کلمه جو
صفحه اصلی

watering

انگلیسی به انگلیسی

• irrigation, sprinkling or saturating with water; act of giving drinking water (especially to animals); fabric with wavy or glistening appearance (especially silk)
providing water; of or pertaining to medicinal water springs

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آب دادن
[نساجی] لکه دار شدن پارچه در اثر انبار کردن خیس آن، روی غلتک تحت فشار ناهماهنگ

جملات نمونه

1. watering the newly planted tree will make the soil around it settle
آب دادن به نهال تازه کاشته موجب محکم کردن خاک اطراف آن می شود.

2. my eyes were watering from the smoke
دود چشمانم را پر از اشک کرد.

3. Although it rains, throw not away your watering pot.
[ترجمه ترگمان]اگر چه باران می بارد، pot را دور نکنید
[ترجمه گوگل]اگر چه باران می آید، گلدان آبی خود را دور نیندازید

4. I was in my favorite watering hole, waiting for the game to start.
[ترجمه ترگمان]من در گودال مورد علاقه ام بودم و منتظر بودم که بازی شروع شود
[ترجمه گوگل]من در سوراخ آبیاری مورد علاقه من بودم، انتظار بازی را شروع کردم

5. He gave the garden a good watering.
[ترجمه ترگمان]به باغ آب خوبی داده بود
[ترجمه گوگل]او به باغ یک آبیاری خوب داد

6. Fools grow without watering.
[ترجمه ترگمان]آدم های احمق بدون آب خوردن رشد می کنند
[ترجمه گوگل]احمق بدون آبیاری رشد می کند

7. They led the workhorses to the watering trough.
[ترجمه ترگمان]آن ها the را به آبشخور خود هدایت کردند
[ترجمه گوگل]آنها اسبها را به آبیاری هدایت می کردند

8. How do you stop your eyes from watering when you're cutting up onions?
[ترجمه ترگمان]وقتی داری پیاز را تکه تکه می کنی، چطور جلوی چشم هایت را می گیری؟
[ترجمه گوگل]وقتی پیاز بریزید چشمانتان را از آبیاری خود متوقف می کنید؟

9. My abiding memory is of him watering his plants in the garden on sunny afternoons.
[ترجمه ترگمان]حافظه وفا کننده من از او است که گیاهان خود را بعد از ظهرهای آفتابی آب بدهد
[ترجمه گوگل]حافظه پایدار من او را آبیاری گیاهان خود را در باغ در بعد از ظهر آفتابی است

10. You will remember about watering the flowers, won't you?
[ترجمه ترگمان]در مورد آب دادن گل ها یادت هست، نه؟
[ترجمه گوگل]شما در مورد آبیاری گل ها به یاد می آورید، آیا نمی خواهید؟

11. My mouth started watering when I smelled the food.
[ترجمه ترگمان]وقتی بوی غذا رو حس کردم دهنم شروع به آب کردن کرد
[ترجمه گوگل]دهان من وقتی آه بوی غذا را می بخشد، آبیاری می کند

12. I don't think he's been watering these plants - the soil is as dry as a bone.
[ترجمه ترگمان]فکر نکنم به این گیاهان آب داده باشه - خاک به اندازه یه استخوان خشکه
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم او این گیاهان را آبیاری کرده باشد - خاک به اندازه استخوان خشک است

13. Champers is one of Tony's favourite watering holes.
[ترجمه ترگمان]Champers یکی از چاله های آب مورد علاقه تونی است
[ترجمه گوگل]قهرمانان یکی از سوراخ های آبیاری مورد علاقه تونی است

14. They raced about the garden watering the flowers.
[ترجمه ترگمان]با سرعت به اطراف باغ رفتند و گل ها را آب دادند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد باغ سازی آبیاری گل ها را فرا خواندند

15. Most house plants require regular watering.
[ترجمه ترگمان]اغلب گیاهان خانگی به آبیاری منظم نیاز دارند
[ترجمه گوگل]بیشتر گیاهان خانگی نیاز به آبیاری منظم دارند

پیشنهاد کاربران

آبیاری

میخوام داستانی در مورد my dad was watering the میخوام در باره ی این داستان بنویسم کمکم کنید

آبدهی


کلمات دیگر: