کلمه جو
صفحه اصلی

whirling

انگلیسی به فارسی

چرخش، حرکت کردن، چرخیدن، چرخانیدن


دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چرخشی

جملات نمونه

1. The space vessel was whirling around before it landed on earth.
کشتی فضایی قبل از اینکه به زمین بنشیند به اطراف می چرخید

2. As they tried to lift the bulky piano, the movers went whirling across the living room.
هنگامیکه باربران سعی می کردند تا پیانوی بزرگ را بلند کنند، پایه های چرخان در سرتاسر اتاق نشینمن می چرخیدند

3. Because Angelo drank too much, he commenced to feel that everything was whirling around the bar.
به علت اینکه "آنجلو" مشروب زیادی خورده بود، این احساس به او دست داد که همه چیز در کافه دور سرش می چرخند

4. my head is whirling
سرم دارد گیج می رود.

5. the wind was whirling the leaves
باد داشت برگ ها را به چرخش در می آورد.

6. We watched the seagulls whirling and shrieking over the harbour.
[ترجمه ترگمان]مرغان دریایی را تماشا کردیم که در حال چرخیدن و جیغ زدن در بندرگاه بودند
[ترجمه گوگل]ما در حال تماشای دریاها در حال سرازیر شدن و غرق شدن در بندر بودیم

7. She saw a mass of bodies whirling round on the dance floor.
[ترجمه ترگمان]او توده اجساد را دید که روی زمین رقص چرخ می زدند
[ترجمه گوگل]او یک توده بدن را دید که در طبقه رقص قرار داشت

8. They were both caught up in a whirling vortex of emotion.
[ترجمه ترگمان]هر دو در گرداب گرداب احساسات به هم گیر کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها هر دو در یک غول پیچیده از احساسات گرفتار شدند

9. Brian was whirling like a dervish, slapping at the mosquitoes and moaning.
[ترجمه ترگمان]برایان مثل درویش می چرخید و به پشه ها دست می زد و ناله می کرد
[ترجمه گوگل]براون مثل یک درویش سرگردان بود، در حال پنهان شدن در پشه ها و ناله

10. He stepped out into the night and the whirling snow.
[ترجمه ترگمان]به تاریکی شب و برف پیچ خورده قدم گذاشت
[ترجمه گوگل]او به شب و برف سرازیر شد

11. His head was whirling with excitement.
[ترجمه ترگمان]سرش گیج می رفت
[ترجمه گوگل]سر او با هیجان در حال چرخش بود

12. I couldn't sleep-my mind was whirling from all that had happened.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم بخوابم - ذهنم از تمام اتفاقاتی که افتاده بود دور افتاده بود
[ترجمه گوگل]نمی توانستم بخوابم - ذهن من از همه چیز اتفاق افتاده بود

13. He threw himself around the stage like a whirling dervish.
[ترجمه ترگمان]او خودش را روی سکو انداخت، مثل درویش گیج و منگ
[ترجمه گوگل]او خود را در اطراف صحنه مانند یک درویش سرگردان انداخت

14. I couldn't sleep: my mind was still whirling from all I had seen and heard.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم بخوابم ذهنم هنوز از تمام چیزهایی که دیده بودم گیج بود و شنیده بودم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم بخوابم، ذهن من هنوز از همه چیزهایی که دیده و شنیده بود سرگردان بود

15. Soon he is digging like a whirling dervish, the impressive show ending with another frantic leap.
[ترجمه ترگمان]به زودی او دارد مثل درویش می چرخد، نمایش impressive با جهش دیوانه وار دیگری به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]به زودی او مانند یک درویش سرگردان می شود، نشان دادن چشمگیر به یک جهش خشمگین دیگر

16. Dust and sand were whirling around in the air, as the desert wind began to get stronger.
[ترجمه ترگمان]گرد و خاک در هوا می چرخید و باد صحرا کم کم قوی تر می شد
[ترجمه گوگل]گرد و غبار و شن و ماسه در اطراف در حال چرخش بودند، به عنوان باد باد شروع به قوی شدن شد

17. Very sensible, given the gossip that was whirling up around their heads.
[ترجمه ترگمان]کاملا معقول بود، با توجه به شایعاتی که دور سرشان می چرخید
[ترجمه گوگل]با توجه به شایعاتی که در سرتاسر سر می چرخید بسیار حساس بود

پیشنهاد کاربران

درحال چرخش

چرخان ( صفت است )

چرخیدن

ولگرد، سالک

چرخش - گردش - سرگیجه

چرخیدن، به دور خود چرخیدن

چرخیدن. چرخش

چرخش، چرخه


کلمات دیگر: