کلمه جو
صفحه اصلی

predicative


معنی : مسندی، خبری، گزارهای
معانی دیگر : مسندی، گزاره ای

انگلیسی به فارسی

مسندی، گزاره ای


پیش بینی، خبری، مسندی، گزارهای


انگلیسی به انگلیسی

• serve as a predicate; verifying, authenticating; confirming, approving
in grammar, if an adjective is in predicative position, it comes after a verb such as `be' or `seem'. in the sentence `the house is white', `white' is in the predicative position.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] حملی

مترادف و متضاد

مسندی (صفت)
finite, predicative

خبری (صفت)
predicative

گزارهای (صفت)
predicative, propositional

جملات نمونه

1. Predicative adjectives follow the noun.
[ترجمه ترگمان] صفات predicative اسم اسم رو دنبال کن
[ترجمه گوگل]صفت پیش بینی کننده اسم را دنبال می کند

2. The exclusion of associative adjectives from predicative position is an automatic result.
[ترجمه ترگمان]حذف صفات تداعیگر از موقعیت predicative یک نتیجه خودکار است
[ترجمه گوگل]حذف عناصر انجمنی از موقعیت پیش بینی شده نتیجه ی خودکار است

3. These adjectives are usually used as the predicative in a sentence.
[ترجمه ترگمان]این صفات معمولا به عنوان the در یک جمله استفاده می شوند
[ترجمه گوگل]این صفت ها معمولا به عنوان پیش فرض در یک جمله استفاده می شود

4. Most of the a - adjectives are predicative only.
[ترجمه ترگمان]بیشتر صفات رو فقط از بین می برند
[ترجمه گوگل]اکثر صفت ها فقط پیش فرض هستند

5. What are attributive adjectives and predicative adjectives?
[ترجمه ترگمان]بین صفات و صفات predicative چی کار می کنی؟
[ترجمه گوگل]صفت های صفتی و صفت پیش بینی کننده چه هستند؟

6. Subject, predicate, object, objective complement, attribute, adverbial modifier, predicative, appositive.
[ترجمه ترگمان]موضوع، گزاره، هدف، مکمل هدف، مشخصه، adverbial modifier، predicative، appositive
[ترجمه گوگل]موضوع، پیش فرض، جسم، مکمل هدف، ویژگی، اصلاح کننده ادعایی، پیش فرض، مثبت

7. Pre - predicative subject long, often flip natural convergence.
[ترجمه ترگمان]موضوع پیش از predicative، اغلب دارای هم گرایی طبیعی است
[ترجمه گوگل]پیش زمینه پیش بینی طولانی، اغلب تلنگر همگرایی طبیعی است

8. The past participle as the Attribute Predicative and the object complement.
[ترجمه ترگمان]The گذشته به عنوان مشخصه Predicative و شی مکمل یکدیگر هستند
[ترجمه گوگل]فعل و انفعال گذشته به عنوان پیش بینی ویژگی و مکمل هدف

9. There are four categories of predicative sentences with repeated mono syllabic verbs in Hui an dialect.
[ترجمه ترگمان]چهار دسته از جملات predicative با افعال mono تکراری در هوی و گویش Hui وجود دارد
[ترجمه گوگل]چهار حدی از جملات پیش بینی شده با افعال تکراری مونو سیلابی در هوی گویش وجود دارد

10. Principals'transformational leadership and transactional leadership had predicative efficacy for the teachers'job satisfaction.
[ترجمه ترگمان]رهبری تحول آمیز Principals و رهبری معاملاتی efficacy کارآمدی برای رضایت شغلی معلمان داشتند
[ترجمه گوگل]رهبری رهبری رهبری و رهبری عملیاتی اثربخشی پیش بینی کننده رضایتمندی معلمان بود

11. Predicative is not the same as subject for ever, or similar.
[ترجمه ترگمان]Predicative برای همیشه یک سان و یا مشابه نیستند
[ترجمه گوگل]پیش بینی یکسان نیست به عنوان موضوع برای همیشه، و یا مشابه

12. Verb is always the predicative in the sentence.
[ترجمه ترگمان]Verb همیشه the در جمله است
[ترجمه گوگل]فعل همیشه در جمله است

13. It'serves as the subject ( object, predicate, predicative, attribute, adverbial, object complement ).
[ترجمه ترگمان]آن به عنوان سوژه (جسم، گزاره، predicative، مشخصه، adverbial، complement)عمل می کند
[ترجمه گوگل]این موضوع به عنوان موضوع (شی، پیش فرض، پیش فرض، ویژگی، قضایی، مکمل هدف) ذخیره می شود

14. In the sentence 'She is happy', 'happy' is a predicative adjective.
[ترجمه ترگمان]در این جمله، او خوشحال و خوشحال است، یک صفت predicative است
[ترجمه گوگل]در جمله 'او خوشحال است'، 'خوشحال' یک الگوی پیش بینی کننده است

15. The structure will therefore match exactly what is achieved by the use of ordinary predicative position.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ساختار دقیقا با همان چیزی تطابق خواهد داشت که با استفاده از موقعیت predicative معمولی به دست می آید
[ترجمه گوگل]بنابراین ساختار دقیقا همان چیزی است که با استفاده از موقعیت پیش بینی عادی به دست می آید

پیشنهاد کاربران

predicative ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: اِسنادی 2
تعریف: مربوط به اِسناد


کلمات دیگر: