1. joy is the antithesis of sorrow
شادی نقطه ی مقابل غم است.
2. She is slim and shy - the very antithesis of her sister.
[ترجمه ترگمان]او لاغر و خجول است - کاملا متضاد خواهرش
[ترجمه گوگل]او باریک و خجالتی است - بسیار متضاد خواهر او
3. Slavery is the antithesis of freedom.
[ترجمه ترگمان]بردگی، متضاد آزادی است
[ترجمه گوگل]برده داری ضدیت آزادی است
4. There is an antithesis between the needs of the state and the needs of the people.
[ترجمه ترگمان]تناقضی بین نیازهای دولت و نیازهای مردم وجود دارد
[ترجمه گوگل]بین نیازهای دولت و نیاز مردم وجود دارد
5. This is not democratic. It is the antithesis of democracy.
[ترجمه امیری] این دموکراسی نیست، ضد دموکراسی است.
[ترجمه ترگمان]این دموکراتیک نیست این the دموکراسی است
[ترجمه گوگل]این دموکراتیک نیست این ضدضعاف دموکراسی است
6. The antithesis of death is life.
[ترجمه ترگمان]نقطه مقابل مرگ زندگی است
[ترجمه گوگل]انتطار مرگ است زندگی است
7. Thanks to the collapse of communism the political antithesis between Left and Right is less important.
[ترجمه ترگمان]به لطف فروپاشی کمونیسم، تضاد سیاسی بین چپ و راست اهمیت کمتری دارد
[ترجمه گوگل]به لطف سقوط کمونیسم، مخالفت سیاسی بین چپ و راست کمتر اهمیت دارد
8. He is the exact antithesis of what I find attractive in men.
[ترجمه امیری] او کاملا متضاد چیزیست که در مردان من را جذب میکند.
[ترجمه ترگمان]او درست همان چیزی است که من در مردان جذاب می یابم
[ترجمه گوگل]او دقیقا ضد آن چیزی است که من در مردان جذاب هستم
9. The style of his speech was in complete antithesis to mine.
[ترجمه ترگمان]سبک سخنرانی او در تضاد کامل با من بود
[ترجمه گوگل]سبک سخنرانی او در انتصاب کامل به معدن بود
10. As such it is the very antithesis of religion.
[ترجمه ترگمان]چنان که چنین چیزی متضاد دین است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب آن ضدضعیف دین است
11. It seemed who they were was the antithesis of who they needed to be.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن ها متضاد کسانی هستند که باید باشند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که آنها ضدضعیلی بودند که آنها مورد نیاز بودند
12. He unfolds it there as the antithesis between sin and grace.
[ترجمه ترگمان]او آن را به عنوان نقطه مقابل بین گناه و زیبایی آشکار می کند
[ترجمه گوگل]او آن را به عنوان ضدیت بین گناه و فضل باز می کند
13. Research is the antithesis of randomness.
[ترجمه ترگمان]تحقیق نقطه مقابل تصادفی بودن است
[ترجمه گوگل]تحقیق ضدضور تصادفی است