کلمه جو
صفحه اصلی

disjunctive


معنی : دارای دو شق مختلف، فاصل، جدا سازنده
معانی دیگر : (دستور زبان) وابسته به حرف ربط جداساز (یا حرف ربط استثنا)، منفک کننده، جداساز، وابندگر، همگشا، (وابسته به جداشدگی یا انفکاک) جدا شده، وابندیده، همگشوده، گسسته، فصلی

انگلیسی به فارسی

فصلی


جداسازنده، فاصل، حرف عطفی که در ظاهر پیوند می‌دهد و در معنی جدا می‌سازد (مثل but )، دارای دو شق مختلف


دیوانه کننده، دارای دو شق مختلف، فاصل، جدا سازنده


انگلیسی به انگلیسی

• (grammar) conjunction that expresses an oppositional relationship between two items (i.e. "or" in the phrase "one or the other")
tending to separate; expressing an oppositional relationship between two words (grammar)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] فصلی، مجزا

مترادف و متضاد

دارای دو شق مختلف (صفت)
disjunctive

فاصل (صفت)
separating, disjunctive

جدا سازنده (صفت)
disjunctive, separative

جملات نمونه

1. disjunctive conjunction
هم بند واژه ی جداساز (حرف ربط استثنا)

2. Such a non-natural concept is disjunctive.
[ترجمه ترگمان]چنین مفهومی غیر طبیعی disjunctive است
[ترجمه گوگل]این یک مفهوم غیر طبیعی است

3. This disjunctive, unfinished quality challenges readers to establish an order which the text does not entirely provide for them.
[ترجمه ترگمان]این کیفیت ناتمام، خوانندگان را به چالش می کشد تا نظمی برقرار کنند که متن آن را به طور کامل برای آن ها فراهم نمی کند
[ترجمه گوگل]این کیفیت ممتاز، ناتمام، چالش خوانندگان را برای ایجاد نظمی که متن به طور کامل برای آنها فراهم نیست، فراهم می کند

4. With respect to the principal disjunctive normal form and the principal conjunctive normal form, we also approach the properties of the subscript sets derived from the minimum term and maximum term.
[ترجمه ترگمان]با توجه به شکل عادی disjunctive اصلی و شکل عادی conjunctive، ما به خواص of sets derived از حداقل اصطلاح و اصطلاح حداکثر اشاره می کنیم
[ترجمه گوگل]با توجه به شکل طبیعی طبیعی دیجیتال و شکل طبیعی طبیعی مشترک، ما همچنین به ویژگی های مجموعه های زیرین مشتق شده از حداقل مدت و حداکثر مدت می پردازیم

5. The application of disjunctive syllogism contributes to the judgment of the nature of a case, reduction of investigation areas, and proof of investigation suppositions.
[ترجمه ترگمان]کاربرد قیاس منطقی به قضاوت ماهیت یک مورد، کاهش حوزه های تحقیقاتی، و اثبات فرضیه تحقیق کمک می کند
[ترجمه گوگل]استفاده از قاعده جدایی ناپذیر به قضاوت ماهیت یک مورد، کاهش زمینه های تحقیق و اثبات فرضیه های تحقیق کمک می کند

6. Michael Whittle's art concerning biology records the disjunctive dialogue between mind and nature.
[ترجمه ترگمان]هنر مایکل Whittle در مورد بیولوژی، گفتگوی disjunctive بین ذهن و طبیعت را ثبت می کند
[ترجمه گوگل]هنر مایکل ویتل در رابطه با زیست شناسی، گفتگوی منحرف بین ذهن و طبیعت را ثبت می کند

7. The disjunctive reasoning is an important reasoning in the process of detection of crimes.
[ترجمه ترگمان]استدلال disjunctive یک استدلال مهم در فرآیند تشخیص جرم است
[ترجمه گوگل]استدلال تفکیکی استدلالی مهم در روند تشخیص جنایات است

8. Categoricalness implies another property which he called it disjunctive.
[ترجمه ترگمان]Categoricalness دلالت بر ویژگی دیگری دارد که آن را disjunctive می نامید
[ترجمه گوگل]Categoricality به معنای اموال دیگری است که او آن را 'disjunctive' نامیده است

9. This model is in a special form called disjunctive normal form ( DNF ).
[ترجمه ترگمان]این مدل به شکل خاصی به نام فرم طبیعی disjunctive (DNF)نامیده می شود
[ترجمه گوگل]این مدل در فرم خاصی به نام طبیعی دیجیتال (DNF) است

10. Disjunctive shade had better use two kinds two tonal double-faced, give a person sense of a kind of change.
[ترجمه ترگمان]سایه disjunctive بهتر است از دو نوع رنگ با چهره دو برابر استفاده کند، و یک حس یک نوع تغییر را به فرد بدهد
[ترجمه گوگل]سایه دیوانه بهتر از دو نوع دو تون دوبرابر استفاده می کند، به یک شخص حس نوع تغییری می دهد

11. Disjunctive words coexistence refers to two disjunctive words being used in a sentence.
[ترجمه ترگمان]واژه هم زیستی به دو واژه disjunctive اشاره دارد که در یک جمله مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]همزیستی واژه ها به دو واژه مخلوط در یک جمله اشاره دارد

12. The application of disjunctive syllogism is indispensable to investigation, which has been proved by investigation practice for a long time.
[ترجمه ترگمان]کاربرد قیاس منطقی برای بررسی، که به وسیله تمرین تحقیقات برای مدتی طولانی ثابت شده است، ضروری است
[ترجمه گوگل]استفاده از قاعده جداگانه برای تحقیق ضروری است، که به مدت طولانی توسط آزمایش تحقیقات ثابت شده است

13. Hypothetical plus disjunctive inference takes hypothetical proposition and disjunctive proposition as its premises, out which 12 inference models may be produced.
[ترجمه ترگمان]به علاوه استنتاج فرضی فرضی یک گزاره فرضی و گزاره disjunctive به عنوان محل آن را در نظر می گیرد، که ۱۲ مدل استنباط ممکن است تولید شوند
[ترجمه گوگل]استدلال استدلال دیوانه کننده ای، پیشنهاد گرا و پیشنهاد گسستگی را به عنوان جایگاه آن ارائه می دهد که 12 مدل استنتاج ممکن است تولید شود

14. One virtue of clustering is that it can often invent disjunctive ones.
[ترجمه ترگمان]یک خاصیت خوشه بندی این است که اغلب می تواند ones را اختراع کند
[ترجمه گوگل]یک فضیلت خوشه بندی این است که آن را اغلب می تواند اجسام disjunctive

disjunctive conjunction

هم‌بند واژه‌ی جداساز (حرف ربط استثنا)


پیشنهاد کاربران

فصلی ( درمقابل عطفی )


کلمات دیگر: