کلمه جو
صفحه اصلی

wedged

انگلیسی به انگلیسی

• stuck like a wedge; having the shape of a tapering wood or metal block

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گوه ای شکل

جملات نمونه

1. he was wedged between the car and the tree
او میان اتومبیل و دیوار گیر افتاده بود.

2. I shut the shed door and wedged it with a log of wood.
[ترجمه ترگمان]در آلونک را بستم و با چوبی از چوب آن را جا به جا کردم
[ترجمه گوگل]من درب گنبد را بستم و آن را با چوب چوبی بستم

3. He wedged himself through the narrow window.
[ترجمه ترگمان]او خودش را از پنجره باریک جدا کرد
[ترجمه گوگل]او خود را از طریق پنجره باریک می برد

4. The streets are wedged solid with near-constant traffic gridlock.
[ترجمه ترگمان]خیابان ها محکم با ترافیک سنگین ترافیک پیوسته جا داده می شوند
[ترجمه گوگل]خیابان ها با مسدود کردن ترافیک نزدیک به مساحت، جامد هستند

5. She wedged a chair firmly under the door handle.
[ترجمه ترگمان]او یک صندلی را محکم زیر دستگیره در جا داد
[ترجمه گوگل]او یک صندلی محکم زیر صندوق درب گذاشت

6. He wedged the door open with a bit of wood.
[ترجمه ترگمان]در را با کمی چوب باز کرد
[ترجمه گوگل]او درب را باز کرد با کمی چوب

7. Someone had wedged the door open with a brick.
[ترجمه ترگمان]یک نفر در را با یک آجر باز کرده بود
[ترجمه گوگل]کسی با آجری درب را باز کرد

8. The boat was now wedged between the rocks.
[ترجمه ترگمان]قایق حالا بین سنگ ها گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]قایق در حال حاضر میان سنگ ها بین دو طرف قرار گرفته است

9. She wedged herself into the passenger seat.
[ترجمه ترگمان]او خودش را روی صندلی کنار راننده جا داد
[ترجمه گوگل]او خودش را به سمت صندلی مسافر می برد

10. The phone was wedged under his chin.
[ترجمه ترگمان]گوشی زیر چانه اش گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]گوشی زیر چانه اش چسبیده بود

11. The people wedged me into the corner.
[ترجمه ترگمان]مردم مرا به گوشه ای انداخته بودند
[ترجمه گوگل]مردم مرا به گوشه انداختند

12. This table must be wedged up because it is unsteady.
[ترجمه ترگمان]این میز باید از جا جدا شده باشه چون it
[ترجمه گوگل]این جدول باید متوقف شود چرا که آن ناپایدار است

13. He wedged himself through the narrow crack.
[ترجمه ترگمان]او خودش را از شکاف باریک جدا کرد
[ترجمه گوگل]او خود را از طریق کرک باریک از بین برد

14. His bag wedged in the crack of the door.
[ترجمه ترگمان]کیفش در شکاف در گیر کرد
[ترجمه گوگل]کیسه او در کرک درب افتاد

پیشنهاد کاربران

1.
fix in position using a wedge.
"the door was wedged open"
2.
force into a narrow space.
"she wedged her holdall between two bags"
"the man was wedged between two rocks"
مترادف" squeeze"
۱ - یه چیزی رو با استفاده از یه شیء دیگه ثابت نگه داری. مثل وقتی که صندلی رو بذاریم زیر دستگیره ی دَر که دَر باز نشه. یا یه سطل آشغال بذاریم جلوی دَر که دَر بسته نشه.
۲ - معنی دومش میشه" فشرده شدن".



کلمات دیگر: