1. to solve a mathematical problem
یک مسئله ی ریاضی را حل کردن
2. let us solve our disputes in a peaceful fashion
بیایید تا اختلافات خود را به روش مسالمت آمیزی حل کنیم.
3. these band-aid solutions will not solve the problem of poverty
این راه حل های سطحی مسئله ی فقر را بر طرف نخواهد کرد.
4. we must use reason to solve our problems
برای حل مسایل خود باید از منطق استفاده کنیم.
5. not even the brains of oxford can solve this problem
حتی مخ های آکسفورد هم نمی توانند این مسئله را حل کنند.
6. if you give me a clue, i will solve the riddle
اگر سرنخی به من بدهی معما را حل خواهم کرد.
7. Charlie thinks money will solve all his problems.
[ترجمه ترگمان]چارلی فکر می کنه پول همه مشکلاتش رو حل میکنه
[ترجمه گوگل]چارلی فکر می کند پول تمام مشکلاتش را حل خواهد کرد
8. She tried her best to solve the problem.
[ترجمه حمید] او تمام تلاشش را کرد تا مشکل را حل کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد تا مشکل را حل کند
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا مشکل را حل کند
9. You can't solve anything by just running away.
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی با فرار کردن چیزی را حل کنی
[ترجمه گوگل]شما فقط نمی توانید چیزی را از بین ببرید
10. We must solve this problem by argument not by fighting.
[ترجمه ترگمان]ما باید این مشکل را با استدلال حل کنیم نه با جنگ
[ترجمه گوگل]ما باید این مسئله را با استدلال نه با مبارزه حل کنیم
11. I dreamed up a plan to solve both problems at once.
[ترجمه ترگمان]من یک برنامه برای حل هر دو مشکل را در یک زمان دیدم
[ترجمه گوگل]من یک طرح برای حل هر دو مشکل را یک بار درک کردم
12. I can't solve her problems for her?she'll have to work out her own salvation.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم مشکلاتش رو حل کنم؟ اون باید برای رستگاری خودش کار کنه
[ترجمه گوگل]من نمی توانم مشکل او را حل کنم، او باید نجات خود را انجام دهد
13. Worrying about it won't solve anything.
[ترجمه ترگمان]نگران این مساله که چیزی رو حل نمی کنه
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد آن چیزی را حل نمی کند
14. You know, it occurs to me you could solve all your problems by obtaining more money.
[ترجمه ترگمان]می دانید، این اتفاق برای من رخ می دهد که شما می توانید تمام مشکلات خود را با گرفتن پول بیشتر حل کنید
[ترجمه گوگل]می دانید، برای من اتفاق می افتد که شما می توانید تمام مشکلات خود را با به دست آوردن پول بیشتر حل کنید
15. Just calm down - shouting won't solve anything!
[ترجمه ترگمان]فقط اروم باش - فریاد زدن هیچ چیز رو حل نمی کنه!
[ترجمه گوگل]فقط آرامش - فریاد چیزی را حل نمی کند!
16. Attempts are being made to solve the problem of waste disposal.
[ترجمه ترگمان]تلاش هایی برای حل مشکل دفع زباله انجام شده است
[ترجمه گوگل]برای حل مشکل دفع زباله تلاش می شود
17. He assured us of his ability to solve the problem.
[ترجمه ترگمان]او به ما در مورد توانایی خود برای حل این مشکل اطمینان داد
[ترجمه گوگل]او ما را از توانایی خود برای حل مشکل اطمینان داد
18. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
19. They suffer from the illusion that they cannot solve their problems.
[ترجمه ترگمان]آن ها از این توهم رنج می برند که نمی توانند مشکلاتشان را حل کنند
[ترجمه گوگل]آنها از توهم رنج می برند که نمی توانند مشکلاتشان را حل کنند