کلمه جو
صفحه اصلی

domain


معنی : زمین، حوزه، دامنه، قلمرو، دایره، ملک، املاک خالصه
معانی دیگر : حدود، حیطه، زمینه، (ریاضی و فیزیک) دامنه، زمین ملکی، ملک طلق، مالکیت مطلق

انگلیسی به فارسی

قلمرو


ملک، زمین، قلمرو، حوزه، دایره، املاک خالصه


دامنه، حوزه، قلمرو، ملک، دایره، املاک خالصه، زمین


انگلیسی به انگلیسی

• field; sovereignty, autonomy; division of the internet according to country and type of organization (computers)
someone's domain is the area where they have control or influence; a formal word.
a domain is also a particular area of activity or interest; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] محدوده - حوزه - زمینه - میدان
[کامپیوتر] قلمرو
[برق و الکترونیک] حوزه، میدان، دامنه
[حقوق] قلمرو، منطقه نفوذ، حیطه کنترل، قلمرو حکومت، ملک مطلق، مالکیت مطلق زمین
[ریاضیات] حیطه، زمینه، ناحیه، دامنه ی تعریف، حدود، دامنه، قلمرو، میدان، حوزه
[خاک شناسی] دامنه
[پلیمر] قلمرو، دامنه، محدوده
[آمار] حوزه

مترادف و متضاد

زمین (اسم)
ground, acre, land, earth, field, soil, vale, globe, domain, zone, terrain, territory, glebe, terrene

حوزه (اسم)
extent, range, circle, area, ambit, sphere, domain, realm, scope, precinct, apanage, appanage, zone, district, department, compass

دامنه (اسم)
amplitude, foot, domain, hillside, skirt, sidehill, brae

قلمرو (اسم)
region, dominion, circle, sphere, domain, scope, zone, bourn, territory, bourne, orbit, regality, milieu

دایره (اسم)
section, field, rhomb, circle, sphere, domain, roundel, department, tambourine, bureau, disk, disc, compass, rondel

ملک (اسم)
dominion, domain, estate, territory, hacienda, realty, fief

املاک خالصه (اسم)
domain

area of expertise, rule


Synonyms: authority, bailiwick, concern, demesne, department, discipline, district, dominion, empire, estate, field, home park, jurisdiction, land, neck of the woods, occupation, orbit, power, province, quarter, realm, region, scope, slot, specialty, sphere, stomping grounds, terrain, territory, turf, walk, wing


جملات نمونه

He expanded the domain of the papal states.

او مرزهای ایالت‌های پاپ را بسط داد.


1. domain of variables
میدان (یا دامنه ی) تغییرات

2. his domain extended from baghdad to balkh
قلمرو او از بغداد تا بلخ گسترش داشت.

3. integral domain
دامنه ی درست

4. the domain of science
زمینه ی دانش،قلمرو علم

5. he expanded the domain of the papal states
او مرزهای ایالت های پاپ را بسط داد.

6. this problem belongs to the domain of philosophy
این مسئله مربوطه به رشته ی فلسفه است.

7. This question comes into the domain of philosophy.
[ترجمه راضی] این سوال مربوط به حوزه فلسفه است.
[ترجمه ترگمان]این سوال در حوزه فلسفه مطرح می شود
[ترجمه گوگل]این سوال به حوزه فلسفه می آید

8. The kitchen is my wife's domain; she doesn't like me going into it.
[ترجمه راضی] آشپزخانه قلمرو هسمرم است، او دوست ندارد من به آنجا بروم.
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه قلمرو همسرم است؛ او از من خوشش نمی اید بروم داخل آن
[ترجمه گوگل]آشپزخانه دامنه همسرم است او دوست ندارد که به آن بپیوندد

9. Register a domain name if you want people to find your website.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید افراد وب سایت شما را پیدا کنند، نام دامنه را ثبت کنید
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید مردم وبسایت خود را پیدا کنند، نام دامنه را ثبت کنید

10. This problem is outside the domain of medical science.
[ترجمه ترگمان]این مشکل خارج از حوزه علم پزشکی است
[ترجمه گوگل]این مشکل خارج از حوزه علم پزشکی است

11. Military history is really outside my domain.
[ترجمه ترگمان]تاریخ نظامی واقعا خارج از محدوده من است
[ترجمه گوگل]تاریخ نظامی واقعا خارج از قلمرو من است

12. This information is all in the public domain.
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات در حوزه عمومی است
[ترجمه گوگل]این اطلاعات همه در حوزه عمومی است

13. Public domain software is sometimes called shareware.
[ترجمه ترگمان]نرم افزار دامنه عمومی گاهی اوقات shareware نامیده می شود
[ترجمه گوگل]نرم افزار مالکیت عمومی گاهی اوقات به عنوان نرم افزار نامیده می شود

14. The information has been placed in the public domain.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات در حوزه عمومی قرار داده شده است
[ترجمه گوگل]اطلاعات در حوزه عمومی قرار داده شده است

15. The Arctic remains the domain of the polar bear.
[ترجمه ترگمان]قطب شمال، دامنه خرس قطبی است
[ترجمه گوگل]قطب شمال دامنه خرس قطبی است

16. She treated the business as her private domain.
[ترجمه ترگمان]او با این کسب وکار به عنوان حوزه خصوصی خود رفتار کرد
[ترجمه گوگل]او با کسب و کار خود به عنوان دامنه خصوصی خود رفتار کرد

His domain extended from Baghdad to Balkh.

قلمرو او از بغداد تا بلخ گسترش داشت.


This problem belongs to the domain of philosophy.

این مسئله مربوطه به رشته‌ی فلسفه است.


the domain of science

زمینه‌ی دانش، قلمرو علم


domain of variables

میدان (یا دامنه‌ی) تغییرات


پیشنهاد کاربران

دومین ( یک واحد ساختاری پروتئین )

ساختار سومین پروتئین

[المان محدود] آن چیزی ( مسئله ای ) که شما حل می کنید ( مثل مسئله انتقال حرارت یا تنش - کرنش در یک تیر )

محیط

حیطه

حوزه

مقوله

Domain در علم زیست مولکولی به همان معنی حوزه است نه قسمتی از یک پروتیین

ناحیه منطقه مترادف region

domain ( زیست شناسی - پروتگان شناسی )
واژه مصوب: حبه
تعریف: قطعه ای بس پپتیدی که به یک واحد ساختاری منفردِ دارای هستۀ آبگریز تابیده شده است


کلمات دیگر: