کلمه جو
صفحه اصلی

excursion


معنی : گردش، سیر، گشت، گردش بیرون شهر
معانی دیگر : (سفر کوتاه که در محل آغاز پایان می یابد) گشت، سفر تفریحی، گشت و گذار، گلگشت، تور، گشت و گردش، (کشتی و هواپیما و ترن و اتوبوس) سفر رفت و برگشت (با تخفیف و محدودیت تاریخ حرکت)، وابسته به چنین سفری، گروهی که با هم به چنین سفری می روند، همسفران، توریستی، انحراف، کژروی، (فیزیک - پزشکی) برون گردی

انگلیسی به فارسی

گردش، گشت، سیر، گردش بیرون شهر


گشت و گذار، گردش، گشت، سیر، گردش بیرون شهر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a short journey undertaken for a specific purpose.
مترادف: sally, trip
مشابه: drive, expedition, jaunt, journey, junket, outing, pilgrimage

- an excursion to Hawaii
[ترجمه ترگمان] سفری به هاوایی
[ترجمه گوگل] یک سفر به هاوایی

(2) تعریف: a group pleasure tour, often at a reduced fare, or the group of people taking such a tour.
مشابه: cruise, expedition, tour

- an excursion cruise
[ترجمه ترگمان] سفر سیاحتی
[ترجمه گوگل] کروز تور

(3) تعریف: diversion from the topic at hand; digression.
مترادف: digression, divagation, diversion, parenthesis
مشابه: aside, distraction, interruption

• outing, trip
an excursion is a short journey, especially one that has been organized for a particular reason or for a particular group of people.
an excursion into a new activity is an attempt to do it or understand it for the first time.

دیکشنری تخصصی

[آمار] برون گشت
[آب و خاک] انحراف، بیرون رفتگی

مترادف و متضاد

Synonyms: circuit, cruise, day trip, digression, expedition, jaunt, junket, outing, picnic, pleasure trip, ramble, round trip, safari, tour, trek, trip, walk, wandering


گردش (اسم)
flow, progress, operation, movement, travel, period, airing, circulation, turn, excursion, twirl, paseo, revolution, promenade, race, wrest, canter, roll, trip, circuit, circumvolution, itineracy, itinerancy, stroll, saunter, gyration, hike, jaunt, meander, nutation

سیر (اسم)
development, process, go, movement, motion, travel, excursion, passage, walk, promenade, tour, garlic, sightseeing

گشت (اسم)
excursion, tour, patrol, veer

گردش بیرون شهر (اسم)
excursion, outing

journey


جملات نمونه

Our excursion took us from London to Cambridge, then to Stratford and back to London.

گردش ما از لندن به کمبریج و سپس به استراتفورد و دوباره به لندن ادامه یافت.


to go on an excursion

به سفر تفریحی رفتن


an excursion ticket

بلیط سفر رفت و برگشت با تخفیف


His excursions into philosophy render the story insipid.

گریززدن‌های او به فلسفه، داستان را بی‌مزه می‌کند.


1. an excursion ticket
بلیط سفر رفت و برگشت با تخفیف

2. our excursion took us from london to cambridge, then to stratford and back to london
گردش ما از لندن به کمبریج و سپس به استراتفورد و دوباره به لندن ادامه یافت.

3. the excursion of the eyes from a midmost position
برونگردی چشم ها از جایگاه میانی خود

4. to go on an excursion
به سفر تفریحی رفتن

5. I have arranged with my classmates for an excursion to the beach.
[ترجمه ترگمان]من با همکلاسی هایم برای گردش به ساحل ترتیب داده ام
[ترجمه گوگل]من با همکلاسی های من برای سفر به ساحل سازماندهی کرده ام

6. Included in the tour is an excursion to the Grand Canyon.
[ترجمه ترگمان]سفری به گراند کانیون و سفر به گراند کانیون است
[ترجمه گوگل]تور شامل سفر به گراند کانیون است

7. This year's annual excursion will be to Lincoln.
[ترجمه ترگمان]سفر سالانه این سال به سمت لینکلن خواهد بود
[ترجمه گوگل]این سال سفر سالانه به لینکلن خواهد بود

8. In Bermuda, Sam's father took him on an excursion to a coral barrier.
[ترجمه ترگمان]در برمودا، پدر سم او را به یک گردش به یک سد مرجانی برد
[ترجمه گوگل]پدر برادرش در برمودا او را در سفر به یک مانع مرجانی برد

9. Our class will make an excursion to the seaside.
[ترجمه ترگمان]کلاس ما گردشی به کنار دریا خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کلاس ما سفر به ساحل را انجام می دهد

10. Our boss loves to bike for an excursion.
[ترجمه ترگمان]رئیس ما عاشق دوچرخه سواری برای گردش است
[ترجمه گوگل]رئیس ما عاشق دوچرخه برای سفر است

11. He shepherded us on an excursion.
[ترجمه ترگمان]او ما را به گردش می برد
[ترجمه گوگل]او ما را در یک سفر گذرانده است

12. We went on an excursion to the Pyramids.
[ترجمه ترگمان]به سوی اهرام رفتیم
[ترجمه گوگل]ما در سفر به اهرام رفتیم

13. They've gone on an excursion to York.
[ترجمه ترگمان]ان ها برای گردش به نیویورک رفته بودند
[ترجمه گوگل]آنها به یورک سفر کرده اند

14. After a brief excursion into drama, he concentrated on his main interest, which was poetry.
[ترجمه ترگمان]پس از گردشی مختصر در درام، علاقه اصلی خود را که شعر بود متمرکز کرد
[ترجمه گوگل]پس از یک سفر کوتاه به نمایشنامه، او بر روی علاقه اصلی خود تمرکز کرد، که شعر بود

the excursion of the eyes from a midmost position

برون‌گردی چشم‌ها از جایگاه میانی خود


پیشنهاد کاربران

انبساط ، افزایش حجم قفسه سینه در پزشکی

گشت و گذار - سیر و سیاحت

نوسان

انحراف

اردو

a short journey usually made for pleasure, often by a group of people

حرکات و گردش ( مفصل )

انحراف، اختلاف بین بیشینه و کمینه در فیزیک ترمودینامیک

گشت و گذر؛ گشت و گذار
سیر و تماشا ( به گویش دری ) سَیل و تماش
به سویدی ( سوئدی ) utflykt

بازه کوتاه ( زمانی یا مکانی )

excursion ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: گشت یک‏روزه
تعریف: سفر تفریحی که مدت آن کمتر از بیست وچهار ساعت باشد|||متـ . تفرج

گشت و گذار , سیر و سیاحت

– Next week we're going on an excursion
– We went on an excursion to the Pyramids
– I have arranged with my classmates for an excursion to the beach


کلمات دیگر: