیان شیکاگو


We will do what is best for the community.

آنچه را که به صلاح اجتماع باشد انجام خواهیم داد.


Christian and Sikh communities in India

اقلیت‌های مسیحی و سیک در هندوستان


the European Community

جامعه اروپا


community property

(حقوق) دارایی مشترک (که در صورت متارکه بین طرفین بخش می‌شود)


community of goods

داشتن کالا به‌طور مشترک


community of tastes

همانندی سلیقه‌ها


اصطلاحات

community policing

(انگلیسی) کارکردن مأموران پلیس فقط در یک محله (به منظور این که اهل محل آنها را خوب بشناسند)، (امریکا) کمک مردم به شهربانی (پاسداری به صورت گروه‌های گشتی و غیره)


community service

1- کار برای مردم (که گاهی به جای زندان به مجرمین تکلیف می‌شود) 2- خدمات اجتماعی، کارهای عام‌المنفعه


پیشنهاد کاربران

هو
جمعیت ، اجتماع.

زنجیره ای از مردم، اجتماع
که تعریفش به انگلیسی میشود
agroupofpeoplewholivetogether

انجمن

Community of practice
انجمن خبرگی

اجتماع ، مردم جمعیت، جماعت، جمع

موسسه

Welcome to our small community

محله

جامعه پذیری

society


The community is a group of people who live together

گروهی از افراد که دارای یک ویژگی مشترک هستند مثلا در یکجا زندگی می کنند، مثلا همدانی های ساکن تهران، دانشجویان رشته مدیریت و . . . هر کدام از این ها یک community هستند.

اجتماع

جمعی

community transmission
انتقال زنجیره ای

جامعه یِ , اجتماعِ. . .
our community
خود کلمه به تنهایی: جامعه , اجتماع
community


society
جامعه
اجتماع

Gated community
در این ترکیب به معنای شهرک یا محل زندگی است
شهرک محصور یا شهرکی که دورتادورش دیوار است و ورود و خروج افراد کنترل می شود

یکپارچه

قشر؛ جامعک ( جامعه های کوچکتری که جامعه بزرگتر Society رو تشکیل میدن ) ؛ جامعه پیرامونی

منطقه

عمومی
Community swimming pool

جامعه

# rural community
# the artistic community
# Criminals are a danger to the community
# The scientific community was excited about the new discovery

community ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: اجتماع
تعریف: مجموعه ای منسجم از افراد برخوردار از روابط نزدیک و مناسبات اجتماعی برپایۀ شماری از مشترکات، به ویژه حس تعلق به هویتی مشترک

Society
جامعه ، اجتماع

Society


کلمات دیگر: