کلمه جو
صفحه اصلی

tripping


چابک، فرز، چست، زبل

انگلیسی به فارسی

چابک، فرز، چست، زبل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: trippingly (adv.)
• : تعریف: moving lightly, nimbly, and quickly; fluent.
مشابه: agile

• light, easy moving

دیکشنری تخصصی

[معدن] تعویض سرمته (حفاری)

جملات نمونه

1. She came tripping lightly down the stairs.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی از پله ها پایین آمد
[ترجمه گوگل]او به آرامی از پله ها بیرون آمد

2. Worn rugs increase the danger of tripping.
[ترجمه علی کاظمی] قالیچه های پوسیده، خطر لیز خوردن را افزایش میده.
[ترجمه ترگمان]قالی ها و Worn خطر رفتن به خطر را افزایش می دهند
[ترجمه گوگل]فرش های برف شده افزایش خطر ترکیدن را افزایش می دهد

3. He was sent off for deliberately tripping Robson when he was about to score a goal.
[ترجمه ترگمان]او عمدا خود را برای رسیدن به هدفی که به مقصد رسانده بود، روانه کرد
[ترجمه گوگل]او برای اهدای گل به طور عمدی کنار گذاشته شد

4. I was tripping over my words in my excitement to tell them the news.
[ترجمه ترگمان]من در هیجان بودم و به آن ها خبر می دادم که اخبار را به آن ها بگویم
[ترجمه گوگل]من در مورد هیجان خودم از کلمات خودم ناراحت شدم که اخبار را به آنها بگویم

5. She is tripping along with her little steps.
[ترجمه ترگمان]او با قدم های کوچک خود به گردش می رود
[ترجمه گوگل]او در کنار گام های کوچک خود می کشد

6. One night I was tripping on acid.
[ترجمه ترگمان] یه شب من داشتم روی اسید فکر می کردم
[ترجمه گوگل]یک شب من روی اسید گریختم

7. She came tripping down the garden path.
[ترجمه ترگمان]او از کوره راه باغ پایین آمد
[ترجمه گوگل]او آمد پایین رفتن از مسیر باغ

8. Be careful to avoid walking on, or tripping over, electric cables.
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که از راه رفتن خودداری کنید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که کابل برق را از راه رفتن یا از کار بیفتید

9. The angry Texan blamed his dance partner for tripping him.
[ترجمه ترگمان]مرد تگزاسی عصبانی، شریک رقص خود را برای رفتن به او سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]تگزانسی عصبانی شریک رقص خود را برای از بین بردن او متهم کرد

10. The injuries were mainly facial cuts from tripping on the stones.
[ترجمه ترگمان]جراحت به طور عمده از دست رفتن صورت روی سنگ ها بود
[ترجمه گوگل]آسیب ها عمدتا از برداشتن صورت بر روی سنگ ها بود

11. They must have been tripping.
[ترجمه ترگمان]حتما لیز خورده اند
[ترجمه گوگل]آنها بایستی در حال پرواز باشند

12. He was forced to back away, almost tripping over bodies and becoming enmeshed in other fights.
[ترجمه ترگمان]مجبور شده بود برگردد، و نزدیک بود به اجساد گیر کند و در نبرده ای دیگر گرفتار شود
[ترجمه گوگل]او مجبور به عقب نشینی شد، تقریبا از بین بردن بدنها و درگیر شدن در جنگهای دیگر

13. Walking without tripping was enough after such a long wait.
[ترجمه ترگمان]قدم زدن بی آن که تعادلش را از دست بدهد، پس از مدتی طولانی به راه افتاد
[ترجمه گوگل]پیاده روی بدون بیرون رفتن پس از یک مدت طولانی، کافی بود

14. Instead of tripping over their shoes while doing quick changes, each chair had pockets where they could thrust them out of the way.
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها جیب های هر یک از آن ها را داشت که آن ها را از این راه دور کنند
[ترجمه گوگل]در عوض از بین رفتن کفش های خود در هنگام انجام تغییرات سریع، هر صندلی جیب هایی داشت که می توانستند آنها را از راه بیرون بکشند

پیشنهاد کاربران

رفتار ناپسند

گیر کردن پا به جایی هنگام راه رفتن یا پشت پازدن و خوردن
سفر کردن

Tripping over: سر خوردن

شوخی می کنی، جدی نمیگی.

سکندری خوردن

( ورزش ) گرفتن و انداختن حریف


کلمات دیگر: