کلمه جو
صفحه اصلی

morass


معنی : مرداب، باتلاق، لجن زار
معانی دیگر : (مجازی) وضع بسیار دشوار، گیرودار، منجلاب

انگلیسی به فارسی

مرداب، باتلاق


مورچه، باتلاق، مرداب، لجن زار


انگلیسی به انگلیسی

• marsh or bog; complicated situation
you use morass to refer to something that it is extremely complicated and confused.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] باطلاق، مرداب،لجن زار
[آب و خاک] باتلاق

مترادف و متضاد

مرداب (اسم)
backwater, marsh, swamp, lagoon, fen, morass, quagmire, mere, laguna, swampland

باتلاق (اسم)
marsh, swamp, morass, bog, quagmire, mire, slough, quag, slop, swampland

لجن زار (اسم)
ooze, marsh, morass, bog, slough

bog; mess


Synonyms: chaos, confusion, fen, jam, jungle, knot, labyrinth, marsh, maze, mesh, mix-up, muddle, quagmire, skein, snarl, swamp, tangle, web


Antonyms: order, organization


جملات نمونه

1. he needs to be helped out of the spiritual morass in which he has been wallowing
بایستی او را از آن منجلاب روحی که در آن دست و پا می زند رهانید.

2. The morass of rules and regulations is delaying the start of the project.
[ترجمه ترگمان]مسیر قوانین و مقررات، آغاز این پروژه را به تاخیر می اندازد
[ترجمه گوگل]سر و صدا از قوانین و مقررات آغاز پروژه را تاخیر می زند

3. They were stuck in a morass of paperwork.
[ترجمه ترگمان]اونا تو یه مرداب پر از کاغذ بازی گیر کردن
[ترجمه گوگل]آنها در یک شلوغی از کاغذکاری گیر کرده بودند

4. I tried to drag myself out of the morass of despair.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم خودم را از مرداب ناامیدی بیرون بکشم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم خودم رو از ناامیدی دور کنم

5. We got bogged down in a morass of detail and bureaucratic red tape.
[ترجمه ترگمان]ما توی یک باتلاق پر از جزئیات و نوار bureaucratic گیر افتادیم
[ترجمه گوگل]ما در پیچ و خم جزئیات و نوار اداری بوروکراتیک گرفتار شدیم

6. The morass in Washington has gained even greater attention as bond investors have little economic news on which to focus.
[ترجمه ترگمان]این باتلاق در واشنگتن حتی توجه بیشتری به خود جلب کرده است چون سرمایه گذاران اخبار اقتصادی کمی در مورد آن دارند
[ترجمه گوگل]سر و صدا در واشنگتن توجه بیشتری را به خود جلب کرده است زیرا سرمایه گذاران بنیاد اخبار اقتصادی کمی دارند که باید تمرکز کنند

7. And so I am pasted to this leaning morass, observing the simplest of equations.
[ترجمه ترگمان]بنابراین من با مشاهده ساده ترین معادله به این باتلاق تکیه زده ام
[ترجمه گوگل]و بنابراین من به این غرق دراز کشیدن، مشاهده ساده ترین معادلات

8. The legal system flounders in its own morass of indefensible defendants, incoherent witnesses, and injudicious jurists.
[ترجمه ترگمان]نظام حقوقی در باتلاقی از متهمان غیرقابل دفاع، گواهان incoherent، و حقوقدانان بود
[ترجمه گوگل]نظام حقوقی در حبس خود متهمان غیرقابل انکار، شاهدان ناخوشایند و حقوقدانان متخلف است

9. After completing the Black Morass encounter, all the additional mobs zone will no longer all aggro.
[ترجمه ترگمان]پس از اتمام برخورد morass سیاه، تمام مناطق آزاد دیگر تمام مناطق تحت فشار قرار نخواهند گرفت
[ترجمه گوگل]پس از اتمام جلسه سیاه مورس، تمام ناحیه های اضافی مباحثه دیگر تمام نخواهد شد

10. Human Performance Enhancement: ü berhumans or Ethical Morass?
[ترجمه ترگمان]ارتقا عملکرد انسان: u berhumans یا اصول اخلاقی؟
[ترجمه گوگل]تقویت عملکرد انسان: ü berhumans یا Morals اخلاقی؟

11. But in the morass of all this minutiae, we seem to be missing the point.
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسد که در میان این نکات جزئی دیگر نکته را گم کرده ایم
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسد که در همه این موارد، نقطه ضعف است

12. We're trying to drag the country out of its economic morass.
[ترجمه ترگمان]ما می کوشیم تا کشور را از ریشه اقتصادی اش بیرون بکشیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای کشیدن کشور از بحران اقتصادی خود هستیم

13. But he had been there - he had watched some one he loved being drawn deeper and deeper into the morass.
[ترجمه ترگمان]اما او آنجا بود - کسی را که دوست داشت عمیق تر و عمیق تر در باتلاق فرورفته باشد تماشا کرده بود
[ترجمه گوگل]اما او آنجا بوده است - او را تماشا برخی از او دوست داشت که عمیق تر و عمیق تر به مورچه کشیده شده است

14. Caroline realised that she was floundering in such a morass of conflicting emotions that she hardly knew what to resent most.
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، کارولین فهمید که او در این باتلاق احساسات ضد و نقیض خود دست و پا می زند که به زحمت می دانست چه چیز از آن بدش خواهد آمد
[ترجمه گوگل]کارولین متوجه شد که او در چنین خنده ای از احساسات متضاد شگفت زده شده است که او به سختی می دانست چه چیزی بیشتر از آن خشمگین شود

He needs to be helped out of the spiritual morass in which he has been wallowing.

بایستی او را از آن منجلاب روحی که در آن دست‌و‌پا می‌زند، رهانید.


پیشنهاد کاربران

۱ - معضل
- مخمصه
- گرفتاری
- شرایط بغرنج و نامساعد
- تنگنا
- دردسر؟؟
A trying, tough, unpleasant situation
• The party slid into a morass of political corruption

۲ - مرداب، منجلاب
Mire, bog, quagmire, swamp


کلمات دیگر: