کلمه جو
صفحه اصلی

beneficiary


معنی : استفاده، وظیفه خور، بهره بردار، ذینفع، ذیحق
معانی دیگر : صاحب شغل کلیسایی (که هزینه ی آن از محل موقوفات تامین می شود)، وابسته به این شغل، وظیفه خوار

انگلیسی به فارسی

(حقوق) ذی‌نفع، موقوف‌علیه


ذینفع، بهره بردار، استفاده، وظیفه خور، ذیحق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: beneficiaries
(1) تعریف: one who receives or is designated to receive benefits, as of a will or insurance policy.

- Both his daughters were beneficiaries of his will, and each received half of his estate.
[ترجمه TINA] هر دو دخترش از وصیت او بهره مند بودند و هر کدام نیمی از اموالش را دریافت کردند
[ترجمه ترگمان] هر دو دخترش از اراده او بهره مند بودند و هر کدام نیمی از اموالش را دریافت کردند
[ترجمه گوگل] هر دو دخترش از او خواسته بودند و نیمی از املاک خود را دریافت کردند

(2) تعریف: the holder of an ecclesiastical position that guarantees a certain amount of income or property.

• one who benefits from something
a beneficiary of something is a person who receives it or is helped by it.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ذینفع
[حقوق] ذینفع، متعهد له، متهب

مترادف و متضاد

استفاده (اسم)
gain, acquisition, use, usage, utilization, application, benefit, avail, beneficiary

وظیفه خور (اسم)
annuitant, stipendiary, beneficiary, pensioner

بهره بردار (اسم)
beneficiary

ذینفع (صفت)
beneficiary, interested

ذیحق (صفت)
right, rightful, beneficiary

person who gains, benefits


Synonyms: almsperson, assignee, devisee, donee, grantee, heir, heiress, inheritor, legatee, payee, possessor, receiver, recipient, stipendiary, successor


Antonyms: giver, payer


جملات نمونه

1. I was the beneficiary of $000 when my grandfather died.
وقتی پدربزرگم مرد، من وارث هشت هزار دولار بودم

2. When the paintings were sold, the millionaire's niece was the beneficiary.
وقتی که نقاشی ها فروخته شد، خواهر زاده میلیونر، وارث او بود

3. My brother was the beneficiary of excellent advice from his guidance counselor.
برادرم از نصایح خوب مشاور، منتفع شد

4. Who will be the main beneficiary of the cuts in income tax?
[ترجمه موسی] چه کسی ذینفع اصلی کاهش مالیات بر درآمد خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی ذی نفع اصلی کاهش مالیات بر درآمد خواهد بود؟
[ترجمه گوگل]چه کسی سود اصلی کاهش مالیات بر درآمد خواهد بود؟

5. He was the chief beneficiary of his father's will.
[ترجمه موسی] او مهمترین وارث وصیت نامه پدرش بود.
[ترجمه ترگمان]اون یکی از خواسته پدرش بوده
[ترجمه گوگل]او منفعت اصلی اراده پدرش بود

6. Her husband was the chief beneficiary of her will.
[ترجمه موسی] شوهرش وارث اصلی وصیت نامه او بود.
[ترجمه ترگمان] همسر اون یکی از خواسته هاش بوده
[ترجمه گوگل]شوهرش منفعت اصلی اراده او بود

7. The national theatre will be the main beneficiary of the millionaire's largesse.
[ترجمه موسی] تئاتر ملی ذینفع اصلی فیلم بزرگ میلیونر خواهد بود.
[ترجمه ترگمان]این تئاتر ملی بزرگ ترین ذی نفع اصلی این میلیونر خواهد بود
[ترجمه گوگل]تئاتر ملی خواهد بود که اصلی ترین مزایای ثروت میلیونر است

8. She was the sole beneficiary of her father's will.
[ترجمه ترگمان]او تنها وارث وصیت نامه پدرش بود
[ترجمه گوگل]او تنها بهره مند از اراده پدرش بود

9. Both sides, the benefactor and beneficiary, were equally needy.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف ولی نعمت و beneficiary به همان اندازه نیازمند بودند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف، خیرخواه و ذینفع، به همان اندازه نیازمند بودند

10. In practice the opposition was the beneficiary of the parity reform.
[ترجمه ترگمان]در عمل مخالفان، ذی نفع اصلاحات برابری بودند
[ترجمه گوگل]در عمل، مخالفانی که از اصلاح همبستگی بهره مند شدند

11. The main beneficiary of it was the agricultural worker and the principal loser the landowner.
[ترجمه موسی] ذینفع اصلی آن کارگر کشاورزی و بازنده اصلی صاحب زمین بود.
[ترجمه ترگمان]ذی نفع اصلی آن، کارگر کشاورزی و مالک اصلی مالک بود
[ترجمه گوگل]مزایای اصلی این کارگر کشاورزی بود و اصلیترین مزاحم مالک زمین بود

12. If the trust is due at once, the beneficiary can claim with priority over other creditors.
[ترجمه موسی] اگر اعتماد به یک باره حاصل شود، مکفول له می تواند با اولویت نسبت به سایر طلبکاران مطالبه کند.
[ترجمه ترگمان]اگر اطمینان حاصل شود، ذی نفع می توانند نسبت به سایر طلبکاران مدعی اولویت باشند
[ترجمه گوگل]اگر اعتماد به موقع باشد، ذینفع می تواند با اولویت نسبت به سایر طلبکاران ادعا کند

13. One clear beneficiary is labor unions, which tend to represent high-wage workers.
[ترجمه ترگمان]یک ذی نفع روشن اتحادیه های کارگری است که تمایل به نمایندگی از کارگران با دست مزد بالا دارند
[ترجمه گوگل]یکی از مزایای مشخص اتحادیه های کارگری است که تمایل دارند کارگران با درآمد بالا را نشان دهند

14. Celsus, however, twice refers to the beneficiary as a legatee.
[ترجمه ترگمان]با این حال، کلسوس دو بار به عنوان یکی از وارثین ثروتمند به ذی نفع اشاره کرد
[ترجمه گوگل]با این وجود، سلزوس دو بار به عنوان مزدور ذینفع اشاره می کند

15. Paradoxically, the other major beneficiary from apparent disillusion with the established parties was the far right Front national.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که دیگر ذی نفع اصلی از disillusion آشکار با احزاب ثابت جبهه راست بسیار درست ملی بودند
[ترجمه گوگل]به طور پراکنده، یکی دیگر از مزایای عمده از ناامیدی ظاهری با احزاب ثابت شده، جبهه راست راست بود

16. The main beneficiary in both cases was the head of the family, Anthony earl Rivers.
[ترجمه ترگمان]ذی نفع اصلی در هر دو مورد رئیس خانواده، آنتونی ارل ری ورز بود
[ترجمه گوگل]مزایای اصلی در هر دو مورد، رئیس خانواده، Anthony Earl Rivers بود

17. He was a major beneficiary of the video boom and used his profits to diversify and expand abroad.
[ترجمه موسی] او یکی از ذینفع اصلی رونق ویدئو بود و از سود خود برای متنوع سازی و گسترش در خارج از کشور استفاده کرد.
[ترجمه ترگمان]او یکی از ذی نفع اصلی جهش این ویدیو بود و از سود خود برای متنوع کردن و توسعه در خارج استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او یکی از بزرگترین مزایای رونق فیلم بود و سودش را در زمینه تنوع و گسترش در خارج از کشور به کار می برد

پیشنهاد کاربران

بهره بر

وارث ، ذینفع ، ذی سمت، بهره بردار،

جیره خور - جیره خوار - مزدور

تحت پوشش ( مثلاً در مورد بیمه )

منتفع

کسی که سود می کند
سود کننده

beneficiary ( noun ) = ذینفع، بهره بردار، بهره ور، ذیحق، وارث، مستفیذ شونده، متهب ( کسی که مجاناً مالی را صاحب می شود ) ، موقوف علیه ( کسی که هزینه آن از محل جمع آوری موقوفات تامین می شود مثل صاحاب کلیسا ) ، مکفول له ( کسی که کفالت به نفع اوست ) ، اعانه گیرنده، گیرنده وجه، متعهد له ( کسی که تعهد بنفع او انجام یافته مقابل متعهد )


جزو کلمات۵۰۴هس و بمعنی اینه که کسی از مزیتی بهره مند می شود. . . وارث، سودمند، ذینفع


کلمات دیگر: