کلمه جو
صفحه اصلی

drag


معنی : چنگک، کمر، سربار، کاویدن، کشیدن، کشاندن، بزور کشیدن، سخت کشیدن، لاروبی کردن، با تور گرفتن
معانی دیگر : (با زور) روی زمین کشیدن، با سختی حرکت کردن، خود را کشاندن، کشان کشان رفتن یا بردن، حرکت کند، (با کشیدن تور یا قلاب و غیره در ته رودخانه یا دریا و غیره) دنبال چیزی گشتن یا کاوش کردن، لجن کاوی کردن، عقب بودن، عقب ماندن، کر و کر کردن، (با آهستگی) حرکت کردن، طولانی و ملالت آور کردن یا شدن، (شخص یا وضع) خسته کننده، ملالت آور، پک، پف، (خودمانی - با: on) محکم پک زدن (به سیگار و غیره)، (هرچیزی که موجب آهسته شدن یا کندی یا جلوگیری شود) مانع، کاهنده، کاهشگر، (میزان کند شدن یا عقب ماندگی) کندش، پس ماند، کشش، (امریکا - خودمانی) جاده، خیابان، خیش (روی زمین) کشیدن، با کلوخ شکن هموار کردن، در مسابقه ی ماشین رانی (drag race) شرکت کردن، مسابقه ی اتومبیل رانی، (هر چیزی که روی زمین کشیده می شود) خیش، کلوخ کوب، زمین خراش، قلاب (یا تور) لجن کاو، لاروب، سورتمه ی سنگین، کالسکه ی خصوصی (چهار اسبه که در قرن 19 مرسوم بود)، ترمز چرخ های کالسکه، (کشتی) آب نشین، آبخور، (امریکا - خودمانی) پارتی، اعمال نفوذ، (راه آهن) قطار باری کندرو، (آبگونه) جرعه، قلپ، (آمریکا - خودمانی) رقص، (خودمانی) جامه ی زنانه که مرد همجنس باز می پوشد، جامه (به ویژه جامه ی دوران یا کشور به خصوصی)، (هوانوردی) نیروی پسا (فشاری که در جهت عکس حرکت هواپیما بر بال ها و تنه ی آن وارد می شود)، مقاومت جبهه ای، (شکار) ردپا یا بوی شکار، شکار از طریق ردیابی بوی جانور (drag hunt هم می گویند)، چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود، سنگین وبی روح

انگلیسی به فارسی

کشاندن، چیز سنگینی که روی زمین کشیده می‌شود، کشیدن، به زور کشیدن، سخت کشیدن، لاروبی کردن، کاویدن، با تورگرفتن، سنگین و بی‌روح


انگلیسی به انگلیسی

• tool used for dragging along the bottom of a body of water to recover objects; impediment, opposite force (such as the force working against an aircraft in motion); act of moving the mouse while pressing and holding down the mouse button (computers); clothing that is worn by the opposite sex (especially a man wearing woman's clothing and acts as a woman )
pull with force, haul; be pulled; level land; recover objects from the bottom of a body of water; protract tediously; continue tediously; move slowly and with effort; move at a slower pace than others; puff on a cigarette
if you drag something or someone somewhere, you pull them there with difficulty.
to drag someone somewhere also means to make them go there; an informal use.
if you drag yourself somewhere, you move there slowly because you feel ill or weak or because you do not want to go there.
if an event drags, it is very boring and seems to last a long time.
if a man is in drag, he is wearing women's clothes.
if someone is dragged into an unpleasant situation, they are forced to become involved in it against their will.
if a situation or process drags on, it lasts or takes longer than seems necessary.
if you drag something out, you make it last for longer than necessary.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کشیدن - پسابه - مقاوم - کشش - لایروبیدن
[کامپیوتر] کشیدن - کشیدن یک شیء با دستگاه ماوس . برای انجام این کار، ،اشاره گر ماوس را روی شیء قرار دهید، سپس دکمه ی آن (معمولاً دکمه ی سمت چپ )را فشار داده ،نگه دارید،ماوس را بکشید . شیء انتخاب شده با اشاره گر ماوس به حرکت در می آید ،به طوری که گویی اشاره گر شیء را « می کشد» .وقتی کار تمام شد، شیء را با رها ساختن دکمه « بیندازید» . - عمل حرکت دستگاه (MOUSE)
[زمین شناسی] کششنیرویی کند کننده که نتیجه اتمسفر زمین است. طبق تعریف، کشش بر خلاف جهت بردار سرعت لحظه ای وسایل حمل کننده نسبت به اتمسفر عمل می کند. بزرگی نیروی کشش با حاصلضرب سطح مقطع وسیله حمل کننده، ضریب کشش آن، سرعت آن و دانسیته اتمسفر نسبت مستقیم و با جرم آن نسبت عکس دارد. (هیدرولیک): اصطکاک هوای متحرک بر روی سطح آب که تمایل به کشیدن لایه سطحی آب در جهت باد دارد.ب) نیروی اعمال شده توسط یک سیال در جریان بر روی یک شی که در جریان یا مجاور جریان قرار گرفته است. مقایسه شود با : رانش . (زمین شناسی اقتصادی) : drag ore کانسنگ کششی . (زمین شناسی ساختمانی) : خمیدگی چینه ها بر روی هر کدام از دوطرف یک گسل که توسط اصطکاک بلوک های متحرک در امتداد سطح گسل ایجاد می شود – همچنین، خمیدگی ها و واپیچش هایی که بدین طریق تولید می شوند .
[نساجی] کشیدگی - عمل تشخیص کیفیت الیاف پنبه با دست
[ریاضیات] حرکت پویا، خطوط موجی برش، درجه، پسکشی، درجه ی زیر، درجه ی پایینی، درجه ی تحتانی، مانع، کشش
[خاک شناسی] کشش
[آب و خاک] مقاومت

مترادف و متضاد

چنگک (اسم)
drag, grapnel, peg, hook, gaff, tach, tache, prong, climbing irons, rake, quotation marks, inverted commas, crampon, hayfork

کمر (اسم)
drag, middle, girdle, waistline, loin, reins

سربار (اسم)
drag, encumbrance, overload, extra load, excess load

کاویدن (فعل)
analyze, excavate, drag, rummage, analyse

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

کشاندن (فعل)
drag

بزور کشیدن (فعل)
drag, lug

سخت کشیدن (فعل)
drag

لاروبی کردن (فعل)
drag, dredge

با تور گرفتن (فعل)
net, drag

Synonyms: be delayed, be quiescent, crawl, creep, dally, dawdle, delay, encounter difficulty, hang, inch, lag, lag behind, limp along, linger, loiter, mark time, poke, procrastinate, put off, sag, shamble, shuffle, slow down, stagnate, straggle, tarry, trail behind, traipse


Antonyms: rush


bad situation


Synonyms: annoyance, bore, bother, burden, encumbrance, hang-up, hindrance, impediment, nuisance, pain, pest, pill, sway, trouble


a puff while smoking


Synonyms: breathing, draw, inhalation, pull, smoke


haul something to a new place


Synonyms: draw, hale, lug, magnetize, move, pull, schlepp, tow, trail, transport, truck, tug, yank


move very slowly


جملات نمونه

Since the sack of rice was heavy, I dragged it all the way to the kitchen.

چون گونی برنج سنگین بود آن را تا آشپزخانه روی زمین کشیدم.


1. drag (something) into something
(چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن،کشاندن

2. drag anchor
1- (به واسطه ی گیر نکردن لنگر) دستخوش امواج بودن،از جای خود حرکت کردن،ثابت نبودن 2- پسروی کردن،ناکام شدن،لغزیدن

3. drag on (or out)
(به طور خسته کننده ای) طولانی کردن یا شدن

4. drag one's heels (or feet)
(خودمانی) عمدا آهسته کاری کردن،طفره رفتن،کندکار کردن،لفت دادن

5. drag somebody down
خسته و مغموم کردن،افسرده کردن

6. drag somebody into doing something
(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن

7. drag somebody up
(انگلیس - عامیانه - کسی یا بچه ای را) بد بار آوردن

8. drag somebody's name through the mire (or mud)
شهرت کسی را به لجن کشیدن

9. drag something up
گریز زدن به (در صحبت)،سبز کردن،به رخ کشیدن

10. the drag of the wind
کشش باد

11. to drag one's feet
(با تداعی منفی) تردید کردن،تعلل کردن،مسامحه کردن،(عمدا) کار را به تاخیر انداختن

12. the main drag
خیابان اصلی

13. he took a drag on his pipe and expelled the smoke slowly
او پک بلندی به پیپ خود زد و دودها را آهسته بیرون داد.

14. why do you drag politics into everything?
چرا همه چیز را به سیاست می کشانی ؟

15. the war was a drag on the country's resources
جنگ باعث تحلیل رفتن منابع کشور بود.

16. he did not want to drag the country into a useless war
نمی خواست کشور را وارد جنگ بیهوده ای بکند.

17. the doctor took a long drag on his pipe
پزشک پک ممتدی به پیپ خود زد.

18. one of the climbers was beginning to drag
یکی از کوه نوردان داشت (از دیگران) عقب می افتاد.

19. It will take two elephants to drag all this wood away.
[ترجمه ترگمان]دو فیل به طول خواهند کشید تا این جنگل را از اینجا دور کنند
[ترجمه گوگل]این دو فیل را برای کشیدن تمام این چوب ها دور می کند

20. The truck used a cable to drag the car.
[ترجمه Me] کامیون برای کشیدن ماشین از کابل استفاده کرد
[ترجمه M.Z] کامیون از یک کابل یا ریسمان برای کشیدن ماشین استفاده کرد
[ترجمه m. e.] یک کامیون ( حمل ماشین ) از یک کابل برای کشیدن ماشین استفاده کرد.
[ترجمه ترگمان]کامیون از یک کابل برای کشیدن ماشین استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]کامیون به وسیله یک کابل برای کشیدن ماشین استفاده می شود

21. I'm sorry to drag you into this mess.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که تو را به این دردسر انداختم
[ترجمه گوگل]من متاسفم که شما را به این ظروف سرکش می کشاند

22. I don't want to drag this meeting out too long, so could we run through the main points quickly?
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم این جلسه را خیلی طول بکشد، پس می توانیم سریع به نقاط اصلی برویم؟
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم این جلسه را خیلی طول بکشم، بنابراین می توانیم از طریق نقاط اصلی به سرعت اجرا کنیم؟

23. Engineers are always looking for ways to minimize drag when they design new aircraft.
[ترجمه ترگمان]مهندسان همیشه به دنبال راه هایی برای به حداقل رساندن کشش هنگام طراحی هواپیماهای جدید هستند
[ترجمه گوگل]مهندسان همیشه به دنبال راه هایی برای کم کردن کشیدن در هنگام طراحی هواپیماهای جدید هستند

24. Can you drag yourself away from the TV for a minute?
[ترجمه ترگمان]میشه یه دقیقه خودتو از تلویزیون دور کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید خود را به مدت یک دقیقه از تلویزیون بکشید؟

why do you drag politics into everything?

چرا همه‌چیز را به سیاست می‌کشانی؟


He killed Hector and dragged his body three times around the city.

هکتور را کشت و جسدش را سه بار دور شهر کشاند.


The wounded driver dragged himself to the nearest phone.

راننده‌ی زخمی خود را کشان‌کشان به نزدیک‌ترین تلفن رساند.


They dragged the river in search of the drowned boy.

در جستجوی پسر بچه‌ی غرق‌شده کف رودخانه را لجن کاوی کردند.


One of the climbers was beginning to drag.

یکی از کوه‌نوردان داشت (از دیگران) عقب می‌افتاد.


The negotiations dragged along.

مذاکرات به درازا کشید.


He did not want to drag the country into a useless war.

نمی‌خواست کشور را وارد جنگ بیهوده‌ای بکند.


The doctor took a long drag on his pipe.

پزشک پک ممتدی به پیپ خود زد.


The war was a drag on the country's resources.

جنگ باعث تحلیل رفتن منابع کشور بود.


the drag of the wind

کشش باد


the main drag

خیابان اصلی


His lecture dragged on and on.

نطق او همین‌طور ادامه داشت.


Hot weather always drags her down.

هوای گرم همیشه او را بی‌حال می‌کند.


اصطلاحات

drag on (or out)

(به طور خسته‌کننده‌ای) طولانی کردن یا شدن


drag one's heels (or feet)

(عامیانه) عمداً آهسته‌کاری کردن، طفره رفتن، کندکار کردن، لفت دادن


drag somebody's name through the mire (or mud)

شهرت کسی را به لجن کشیدن


drag somebody down

خسته و مغموم کردن، افسرده کردن


drag (something) into something

(چیزی را) در چیز دیگری دخالت دادن، کشاندن


drag somebody into doing something

(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن


drag somebody up

(انگلیس - عامیانه - کسی یا بچه‌ای را) بد بار آوردن


drag something up

گریز زدن به (در صحبت)، سبز کردن، به رخ کشیدن


پیشنهاد کاربران

تیکاف ماشین

Pull something کشیدن


برملاکردن

متحمل شدن

[هوانوردی]

پَس ران ، بازدار ، بازدارنده ، جلوگیر

کشیدن

کشیدن بر روی زمین ( به طوری که حتی صدا در بیاید ) 🍓😊

Time dragged⏰
زمان طولانی و خسته کننده شد😳

pull somebody or something along with difficulty

pull somebody or something along with difficulty
Pull someone
کشیدن

سخت کشیدن کشاندن story chapter6
pull somebody or some thingalong with difficulty

کشیده شدن

INFORMAL
a boring or tiresome person or thing.
مزخرف، خسته کننده

آدم حوصله سربر


در موسیقی:دُرّاب - اجرایِ دو ضربه ی کوچکِ راست و چپ، قبل از ضربه ی اصلی

در موسیقی:دُرّاب - اجرای دو ضربه ی نیمه همزمان "راست و چپ"، قبل از ضربه ی اصلی

دامنگیر ، دست وپاگیر

کسی را به زور به جایی آوردن

بار مالی ( سر بار ) be a drag on sb/sth
High price of her help is a drag on our business
هزینه ی بالای کمک او به ما ( چون باید بعدا با نرخ سود بالا پس بدهیم ) بار مالی است برای کسب و کار ما

move with very little energy

drag:در زبان ترکی ما مصدری داریم با عنوان "دئرشمک" derašmak به معنی گرفتن چیزی و مانع حرکت آن شدن. مقاومت در مقابل کشیده شدن که معادل فارسی آن تقریبا می شود پافشاری کردن. به عنوان مثال اگر بخواهیم حیوانی را با طناب ببندیم و بکشیم و آن حیوان در مقابل کشیدن ما مقاومت کند و سم یا چنگ در زمین محکم کند و مقاومت کند. به این عمل "قئش یئره دئرمک" گفته می شود.


drag کشیدن drag on طول کشیدن - خسته کننده شدن

اصطکاک هوا ( در هنگام حرکت خودرو یا هواپیما ) ، اصطکاک جنبشی

معنی پوک زدن به سیگار هم میده. مثلا
he took three long drags

معنی پوک زدن به سیگار رو هم میده مثلا
he took three short drags

انتقال نقش جنسیتی.
اصطلاحی در یک نمایش با تغییر ظاهری جنسیت هستش.
درگ به معنی اجرای نقش زنانه یا مردانه یا هر نوع جنسیتی دیگر هست.
اجرا یا نمایش عملکرد زنانه توسط شخصی که مرد هستش و یا اجرا یا نمایش عملکرد مردانه توسط شخصی که زن هستش.
مثلا ملکه زن کسی هست که هویتی مردانه دارد اما بصورت زن لباس میپوشد
یا پادشاه کسی هست که جنسیت اصلیش زن هست ولی مثل یه مرد لباس میپوشد.


پُک زدن، کشیدن دود به داخل ریه

معنی: کشیدن
مترادف: pull
جمله پیشنهادی:. I had to drag my heavy bag to the beach alone

Dont drags me into way پای من وسط نکش

بکش عقب در را
Drag back the door

drag ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: پَسار
تعریف: نیروی کُندکننده یا بازدارنده که در هنگام حرکت جسم در یک سیال، موازی مسیر و مخالف جهت حرکت جسم، بر آن اثر کند


کلمات دیگر: