کلمه جو
صفحه اصلی

coefficient


معنی : ضریب، ضرب کننده، عامل مشترک
معانی دیگر : همگر، همگزار

انگلیسی به فارسی

ضریب، عامل مشترک


ضریب، ضرب کننده، عامل مشترک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the constant part of an algebraic term involving multiplication.

- The coefficient of xy in 3xy is 3.
[ترجمه دوست] ضریب xy در عبارت 3xy ، برابر 3 می باشد .
[ترجمه ترگمان] ضریب of در ۳ xy، ۳ است
[ترجمه گوگل] ضریب xy در 3xy برابر 3 است

(2) تعریف: in the physical sciences, a number that is constant for a system under fixed conditions.

• constant factor of a term (mathematics)
a coefficient is a number that expresses a measurement of a particular quality of a substance or object under specified conditions; a technical term in mathematics.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] ضریب، همگر، همگزار
[عمران و معماری] ضریب
[برق و الکترونیک] ضریب، عامل مشترک
[صنعت] ضریب، عامل مشترک
[نساجی] ضریب
[ریاضیات] عامل مشترک، ضریب، همگر، همگزار
[آمار] ضریب

مترادف و متضاد

ضریب (اسم)
modulus, factor, ratio, coefficient

ضرب کننده (اسم)
multiplier, ratio, coefficient

عامل مشترک (اسم)
factor, coefficient

جملات نمونه

1. coefficient of correlation
ضریب همبستگی

2. coefficient of skewness
ضریب یا همگر چولگی

3. diffusion coefficient
(نور و گاز و غیره) ضریب انتشار،همگرپخشیدگی

4. In 8pq, the coefficient of pq is
[ترجمه ebrahim] در 8pq، ضریب pq هشت است.
[ترجمه ترگمان]در ۸، ضریب of مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در ضریب 8pq ضریب pq است

5. In 3 xy, 3 is the coefficient of xy.
[ترجمه ebrahim] در 3xy، ضریب xy سه است.
[ترجمه ترگمان]در ۳ xy، ۳ ضریب xy است
[ترجمه گوگل]در 3 xy، 3 ضریب xy است

6. Component 1 has the higher partition coefficient and thus moves through the column faster.
[ترجمه ترگمان]مولفه ۱ دارای ضریب پارتیشن بالاتر است و بنابراین سریع تر از ستون حرکت می کند
[ترجمه گوگل]کامپوننت 1 دارای ضریب پارتیشن بالاتر است و از این طریق ستون سریعتر حرکت می کند

7. So beta merely uses the correlation coefficient to weight the ratio of the risks of the security and the market.
[ترجمه ترگمان]بنابراین بتا فقط از ضریب همبستگی برای کاهش نسبت ریسک امنیت و بازار استفاده می کند
[ترجمه گوگل]بنابراین بتا صرفا با استفاده از ضریب همبستگی برای وزن نسبت به خطرات امنیتی و بازار است

8. For example, suppose that the correlation coefficient is zero.
[ترجمه ترگمان]برای مثال فرض کنید ضریب همبستگی صفر است
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال فرض کنید که ضریب همبستگی صفر است

9. The coefficient of diversification measures the extent to which the portfolio has been diversified.
[ترجمه ترگمان]ضریب تنوع، میزانی را که پورتفولیو در آن گوناگونی دارد، اندازه گیری می کند
[ترجمه گوگل]ضریب انحراف اندازه گیری می کند که میزان نمونه کارها متنوع بوده است

10. Take, for example, the coefficient estimated on B t in the equations: this is an estimate of.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ضریب برآورد شده بر روی B در معادله: این یک برآورد از آن است
[ترجمه گوگل]برای مثال، برای مثال، ضریب برآورد شده در B t در معادلات را برآورد کنید

11. Pearsons correlation coefficient was calculated to measure the association between continuous variables.
[ترجمه ترگمان]ضریب همبستگی Pearsons برای اندازه گیری ارتباط بین متغیرهای پیوسته محاسبه شد
[ترجمه گوگل]ضریب همبستگی پیرسون برای اندازه گیری رابطه بین متغیرهای پیوسته محاسبه شد

12. This can be expressed as the frictional coefficient for the chain, again within the tube confines.
[ترجمه ترگمان]این می تواند به عنوان ضریب اصطکاک برای زنجیره، دوباره در محدوده لوله بیان شود
[ترجمه گوگل]این می تواند به عنوان ضریب اصطکاک برای زنجیره بیان، دوباره در داخل محدوده لوله بیان می شود

13. The coefficient of variation within assays was 2% and between assays 8%.
[ترجمه ترگمان]ضریب تغییر در سنجش ۲ درصد و بین سنجش ۸ درصد بود
[ترجمه گوگل]ضریب تغییرات در آزمونها 2٪ و بین آزمونها 8٪ بود

14. For this degree the coefficient is then the integral of this integrand over the standard interval.
[ترجمه ترگمان]برای این درجه، ضریب انتگرال این integrand در طول بازه استاندارد است
[ترجمه گوگل]برای این مقدار ضریب، انتگرال این انتگرال در طول فاصله استاندارد است

15. To measure associations, Pearson's correlation coefficient was used.
[ترجمه ترگمان]برای سنجش روابط ضریب همبستگی پیرسون بکار گرفته شد
[ترجمه گوگل]برای سنجش ارتباطات از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد

coefficient of correlation

ضریب همبستگی


coefficient of skewness

ضریب یا همگر چولگی


پیشنهاد کاربران

ضریب

coefficient
همگر hamgar ( # )
Fr. : coefficient
1 ) Math. : A number or letter placed before an algebraic expression to indicate that the expression is to be multiplied by that factor, e. g. in the expression 2 x3, 2 is the coefficient of x3. In general, any factor of a product is called the coefficient of the product of the remaining factors.
2 ) Physics: Factor which measures some specified property of a given substance, and is constant for that substance under given conditions, such as the coefficient of friction. → factor.

Hamgar, from ham - "together, " → com - - gar agent suffix, from kar - , kardan "to do, to make, " Mid. Pers. kardan, O. Pers. /Av. kar - "to do, make, build, " Av. kərənaoiti "makes, " cf. Skt. kr - "to do, to make, " krnoti "makes, " karma "act, deed; " PIE base kwer - "to do, to make
http://dictionary. obspm. fr/index. php?showAll=1&formSearchTextfield=coefficient

( ریاضی ) : عامل مشترک


کلمات دیگر: