کلمه جو
صفحه اصلی

mist


معنی : ابهام، مه، غبار، تاری چشم، مه گرفتن
معانی دیگر : مه (از fog کم فشرده تر است)، بخار زمین، اسپری، افشانه، هر چیزی که دید را تار کند، هر چیزی که فهم یا حافظه را تار کند، مه آلود کردن یا شدن، تار کردن، مبهم کردن یا شدن، بخار گرفتن، (با اسپری یا افشانگر) افشاندن، افشانه کردن، چکه های کوچک آب که در اثر رطوبت روی شیشه جمع می شود

انگلیسی به فارسی

مه، غبار، تاری چشم، ابهام، مه گرفتن


غبار، مه، ابهام، تاری چشم، مه گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• fog, haze; veil of tears, blurry vision
make misty, dim, obscure; cloud, make opaque, fog
mist consists of many tiny drops of water in the air. when there is a mist, you cannot see very far.
when a piece of glass mists over or mists up, it becomes covered with tiny drops of moisture, so that you cannot see through it easily.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] ریز باران، مه تنک، مه رقیق

مترادف و متضاد

ابهام (اسم)
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss

مه (اسم)
haze, fog, mist, brume, may, pea souper

غبار (اسم)
mist, dust, nebulosity

تاری چشم (اسم)
mist, film

مه گرفتن (فعل)
fog, mist

film, vapor


Synonyms: brume, cloud, condensation, dew, drizzle, fog, ground clouds, haze, moisture, rain, smog, soup, spray, steam, visibility zero


cloud, steam up


Synonyms: becloud, befog, blur, dim, drizzle, film, fog, haze, mizzle, murk, obscure, overcast, overcloud, rain, shower, sprinkle, steam


Antonyms: burn off, uncloud


جملات نمونه

1. mist usually dissipates in the sun's rays
معمولا مه در اثر نور خورشید از میان می رود.

2. mist was moving over the face of the water
مه روی سطح آب حرکت می کرد.

3. heavy mist hung in the valley and obscured the mountains
مه سنگینی دره را فرا گرفته و کوه ها را تار کرده بود.

4. a heavy mist was settling in the valley
مه غلیظی داشت دره را فرا می گرفت.

5. gradually the mist thickened
کم کم مه انبوه تر (غلیظتر) می شد.

6. pockets of mist could be seen down by the river
کمی پایین تر در کنار رودخانه توده های مه دیده می شد.

7. she sprayed a mist of perfume on her hair
افشانه ای از عطر را به سر خود پاشید.

8. in the mornings when mist veils the mountains
در بامدادان که مه کوه ها را پنهان می کند

9. my thoughts were wrapped in mist and i could not make them coherent
افکارم در غباری از مه فرو رفته بود و نمی توانستم آن را سامان دهم.

10. she looked at me through a mist of tears
از میان لایه ای از اشک به من نگاه کرد.

11. the sun came out and the morning mist disappeared
آفتاب برآمد و مه بامدادی ناپدید شد.

12. the tree was shrouded in a heavy mist
مه سنگینی درخت را از نظر محو می کرد.

13. the hill was cloaked by a layer of mist
لایه ای از مه تپه را فرا گرفته بود.

14. village lights shimmered from behind the pall of mist
چراغ های دهکده از ماورای پرده ای از مه سوسو می زدند.

15. then she espied a white horse coming toward her through the mist
سپس متوجه شد که اسب سپیدی از میان مه به سوی او می آید.

16. The towers were shrouded in mist.
[ترجمه nazanin] برج ها پر از غبار شده بودند
[ترجمه ترگمان]برج ها در هاله ای از مه پیچیده بودند
[ترجمه گوگل]برج ها در غبار پوشیده شده بودند

17. The hills were barely visible through the mist.
[ترجمه ترگمان]تپه ها به سختی از میان مه قابل رویت بود
[ترجمه گوگل]تپه ها به وضوح از طریق غبار قابل مشاهده بود

18. Before they could start a mist arose.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که هوا روشن شود، مه از جا بلند شد
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه آنها شروع به یک مه آلود می کردند

19. Eddies of mist rose from the valley.
[ترجمه ترگمان]مه مه از دره بیرون آمد
[ترجمه گوگل]مردها از غبار از دره افزایش یافت

20. The hill was blotted out by mist.
[ترجمه ترگمان]تپه از مه محو شده بود
[ترجمه گوگل]تپه توسط مه گرفته شده است

21. The hills were shrouded in mist .
[ترجمه ترگمان]تپه ها در مه پیچیده شده بودند
[ترجمه گوگل]تپه ها در مه قرار داشتند

22. As the mist cleared, the house came into sight bit by bit.
[ترجمه ترگمان]وقتی مه رقیق شد، خانه کم کم از نظر ناپدید شد
[ترجمه گوگل]همانطور که حباب پاک شده است، خانه کمی به ظاهر به نظر می رسد

The sun came out and the morning mist disappeared.

آفتاب برآمد و مه بامدادی ناپدید شد.


Heavy mist hung in the valley and obscured the mountains.

مه سنگینی دره را فرا گرفته و کوه‌ها را تار کرده بود.


She sprayed a mist of perfume on her hair.

افشانهای از عطر را به سر خود پاشید.


She looked at me through a mist of tears.

از میان لایه‌ای از اشک به من نگاه کرد.


My thoughts were wrapped in mist and I could not make them coherent.

افکارم در غباری از مه فرو رفته بود و نمی‌توانستم آن را سامان دهم.


The water boiled and misted up the air of the room.

آب جوشید و هوای اتاق را مه‌آلود کرد.


Their breathing misted up the windows.

نفس‌کشیدن آن‌ها پنجره‌ها را مه‌زده کرد.


misted windows

پنجره‌های بخارگرفته


She misted flower leaves with a sprayer.

او با افشانه روی برگ گل‌ها آب می‌پاشید.


پیشنهاد کاربران

تیرگی، مه

ریز باران و مه رقیق

To cover sth with very small drops of liquid in order to keep it wet.

نزدیک شدن ابرها به زمین جوری که موجب کاهش دید شود ( با مه متفاوت است )

Isn't usually very thick, and often occurs in the mountains or near the ocean

مِه
[Bad Weather]
[Collocation]
1 ) a fine mist hangs in the air
2 ) be covered/​shrouded in mist/​a blanket of fog

[The Weather Improves]
[Collocation]
the mist/​fog lifts/​clears

مه تنک یا رقیق که بعلت وجود ذرات معلق ریز آب ناشی از برخورد هوای گرم اشباع از بخار آب با هوای خنک تر ایجاد می شود ولی میدان دید افقی به کمتر از ۱۰۰۰ متر کاهش پیدا نکند و در صورتیکه کاهش دید افقی کمتر از ۱۰۰۰ متر نباشد ولی عامل بوجود آوردن تیرگی هوا دزات ریز غبار با قطر کمتر از یک دهم میکرون باشد به آن Haze گویند و اگر ناشی از دود و ملکولهای شیمیایی واکنش کننده با نور باشد به آن مه دود Smog گویند، در مه غلیظ هم که ناشی از وجود ذرات شناور ریز آب یا بلور های یخ در هوا است میدان دید افقی زیر ۱۰۰۰ متر کاهش می یابد.

غبارناک شدن - غبار - مه

a light cloud low over the ground that makes it difficult for you to see very far

همون مه میشه و تفاوتش با fig اینه که fig یعنی مه غلیظ ولی mist میشه یه مه سبک/ گذری/موقتی


کلمات دیگر: