کلمه جو
صفحه اصلی

interplay


معنی : فعل و انفعال، اثر متقابل
معانی دیگر : تاثیر متقابل، برهم کنش (رجوع شود به: interaction)

انگلیسی به فارسی

اثر متقابل، فعل و انفعال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the action or influence of two or more things on each other; reciprocal effect.

- What will happen in the end depends on the interplay of these three factors.
[ترجمه ترگمان] آنچه در پایان اتفاق خواهد افتاد به اثر متقابل این سه عامل بستگی دارد
[ترجمه گوگل] در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد به تعامل این سه عامل بستگی دارد
- The interplay of the colors produces a striking effect.
[ترجمه ترگمان] اثر متقابل رنگ ها یک اثر قابل توجه را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل] تعامل رنگ ها اثر قابل توجهی را ایجاد می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: interplays, interplaying, interplayed
• : تعریف: to act on or influence each other; interact.

• reciprocal play or influence, reciprocal action, interaction
influence each other, have a mutual affect
the interplay between two or more things is the way that they react or work with each other; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] اثر متقابل

مترادف و متضاد

فعل و انفعال (اسم)
action and reaction, interaction, interplay

اثر متقابل (اسم)
interaction, interplay

Synonyms: coaction, exchange, give-and-take, mesh, meshing, networking, reciprocation, reciprocity, team play, teamwork, tit for tat, transaction


جملات نمونه

1. an interplay of colors
برهم کنش رنگ ها

2. She examines the interplay between changing gender divisions and urban change.
[ترجمه ترگمان]او عمل متقابل بین تغییر بخش های جنسیتی و تغییر شهری را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]او در تعامل بین تغییر تقسیمات جنسیتی و تغییرات شهری بررسی می کند

3. The interplay between the new politics and the modern media will unbalance the political process and inhibit its workings.
[ترجمه ترگمان]اثر متقابل بین سیاست های جدید و رسانه مدرن روند سیاسی و مهار فعالیت های آن را نا متوازن می کند
[ترجمه گوگل]درگیری بین سیاست های جدید و رسانه های مدرن فرآیند سیاسی را از بین می برد و مانع از کارکرد آن می شود

4. Our personalities result from the complex interplay between our genes and our environment.
[ترجمه ترگمان]شخصیت ما نتیجه فعل و انفعالات پیچیده بین ژن ها و محیط زیست ماست
[ترجمه گوگل]شخصیت های ما ناشی از تعامل پیچیده بین ژن های ما و محیط ما است

5. These findings would suggest that an interplay of various intraluminal factors, including bile acids themselves, may affect colonic function.
[ترجمه ترگمان]این یافته ها حاکی از آن است که فعل و انفعال عوامل intraluminal مختلف، از جمله خود اسیده ای صفرا، ممکن است بر عملکرد colonic اثر بگذارد
[ترجمه گوگل]این یافته ها نشان می دهد که اثر متقابل عوامل مختلف داخلی، از جمله اسیدهای صفراوی، ممکن است بر عملکرد کولون تأثیر بگذارد

6. Well organized, a nice grasp of social interplay. I would say a good beginning.
[ترجمه ترگمان] خب، سازماندهی و بازی اجتماعی خوبی بود از اول هم شروع خوبی خواهم کرد
[ترجمه گوگل]به خوبی سازمان یافته است، یک درک خوب از تعامل اجتماعی من یک شروع خوب می گویم

7. Many issues in multimedia involve the interplay between analogue and digital information.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مسایل در چند رسانه ای شامل فعل و انفعال متقابل بین اطلاعات آنالوگ و دیجیتال هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مسائل مربوط به چندرسانه ای شامل درگیری بین اطلاعات آنالوگ و دیجیتال می شوند

8. In their interplay, the two developments tended to reinforce each other on an international scale.
[ترجمه ترگمان]در فعل و انفعال متقابل، دو پیشرفت تمایل به تقویت یکدیگر در مقیاس بین المللی داشتند
[ترجمه گوگل]در اثر متقابل، این دو تحول تمایل به تقویت یکدیگر در مقیاس بین المللی داشتند

9. The interplay of these very different personalities with Beckett's mercurial temperament results in fascinating and varied music.
[ترجمه ترگمان]اثر متقابل این شخصیت های بسیار متفاوت با خلق و خوی متغیر بکت، به موسیقی جذاب و متنوع منجر می شود
[ترجمه گوگل]درهم آمیختن این شخصیت های بسیار متفاوتی با آرامش جسمانی بکت، جالب و متنوع است

10. The supple interplay of major themes will furnish it with the exhilarating sense of a mind meticulous but free.
[ترجمه ترگمان]اثر متقابل نرم موضوعات اصلی آن را با احساس نشاط انگیزی از ذهن، اما آزاد، مجهز می کند
[ترجمه گوگل]تعامل بی نظیر از تم های اصلی آن را با احساس هیجان انگیز از ذهن دقیق اما آزاد فراهم می کند

11. Presumably the interplay of political and economic self-interest of government in industry will bring us to their goal.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، اثر متقابل منافع سیاسی و اقتصادی دولت در صنعت، ما را به هدفمان برساند
[ترجمه گوگل]احتمالا منافع سیاسی و اقتصادی خودخواهی دولت در صنعت ما را به هدف خود می رساند

12. The constant interplay between the parts of the system determine how the system manages itself.
[ترجمه ترگمان]اثر متقابل دایمی بین بخش های سیستم مشخص می کند که چگونه سیستم خودش را مدیریت می کند
[ترجمه گوگل]درگیری مداوم بین بخش های سیستم مشخص می کند که چگونه سیستم خود را مدیریت می کند

13. The interplay of these factors is illustrated by the following case studies.
[ترجمه ترگمان]اثر متقابل این عوامل توسط مطالعات موردی زیر نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]تعامل این عوامل با مطالعات موردی نشان داده شده است

14. Finally, it might be the result of an interplay between genetic and environmental factors.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ممکن است نتیجه فعل و انفعال بین عوامل ژنتیکی و محیطی باشد
[ترجمه گوگل]در نهایت، ممکن است نتیجه یک اثر متقابل بین عوامل ژنتیکی و محیطی باشد

an interplay of colors

برهم‌کنش رنگ‌ها


پیشنهاد کاربران

تعامل متقابل

برهمکنش آوری

رابطه متقابل

فعل وانفعال، تعامل، اثرمتقابل

همکاری

interaction

تعامل


کلمات دیگر: