کلمه جو
صفحه اصلی

disperse


معنی : پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن
معانی دیگر : (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به ویژه در مورد ابر و مه و غیره)، (نور) تجزیه کردن، طیف کردن، (به نوار هفت رنگ) بخش کردن، پخش و پلا شدن، پراشیدن، ولو شدن

انگلیسی به فارسی

پراکنده کردن، متفرق کردن


پراکنده کردن، متفرق ساختن


پراکنده، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن


انگلیسی به انگلیسی

• scatter, send out; be scattered
when a group of people disperse or when someone or something disperses them, they go away in different directions.
when something disperses or when something disperses it, it spreads over a wide area.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پراکندن؛ متفرق کردن
[برق و الکترونیک] پراکنده ساختن عملی در پردازش داده ها که طی آن گروههایی از اقلام ورودی در بین گروههای زیادتری در خروجی توزیع می شوند.
[خاک شناسی] پراکنده شدن
[پلیمر] پراکنده، پاشیده

مترادف و متضاد

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

پراکنده کردن (فعل)
diffuse, disperse, intersperse

متفرق کردن (فعل)
scatter, disperse, intersperse

متفرق ساختن (فعل)
disperse

پریشان شدن (فعل)
disperse

distribute; scatter


Synonyms: banish, besprinkle, break up, broadcast, cast forth, circulate, deal, diffuse, disappear, disband, disburse, discharge, dislodge, dismiss, dispel, disseminate, dissipate, dissolve, divvy, dole out, eject, intersperse, measure out, partition, propagate, radiate, rout, scatter, scramble, send off, separate, shed, sow, split up, spray, spread, strew, take off in all directions, vanish


Antonyms: arrange, assemble, collect, garner, gather


جملات نمونه

The crowd dispersed at the first shot.

با اولین تیراندازی جمعیت متفرق شد.


1. Police used tear gas to disperse the demonstrators.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای متفرق کردن تظاهرکنندگان از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس با استفاده از گاز اشک آور برای پراکنده شدن تظاهرکنندگان

2. Police used tear gas to disperse the crowd.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای متفرق کردن جمعیت از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس با استفاده از گاز اشک آور برای پراکنده شدن جمعیت

3. Police used tear gas to disperse the crowds.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای متفرق کردن جمعیت از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس با استفاده از گاز اشک آور برای پراکنده کردن جمعیت

4. Police fired shots and used teargas to disperse the demonstrators.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای متفرق کردن تظاهرکنندگان از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس عکس ها را اخراج کرد و از تیرارها برای تفرقه انداختن استفاده می کرد

5. Police moved in to disperse the crowd.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای متفرق کردن جمعیت حرکت کرد
[ترجمه گوگل]پلیس برای پراکنده شدن جمعیت حرکت کرد

6. The crowd slowly began to disperse.
[ترجمه ترگمان]جمعیت کم کم پراکنده شدند
[ترجمه گوگل]جمعیت به آرامی شروع به پراکنده شدن کرد

7. Troops fired live ammunition to disperse the crowd.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی برای متفرق کردن جمعیت مهمات جنگی شلیک کردند
[ترجمه گوگل]نیروهای زمینی به منظور پراکنده شدن جمعیت، مهمات زنده را اخراج کردند

8. Troops were brought in to disperse the demonstrators.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی برای متفرق کردن معترضان آورده شدند
[ترجمه گوگل]سربازان برای تظاهر کنندگان پراکنده شدند

9. Police were called to disperse the crowd.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای متفرق کردن جمعیت فراخوانده شد
[ترجمه گوگل]پلیس خواستار پراکنده شدن جمعیت بود

10. The intense currents disperse the sewage.
[ترجمه ترگمان]جریان های شدید فاضلاب را پراکنده می کنند
[ترجمه گوگل]جریانهای شدید فاضلاب را پراکنده می کنند

11. To decentralise and geographically disperse political and economic power.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ جغرافیایی، قدرت سیاسی و سیاسی را پراکنده می کند
[ترجمه گوگل]عدم تمرکز و جغرافیایی قدرت سیاسی و اقتصادی را پراکنده می کند

12. Police used tear-gas, electric batons and sticks to disperse the crowds, arresting 20.
[ترجمه ترگمان]پلیس از گاز اشک آور، باتوم برقی و چوب برای متفرق کردن جمعیت استفاده کرد و ۲۰ تن را دستگیر کرد
[ترجمه گوگل]پلیس با استفاده از بتونی های الکتریکی، الکتریکی و چوب برای پراکنده کردن جمعیت، دستگیری 20

13. The cumulus cells will disperse gradually to release the enclosed eggs over the next 2-4 min.
[ترجمه ترگمان]سلول های cumulus به تدریج پراکنده می شوند تا تخم های بسته را در طول ۲ تا ۴ دقیقه بعد آزاد کنند
[ترجمه گوگل]سلولهای کومولوس به تدریج پراکنده خواهند شد تا تخم های محصور را در عرض 4 تا 4 دقیقه بعدی آزاد کنند

14. The arrival of armed police made the students disperse.
[ترجمه ترگمان]ورود پلیس مسلح باعث پراکنده شدن دانشجویان شد
[ترجمه گوگل]ورود پلیس مسلح دانشجویان را پراکنده کرد

Our regiment was dispersed by the enemy attack.

حمله‌ی دشمن هنگ ما را تار و مار کرد.


They dispersed the news throughout the state.

آنان خبر را در سرتاسر ایالت پخش کردند.


The sun kept dispersing morning mists.

خورشید مه صبحگاهی را پراکنده می‌کرد.


A prism disperses light.

منشور نور را تجزیه می‌کند.


The tourists left the bus and dispersed themselves in various hotels.

توریست‌ها اتوبوس را ترک کردند و در هتل‌های مختلف ولو شدند.


پیشنهاد کاربران

پراکنده

تقسیم کردن

Police used tear gas to disperse the crowds

پاشیدن، متفرق کردن، پراکتده کردن


کلمات دیگر: