کلمه جو
صفحه اصلی

disjoined


وضع از هم گسیخته، بیتکلیفی، جدا، منفصل، متلاشی، بیربط ساختن

انگلیسی به فارسی

جدا از هم، بیربط ساختن


انگلیسی به انگلیسی

• separated, dismantled, detached

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مجزا، جدا شده، جدا

جملات نمونه

1. The policeman disjoined him from the crowd.
[ترجمه ترگمان]پلیس او را از میان جمعیت بیرون کشید
[ترجمه گوگل]پلیس او را از جمعیت جدا کرد

2. He disjoined from her at the door of his room.
[ترجمه ترگمان]از او به در اتاق خود نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او از داخل اتاق اتاق خود جدا شد

3. Those two elements cannot become disjoined, They must always be conjoined in the biblical writer's view.
[ترجمه ترگمان]این دو عنصر نمی تواند disjoined شود، آن ها باید همیشه در دیدگاه نویسنده انجیل به آن پیوسته اند
[ترجمه گوگل]این دو عنصر نمی توانند جدا شوند، آنها همیشه باید در دیدگاه نویسنده کتاب مقدس متصل شوند

4. It took him ten seconds to scrape his disjoined remains together again.
[ترجمه ترگمان]ده ثانیه طول کشید تا disjoined دوباره به هم بخورد
[ترجمه گوگل]او ده ثانیه طول کشید تا مجددا از هم جدا نشود

5. This computer was disjoined from the domain "%1", but the computer account could not be disabled. You should contact your network administrator with this information.
[ترجمه ترگمان]این کامپیوتر از دامنه \"% ۱\" خارج شده بود، اما حساب کامپیوتر نمی تواند از کار انداخته شود شما باید با مدیر شبکه خود با این اطلاعات تماس بگیرید
[ترجمه گوگل]این رایانه از دامنه '٪ 1' جدا شد، اما حساب رایانه را نمی توان غیر فعال کرد با این اطلاعات باید با مدیر شبکه خود تماس بگیرید

6. Not greatly disjoined from life, woman is a temporary salvation for those on the heights of despair, because through her a return to life's unconscious and innocent pleasures is still possible.
[ترجمه ترگمان]زن تا حد زیادی از زندگی محروم نیست، برای کسانی که در اوج ناامیدی هستند، یک راه نجات موقتی است، زیرا از طریق او بازگشت به لذت های ناخودآگاه و بی گناهان هنوز امکان پذیر است
[ترجمه گوگل]از لحاظ زندگی به طور جدی متلاشی نشده است، زن برای کسانی که در ناامیدی هستند، نجات موقت است؛ زیرا از طریق او بازگشت به زندگی لذت های ناخودآگاه و بی گناه هنوز امکان پذیر است

7. This computer was disjoined from the domain "%1", but the computer account could not be removed.
[ترجمه ترگمان]این کامپیوتر از دامنه \"% ۱\" خارج شده بود، اما حساب کامپیوتر نمی توانست حذف شود
[ترجمه گوگل]این کامپیوتر از دامنه '٪ 1' جدا شد، اما حساب رایانه را نمیتوان حذف کرد

8. Baoyintu Group is recognized as an ancient fragment from crystalline basement in stage of continental margin disjoined.
[ترجمه ترگمان]گروه Baoyintu به عنوان یک قطعه باستانی از زیرزمین کریستالی در سطح قاره آسیا شناخته می شود
[ترجمه گوگل]Baoyintu گروه به عنوان یک قطعه باستانی از زیرزمین بلورین در مرحله حاشیه قاره مجزا شناخته شده است

9. As part of the installation process, this server was disjoined from its domain.
[ترجمه ترگمان]به عنوان بخشی از فرآیند نصب، این کارگزار از دامنه آن جدا شد
[ترجمه گوگل]به عنوان بخشی از فرایند نصب، این سرور از دامنه آن جدا شد

10. Strike up a conversation with an old man sitting about, and his disjoined (if not confusing) narration will take you so easily back to the olden times of the Republic (founded in 1
[ترجمه ترگمان]گفتگو با پیرمردی که در کنارش نشسته است و disjoined (اگر گیج کننده نباشد)داستان سرایی را به راحتی به زمان های قدیم جمهوری بر خواهد آورد (تاسیس در ۱)
[ترجمه گوگل]گفتگو با یک پیرمرد نشسته و گفتار او (اگر نه گیج کننده) روایت شما را به راحتی به زمان های قدیم جمهوری بازگرداند (در سال 1 تأسیس شد

11. As part of the promotion process, this server was disjoined from its domain.
[ترجمه ترگمان]به عنوان بخشی از فرآیند ارتقا، این کارگزار از دامنه آن جدا شد
[ترجمه گوگل]به عنوان بخشی از روند ارتقاء، این سرور از دامنه آن جدا شد

پیشنهاد کاربران

جدا، مجزا


کلمات دیگر: