کلمه جو
صفحه اصلی

bodiless


غیرجسمانی، بی بدن، معنوی

انگلیسی به فارسی

غیرجسمانی، بی‌بدن، معنوی


بیدلیس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: bodilessness (n.)
• : تعریف: without body or substance.

• without a body, lacking body

جملات نمونه

1. Bodiless voices, such as a schizophrenic might hear, gave evidence.
[ترجمه ترگمان]صدای bodiless، مثل یک اسکیزوفرنی که ممکنه شنیده بشه، به مدرک داده میشه
[ترجمه گوگل]صدای باندلی، مانند یک اسکیزوفرنی ممکن است بشنود، به شواهد نشان داد

2. Well, Ms. Smith, along with bodiless lacquerwork, Fujian crafts men also make wooden bodied lacquerwork.
[ترجمه ترگمان]خوب خانم اسمیث، همراه با lacquerwork bodiless، Fujian دستی و مردان صنایع دستی اندام چوبی را نیز می سازند
[ترجمه گوگل]خوب، خانم اسمیت، همراه با لاک الکل زدن، مردان صنایع دستی فوجیان نیز لاک الکل زدن پارچه ای چوبی می کنند

3. Zhou advocated the artistic beauty of individuals and bodiless utility at that time.
[ترجمه ترگمان]ژو در آن زمان از زیبایی هنرمندانه افراد و سودمندی آن دفاع کرد
[ترجمه گوگل]ژو در آن زمان زیبایی هنری افراد و ابزار بیدلی را مورد حمایت قرار داد

4. It is therefore bodiless . It is wonderful workmanship!
[ترجمه ترگمان]پس بی bodiless کار فوق العاده ای است!
[ترجمه گوگل]بنابراین بیدلیس است کار فوق العاده ای است!

5. Sociologists deal with abstractions even more phantasmally bodiless.
[ترجمه ترگمان]sociologists با abstractions و even بیشتر معامله می کنند
[ترجمه گوگل]جامعه شناسان با انتزاعات حتی فریبکارانه تر فکری می کنند

6. He is in the fifteenth year of his labor and sometimes wonders if he is becoming bodiless.
[ترجمه ترگمان]او در پانزدهمین سال کار خود است و بعضی وقت ها تعجب می کند که آیا دارد bodiless می شود یا نه
[ترجمه گوگل]او در پانزده سال کار خود است و گاهی اوقات تعجب می کند که آیا او در حال تبدیل شدن به بی حجاب است

7. The only thing that matters is the salvation of the incorporeal, the bodiless soul, but Milton is so unorthodox, or at least heterodox, in his insistence on the importance of the body in this poem.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که اهمیت دارد رستگاری روح غیر مادی، روح bodiless است، اما میلتن در مورد اهمیت جسم در این منظومه، unorthodox و at است
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که مهم است نجات نابالغی و روح نجس است، اما میلتون در این اصطلاح بر اهمیت بدن در این شعر چنین غیر عرفانی یا حداقل ناهماهنگ است

8. Cockroach decapitation may seem macabre, but scientists have conducted many experiments with headless roach bodies and bodiless roach heads.
[ترجمه ترگمان]سر بریدن Cockroach ممکن است ترسناک به نظر برسد، اما دانشمندان بسیاری از آزمایش ها را با بدن کول بدون سر و سره ای roach انجام داده اند
[ترجمه گوگل]سرخ شدن سوسک ها ممکن است به نظر برسد، اما دانشمندان بسیاری از آزمایشات را با اجسام سرخ بدون سرخ و سرخهای سرخ شده از بدن انجام داده اند

9. The essence of psychology contract is modern organization and its members expectation of bodiless psychology.
[ترجمه ترگمان]ماهیت قرارداد روانشناسی سازمان مدرن و امید اعضای آن است
[ترجمه گوگل]ماهیت قرارداد روانشناسی سازمان مدرن است و انتظارات اعضای آن از روانشناسی بیدلیسم است


کلمات دیگر: