کلمه جو
صفحه اصلی

muskeg


(کانادا و الاسکا) مرداب لشبرگی (مرداب یا باتلاق پر از مواد گیاهی در حال تلاشی که معمولا روی آنها را خزه گرفته است)

انگلیسی به فارسی

(کانادا و الاسکا) مرداب لشبرگی (مرداب یا باتلاق پر از مواد گیاهی در حال تلاشی که به‌طور معمول روی آنها را خزه گرفته است)


موشه


انگلیسی به انگلیسی

• marshland found in the tundra of north america that is characterized by mosses and stunted trees and shrubs

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] باتلاق خزه دار - خاک آلی
[آب و خاک] تورب

جملات نمونه

1. The muskeg berries did not allay this gnawing, while they made his tongue and the roof of his mouth sore with their irritating bite.
[ترجمه ترگمان]توت muskeg این نیش زنبور را تسکین نمی داد در حالی که زبانش و سقف دهانش با نیش حشرات از هم فشرده می شد
[ترجمه گوگل]توت muskeg این gnawing را از بین نبرد، در حالی که زبان و سقف دهانش را با نیش خوردن تحریک می کردند

2. A muskeg berry is a bit of seed enclosed in a bit of water.
[ترجمه ترگمان]یه عالمه علف که توی یه مقدار آب محصور شده
[ترجمه گوگل]یک توت muskeg کمی دانه در یک بیت آب محصور شده است

3. Often he stooped and picked pale muskeg berries, put them into his mouth, and chewed and swallowed them.
[ترجمه ترگمان]غالبا خم می شد و توت سفیدی می زد، آن ها را در دهانش می گذاشت و جوید و فرو می برد
[ترجمه گوگل]او اغلب اوج می گیرد و توت ها را از بین می برد، آنها را در دهان خود قرار داده و آنها را جویدن و بلعیده است

4. Summer travel in the boggy lands, or muskeg country, of the Subarctic's taiga was also slow and arduous.
[ترجمه ترگمان]مسافرت تابستانی در زمین های باتلاقی، یا کشور muskeg، از taiga subarctic نیز کند و دشوار بود
[ترجمه گوگل]مسافرت های تابستانی در زمین های باتلاق، یا کشور ماشیک، تاجگای Subarctic نیز آهسته و دشوار بود

5. Other names for bogs include mire, quagmire and muskeg.
[ترجمه ترگمان]نام های دیگر مربوط به باتلاق، باتلاق، باتلاق و لجن است
[ترجمه گوگل]نامهای دیگر بوته ها عبارتند از خاک، بلوز و ماهیگیری

6. Often he stooped and picked pale muskeg berries, put them into his mouth, and chewed and swallowed.
[ترجمه ترگمان]غالبا خم می شد و توت سفیدی می زد، آن ها را در دهانش می گذاشت و جوید و فرو می برد
[ترجمه گوگل]او اغلب اوج گرفت و توت ها را از بین برده بود، آن ها را در دهانش گذاشت و جویدن و بلعیدن

7. He felt his way through the wet snow to the watery muskeg berries, and went by feel as he pulled up the rush-grass by the roots.
[ترجمه ترگمان]او راه خود را در میان برف خیس و توت watery احساس کرد و همچنان که علف ها را از ریشه کنده بود، احساس کرد که راه خود را پیش گرفته است
[ترجمه گوگل]او از طریق برف مرطوب به توت های muskeg watery احساس می کرد، و از طریق احساس رعب و وحشت به سوی ریشه ها می رفت

8. He bore away to the left, stopping now and again to eat muskeg berries.
[ترجمه ترگمان]او به سمت چپ تاب می خورد و گاه و بیگاه در حال خوردن توت وحشی بود
[ترجمه گوگل]او به سمت چپ گام برداشت و برای خوردن توت های مشکگ در حال حاضر و دوباره متوقف شد

9. It was because it refused to die that he still ate muskeg berries and minnows, drank his hot water, and kept a wary eye on the sick wolf.
[ترجمه ترگمان]به خاطر این بود که از مردن امتناع ورزید که هنوز توت و ماهی کپور می خورد و آب داغ او را می خورد و با احتیاط به گرگ بیمار چشم دوخته بود
[ترجمه گوگل]دلیل آن این بود که او حاضر به مردن نبود که او هنوز توت ها و قارچ ها را می خورد اما آب گرمش را نوشید و به گرگ بیمار احتیاج داشت

10. After several moments, I spotted paw marks on a trail skirting the muskeg.
[ترجمه ترگمان]بعد از چند لحظه، جای پنجه پرنده را دیدم که از کنار the رد می شد
[ترجمه گوگل]بعد از چند لحظه، علامت های پائین را در مسیری که از muskeg جدا شده بود دیدم


کلمات دیگر: