کلمه جو
صفحه اصلی

picnic


معنی : پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن
معانی دیگر : خورگشت، (خودمانی) کار آسان، شغل بی دردسر، پیک نیک رفتن، (انگلیس) خوراک پیک نیک، حاضری، گوشت شانه ی خوک (که مانند ژامبون است) (picnic ham و picnic shoulder هم می گویند)، (خودمانی) خاطره (یا تجربه ی) خوب، یاد لذت بخش

انگلیسی به فارسی

گردش دسته جمعی، پیک نیک، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن


پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an informal outdoor meal, often at a park or in a natural area.

- Everyone enjoyed the picnic by the lake.
[ترجمه ترگمان] همه از گردش کنار دریاچه لذت می بردند
[ترجمه گوگل] همه از پیک نیک توسط دریاچه لذت می برند
- We spread the food out on our blanket and had a picnic.
[ترجمه ترگمان] غذا را روی پتوی خودمان پهن کردیم و به گردش رفتیم
[ترجمه گوگل] ما غذا را روی پتو خود پخش کردیم و یک پیک نیک داشتیم

(2) تعریف: (informal) anything that is easy or enjoyable.
مشابه: joke

- That exam was no picnic.
[ترجمه ترگمان] این امتحان پیک نیک نبود
[ترجمه گوگل] این امتحان هیچ پیک نیک نبود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: picnics, picnicking, picnicked
مشتقات: picnicker (n.)
• : تعریف: to attend or hold a picnic.

- We landed the canoe and picnicked by the stream.
[ترجمه ترگمان] کرجی را کنار نهر فرود آوردیم
[ترجمه گوگل] ما قایقرانی فرود آمدیم و در کنار جاده پیک نیک قرار گرفتیم

• meal eaten outdoors
arrange an outdoor meal, eat a meal outdoors
when people have a picnic, they eat a meal in the open air.
when people picnic, they eat a picnic somewhere.

مترادف و متضاد

outdoor meal


Synonyms: barbecue, clambake, cookout, dining alfresco, excursion, fish fry, outing, weiner roast


پیک نیک (اسم)
clambake, picnic

گردش دسته جمعی (اسم)
picnic

به پیک نیک رفتن (فعل)
picnic

دسته جمعی خوردن (فعل)
picnic

easy undertaking


Synonyms: breeze, child’s play, cinch, duck soup, kid stuff, lark, light work, no trouble, piece of cake, pushover, setup, smooth sailing, snap, sure thing, walkover


Antonyms: difficulty, drudgery


جملات نمونه

to go on a picnic

پیک‌نیک رفتن


a picnic table

میز پیک‌نیک


Working in a mine is no picnic.

کار کردن در معدن آسان نیست.


1. a picnic table
میز پیک نیک

2. a picnic to bring the whole family together
یک پیک نیک برای دور هم جمع کردن همه ی فامیل

3. a sunday picnic
پیک نیک روز یکشنبه

4. there's a picnic tomorrow, so i am praying for a sunny day
فردا روز پیک نیک است،خدا کند هوا آفتابی باشد.

5. a nest of picnic plates
یک دست بشقاب پیک نیک (که در درون هم جا می گیرند)

6. come to the picnic and wear casual clothes
به پیک نیک بیا و لباس راحت و خودمانی (آسودوار) بپوش.

7. rain spoiled the picnic
باران پیک نیک را به هم زد.

8. dress informally for the picnic
برای پیک نیک لباس راحت (غیر رسمی) بپوش.

9. practical clothing for a picnic
لباس مناسب پیک نیک

10. the students voted our picnic a success
شاگردان نظر دادند که پیک نیک ما موفقیت آمیز بود.

11. to go on a picnic
پیک نیک رفتن

12. they all went to the picnic and i was left holding the baby
آنها همه به پیک نیک رفتند و همه ی کارها را به عهده ی من گذاشتند.

13. working in a mine is no picnic
کار کردن در معدن آسان نیست.

14. we had a neat time at the picnic
در پیک نیک خیلی به ما خوش گذشت.

15. weather permitting we will go to a picnic tomorrow
اگر هوا خوب باشد فردا پیک نیک خواهیم رفت.

16. he seemed to be enjoying herself at the picnic
ظاهرا در پیک نیک به او خوش گذشت.

17. if it rains, then there will be no picnic
اگر باران بیاید (در آن صورت) پیک نیک به هم خواهد خورد.

18. we will go to the park and take a picnic with us
به پارک می رویم و غذای پیک نیکی همراه خود می بریم.

19. Bees were buzzing around the picnic tables.
[ترجمه ترگمان]زنبوری از دور میزه ای پیک نیک وزوز می کردند
[ترجمه گوگل]زنبورها در اطراف جداول پیک نیک آواز خواندند

20. Find level ground for the picnic table.
[ترجمه ترگمان]سطح سطح را برای میز پیک نیک پیدا کنید
[ترجمه گوگل]سطح زمین را برای میز پیک نیک پیدا کنید

21. Plans for our picnic are shaping up very well.
[ترجمه ترگمان]نقشه ها برای پیکنیک ما داره خیلی خوب تشکیل می شه
[ترجمه گوگل]طرح های پیک نیک ما خیلی خوب شکل می گیرد

22. I'll provide food for the picnic.
[ترجمه ترگمان]من برای گردش غذا درست می کنم
[ترجمه گوگل]من برای پیک نیک غذا می خورم

23. Children went on a picnic and frolicked in a field.
[ترجمه ترگمان]بچه ها به گردش و تفریح در یک مزرعه می رفتند
[ترجمه گوگل]بچه ها در یک پیک نیک رفتند و در یک میدان فریاد کشیدند

24. Please do not leave litter after your picnic.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم بعد از پیک نیک تو رو ترک نکن
[ترجمه گوگل]لطفا پس از پیک نیک خود را پس نگذارید

25. We went for a picnic on Saturday.
[ترجمه ترگمان]شنبه رفتیم پیکنیک
[ترجمه گوگل]ما روز شنبه برای یک پیک نیک رفتیم

26. This weather is ideal for a picnic.
[ترجمه ترگمان]این هوا برای یک پیکنیک خیلی خوبه
[ترجمه گوگل]این آب و هوای مناسب برای یک پیک نیک است

They are picnicking in the forest.

آن‌ها برای پیک‌نیک به جنگل رفته‌اند.


We will go to the park and take a picnic with us.

به پارک می‌رویم و غذای پیک‌نیکی همراه خود می‌بریم.


پیشنهاد کاربران

اسم picnic به معنای پیک نیک
معادل فارسی اسم picnic همان پیک نیک است. به مناسبتی که افراد برای صرف غذا و تفریح به مکانی باز و سر سبز معمولا در حومه شهر و یا به پارک ها می روند، picnic گفته می شود. مثال:
a picnic area ( یک محل ( برای ) پیک نیک )

منبع: سایت بیاموز

We are going on a picnic

پیکنیکیدن.


کلمات دیگر: