کلمه جو
صفحه اصلی

crest


معنی : قله، طره، تاج، ستیغ، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش، به بالاترین درجه رسیدن
معانی دیگر : (بخش فرازین هرچیز) ستیغ، فرازینگاه، نوک، سر، راس، پرندک، پلوان، خط الراس، اوج، اوگ، بیشینه، به اوج رسیدن، فرازین شدن، (هرگونه برجستگی یا زائده بر سر جانور) تاج، کاکل، پوپ، (پر یا آذینی که سابقا روی کلاه یا خود می زدند) تاژه، افسر، جغه، نیم تاج، خود، قله ی کلاه خود، تارک کلاه، (نشان های نجابت خانوادگی) سرسپر (نشانی که بالای سپر خانوادگی یا روی مهر یا بالای نامه های رسمی رسم می شد)، (اسب و شیر و غیره) یال، کوپال، گرم، رجوع شود به: cresting، برآمدگی، کوفک، تیغه (به ویژه برآمدگی یا تیغه ی استخوان)، (با تاج یا کاکل و غیره) آراستن، تاجدار یا کاکل دار (و غیره) کردن، در راس یا سر چیزی قرار گرفتن، تاج شدن، ستیغ
crest(ing)
ورزش : نوار رنگى دور بدنه تیر

انگلیسی به فارسی

تاج، کلاله، قله، یال، بالاترین درجه، به بالاترین درجه رسیدن، ستیغ


تاج، قله، ستیغ، طره، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش، به بالاترین درجه رسیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tuft or other projecting growth on an animal's head, such as the comb of a rooster, or anything resembling such a growth.
مشابه: crown

- This type of cockatoo has a pink crest.
[ترجمه ترگمان] این نوع طوطی کاکل قرمز رنگی دارد
[ترجمه گوگل] این نوع کوکتو دارای کریستال صورتی است

(2) تعریف: an emblem or heraldic device displayed above the shield on a coat of arms.
مشابه: arm

- A lion is part of his family's crest.
[ترجمه ترگمان] شیر بخشی از تاج خانواده است
[ترجمه گوگل] شیر یک بخشی از خانواده اش است

(3) تعریف: a peak or prominence, as of a mountain or wave.
مشابه: crown, height, peak, ridge

- When the soldiers reached the crest of the hill, they were instantly fired upon.
[ترجمه ترگمان] وقتی سربازان به بالای تپه رسیدند بلافاصله شلیک کردند
[ترجمه گوگل] وقتی سربازان به تپه رسیدند، آنها فورا اخراج شدند
- In the morning, fog obscured the crest of the mountain.
[ترجمه ترگمان] صبح، مه قله کوه را پوشانده بود
[ترجمه گوگل] صبح، مه از قله کوه خالی شده است

(4) تعریف: the highest level.
مشابه: acme, crown, height, peak, top

- At the crest of the flood, the water level reached twenty feet.
[ترجمه ترگمان] در ستیغ سیل، سطح آب به بیست پا می رسید
[ترجمه گوگل] در قسمت پایین سیل، سطح آب به 20 پا رسید
- She was at the crest of her professional career when she fell ill.
[ترجمه ترگمان] وقتی بیمار شد، او در اوج کار حرفه ای خود بود
[ترجمه گوگل] هنگامی که بیمار شد، او در قله زندگی حرفه ای خود بود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to form the highest point or reach the highest level.
مشابه: peak

- The river crested earlier than expected, and damage from the flood was less extensive than predicted.
[ترجمه ترگمان] ارتفاع رودخانه زودتر از حد انتظار بود و خسارت ناشی از سیل کم تر از پیش بینی بود
[ترجمه گوگل] این رودخانه پیشتر از انتظار میرفت و آسیب ناشی از سیل کمتر از پیش بینی شده بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crests, cresting, crested
مشتقات: crested (adj.), crestless (adj.)
(1) تعریف: to reach the top or peak of.
مشابه: crown

(2) تعریف: to top with, or as though with, a crest.

• tuft of feathers (as decoration, on a bird, etc.); part of a coat of arms; highest point; ridge
reach the top; form a ridge or crest; decorate with a crest
the crest of a hill or a wave is the highest part of it.
a crest is also a design that is the sign of a noble family, a town, or an organization.
if a river, lake, or floodwaters crest at a particular level, that is the highest level that they reach.
the crest of a wave: see wave.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تاج - قله - برآمدگی انحنا - تراز سرریز - نوک - آستانه - پاشنه - بالا - سر - ستیغ
[برق و الکترونیک] مقدار حداکثر، اوج
[زمین شناسی] خط الراس ،ستیغ، تاج سد - (زمین شناسی ساختمانی): بلندترین نقطه یک چین مشخص در هر مقطع طولی (عمودی). مقایسه شود با: سطح ستیغ، خط ستیغ، خط الراس. - (زمین ریخت شناسی): بلندترین نقطه یا خط یک زمین است که از آن سطح به سمت پایین در جهات مختلف شیب دار می شود. خصوصاً بلندترین نقطه یک کوه یا تپه یا بلند ترین خط یا پشته بالارونده یک رشته کوه یا رشته ای از تپه ها. - نیز ببینید: چکاد، قله.
[ریاضیات] پهنای سردندانه، تارک دندانه، رأس، قله، بحران
[خاک شناسی] قله
[آب و خاک] نوک، قله، تاج، ستیغ، اوج

مترادف و متضاد

highest point


قله (اسم)
point, acme, climax, culmination, zenith, top, peak, summit, crest, vertex, knoll, pap, knap

طره (اسم)
brink, end, crest, extremity, tuft, edging, brim, tress, lock of hair, ringlet

تاج (اسم)
crest, corona, rostrum, crown, copestone, miter, coronet

ستیغ (اسم)
peak, crest, hilltop

یال (اسم)
crest, mane

کلاله (اسم)
crest, stigma, tuft, tussock, ringlet

بالاترین درجه (اسم)
crest

فش (اسم)
crest, purl, mane, hush

به بالاترین درجه رسیدن (فعل)
crest

Synonyms: acme, apex, apogee, climax, crescendo, crown, culmination, fastigium, head, height, noon, peak, pinnacle, ridge, roof, summit, top, vertex


Antonyms: bottom, nadir


emblem, symbol


Synonyms: badge, bearings, charge, device, insignia


topknot on head of animal


Synonyms: aigrette, caruncle, chine, cockscomb, comb, crown, feather, hogback, mane, panache, plume, ridge, tassel, tuft


جملات نمونه

1. crest voltage
حداکثر ولتاژ

2. the crest of a mountain
ستیغ کوه

3. the crest of a wave
نوک موج،سرخیزاب

4. the crest of chinese civilization
اوج تمدن چین

5. The band are riding on the crest of a wave with the worldwide success of their number one selling single.
[ترجمه ترگمان]گروه بر بالای موج حرکت می کنند و موفقیت جهانی شماره آن ها تنها به فروش می رسد
[ترجمه گوگل]این گروه در حال حرکت بر روی موجی از موج با موفقیت جهانی در رتبه اول خود قرار دارند

6. We finally reached the crest of the ridge.
[ترجمه ترگمان]بالاخره به ستیغ تپه رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما بالاخره به پایین ترین رشته رسیدیم

7. They've been on the crest of the wave ever since their election victory.
[ترجمه ترگمان]آن ها از زمان پیروزی انتخاباتی خود در قله موج بوده اند
[ترجمه گوگل]آنها تا کنون از پیروزی انتخابات خود در جریان موج بوده اند

8. The band is riding the crest of its last tour.
[ترجمه ترگمان]گروه بر قله آخرین تور خود سوار است
[ترجمه گوگل]این گروه در حال گردش است

9. The male is recognizable by its yellow crest.
[ترجمه ترگمان]نر توسط تاج زرد خود قابل تشخیص است
[ترجمه گوگل]این مرد توسط قلب زرد آن قابل تشخیص است

10. Both birds had a dark blue crest.
[ترجمه ترگمان]هر دو پرنده یک ستیغ آبی تیره داشتند
[ترجمه گوگل]هر دو پرنده دارای کرم آبی تیره بودند

11. On the wall is the family crest.
[ترجمه ترگمان]روی دیوار تاج خانوادگی است
[ترجمه گوگل]بر روی دیوار قله خانوادگی است

12. She is on the crest of a wave at the moment following her Olympic success.
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر به دنبال موفقیت در المپیک، در بالای موج یک موج قرار دارد
[ترجمه گوگل]او در لحظات پس از موفقیت المپیک او در حال حرکت است

13. The cock bristled his crest.
[ترجمه ترگمان]خروس بر یال او سیخ شد
[ترجمه گوگل]خروس سرش را بریده بود

14. Accompanying the expanded domain of r4 expression, neural crest cells migrating from this region also express r4 markers.
[ترجمه ترگمان]همراه با دامنه گسترده بیان r۴، سلول های تاج عصبی که از این منطقه مهاجرت می کنند نیز مارکرهای r۴ را بیان می کنند
[ترجمه گوگل]همراه با دامنه گسترده ای از بیان r4، سلول های خاردار عصبی مهاجرت از این منطقه همچنین نشانگرهای r4 را بیان می کند

15. This rising wave of Euro-skepticism has yet to crest.
[ترجمه ترگمان]این موج رو به افزایش شک و تردید اروپا هنوز به اوج خود نرسیده است
[ترجمه گوگل]این موج رو به رشد شک و تردید یورو تا به حال ناپدید شده است

16. The crest is displayed during courtship encounters at breeding colonies.
[ترجمه ترگمان]این تاج در طول دوران نامزدی در کلونی های پرورش نمایش داده می شود
[ترجمه گوگل]این خلسه در طول مراسم تحسین در پرورش مستعمرات نمایش داده می شود

the crest of a wave

نوک موج، سرخیزاب


the crest of a mountain

ستیغ کوه


the crest of Chinese civilization

اوج تمدن چین


crest voltage

حداکثر ولتاژ


The flood waters crested at 30 meters.

سیلاب به اوج سی متر رسید.


پیشنهاد کاربران

قسمت فوقانی موج دریا که به صورت کف آلود و پیچشی شکل در حال سقوط است

آرم، نشان، علامت، مارک

family crest

نشان خانوادگی

قفسه سینه

به عنوان اسم ( noun ) :
۱ - طره یا تاج از جنس پر ، خز یا پوست روی سر یک پرنده یا نوعی جانور.
۲ - قلّه یا نوک تپه ( کوه )
۳ - قسمت بالای موج که پیچ خورده و کف آلود است.
۴ - نشان ، مارک ، برند متعلق به یک کمپانی یا گروه.
به عنوان فعل ( verb ) :
۱ - کف کردن همراه با پیچ خوردگی
۲ - دستیابی به نوک قلّه، صعود
۳ - به بالای چیزی متصل شدن، بَر سَر دَر نصب شدن

crest ( noun ) = ridge ( noun )
به معناهای: نوک، قله، بلندا/برآمدگی، برجستگی، خرپشته/یال، خط الراس ( کوه ) ، سلسله کوه


کلمات دیگر: