کلمه جو
صفحه اصلی

equity


معنی : عدل، انصاف، تساوی حقوق، قاعده انصاف، انصاف بی غرضی
معانی دیگر : بی غرضی، بی نظری، یکسان نگری، (جمع) سهام، وابسته به سهام شرکت ها، سهمی، سهامی، مروت، دادوری، آزرمینی، عدالت، (ارزش ملک پس از کسر مبلغ رهن و سایر بدهی های مربوطه) ارزش ویژه، ارزش خالص، (حسابداری - بازرگانی - بدهی ها منهای موجودی) دارایی خالص، دارایی، دارایی ویژه، ارزش ویژه ی دارایی، سرمایه، موجودی (پس از کسر بدهی ها)، (آن بخش از ارزش خالص شرکت که متعلق به صاحبان یا سهام داران است) سهم صاحبان، سهم سهام داران، (حقوق انگلیس و امریکا- پیروی از اصول عدل و انصاف در مواردی که قانون بسنده نیست) انصاف، انصاف گرایی، آزرم گرایی، مجموعه ی قوانین انصاف (در برابر قوانین common و statute)، رای دادگاه انصاف، رجوع شود به: equity of redemption

انگلیسی به فارسی

قاعده انصاف، انصاف بی‌غرضی، تساوی حقوق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: equities
(1) تعریف: the quality of being fair and reasonable; fairness.
مترادف: evenhandedness, fair-mindedness, fairness, impartiality, justice, objectivity
متضاد: inequity, unfairness
مشابه: justness, tolerance

- He tried to ensure equity in his will so that his heirs would have no reason to quarrel over his estate.
[ترجمه ترگمان] او سعی کرد دارایی را در اراده خود تضمین کند، به طوری که وارثان او دلیلی برای نزاع بر سر ملک خود نداشتند
[ترجمه گوگل] او سعی کرد تا اراده اش را در اراده خود تضمین کند تا وارثان او هیچ دلیلی برای نزاع با املاک خود نداشته باشند

(2) تعریف: something that is impartial or fair.
مترادف: fairness, impartiality, justice
متضاد: inequity
مشابه: equality, right

(3) تعریف: the net worth of a business or property; total value of assets minus outstanding liabilities.
مشابه: assets, net, value, worth

(4) تعریف: in law, a system supplementing the common law and serving to allow flexibility in cases where strict application of the law would result in hardship or unfairness.

(5) تعریف: in law, a right or claim asserted on principles of equity rather than set forth in the common law.

• honesty, fairness, justice; (economics) ownership of shareholders in a company
equity is the quality of being fair and reasonable in a way that gives equal treatment to everyone.
equity is the principle used in law which allows a fair judgement to be made in a case where the existing laws do not provide a reasonable answer to the problem; a legal use.
if you have equities in a company, you have shares in that company whose rate of interest is not fixed; a technical term in economics.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] حق مالی
[حقوق] عدل، انصاف، احقاق حق بر مبنای انصاف، دارایی خالص، مایملک شرکاء، سرمایه
[نساجی] عدالت - انصاف
[ریاضیات] سرمایه ی شخصی، سرمایه ی صاحبان سهام، دارایی خالص، ارزش ویژه

مترادف و متضاد

عدل (اسم)
bale, justice, equity, fairness, package

انصاف (اسم)
justice, equity, impartiality

تساوی حقوق (اسم)
equity

قاعده انصاف (اسم)
equity

انصاف بی غرضی (اسم)
equity

impartiality


Synonyms: disinterestedness, equitableness, even-handedness, fair-mindedness, fairness, fair play, honesty, integrity, justice, justness, nonpartisanship, piece, reasonableness, rectitude, righteousness, square deal, uprightness


Antonyms: bias, inequity, partiality, unfairness, unjustness


money invested in possession


Synonyms: capital, investment, outlay


جملات نمونه

1. equity financing
تهیه ی پول از طریق سهام

2. to treat friends and strangers with equity
با دوست و غریبه یکسان رفتار کردن (تبعیض قایل نشدن)

3. presenting both sides of an issue with equity
هر دو سوی قضیه را با بی طرفی ارائه دادن

4. To capture his equity, Murphy must either sell or refinance.
[ترجمه Ali.H] برای آنکه سهام خود را بدست آورد، مورفی باید یا تن به فروش بدهد و یا از طریقی دیگر کسب پول کند
[ترجمه ترگمان]برای ثبت دارایی او، مورفی باید یا بفروشد یا بفروشد
[ترجمه گوگل]مورفی برای به دست آوردن صلاحیت خود، باید یا فروش و یا بازپرداخت بدهی را انجام دهد

5. The rules of common law and equity are both, in essence, systems of private law.
[ترجمه ترگمان]قوانین حقوق و حقوق عمومی هر دو، در اصل، نظام های حقوق خصوصی هستند
[ترجمه گوگل]قوانین حقوق مشترک و عدالت، اساسا نظام های حقوق خصوصی است

6. He plans to raise the company's return on equity to 15%.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد بازده شرکت را به ۱۵ درصد افزایش دهد
[ترجمه گوگل]او قصد دارد تا بازگشت سرمایه شرکت به 15٪ افزایش یابد

7. The equity of the referee's decision was accepted by everyone.
[ترجمه مائده حوایی] بی طرفی تصمیم داور توسط همه پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]حق تصمیم گیری داور توسط همه پذیرفته شد
[ترجمه گوگل]عدالت تصمیم داور توسط همه پذیرفته شد

8. No new equity was issued in 1992 to fund operations, and neither is any assumed in our forward plans.
[ترجمه ترگمان]هیچ دارایی خالص جدیدی در سال ۱۹۹۲ برای تامین مالی عملیات صادر نشد و هیچ یک از آن ها در طرح های آتی ما فرض نشد
[ترجمه گوگل]بدون سرمایه گذاری جدید در سال 1992 برای تأمین بودجه عملیاتی صورت نگرفت و هیچ پیشنهادی در برنامه پیشنهادی ما وجود نداشت

9. There is an important link between the equity objective and the concept of need.
[ترجمه ترگمان]یک ارتباط مهم بین اهداف سرمایه و مفهوم نیاز وجود دارد
[ترجمه گوگل]پیوند مهم بین هدف عدالت و مفهوم نیاز وجود دارد

10. The rosy outlook for equity prices over the near-term meshes with my bullish forecast for 30-year Treasury bonds.
[ترجمه ترگمان]چشم انداز گلگون برای قیمت سهام در شبکه های نزدیک به مدت با پیش بینی صعودی برای اوراق قرضه به مدت ۳۰ سال
[ترجمه گوگل]چشم انداز شاد برای قیمت سهام در طول مدت کوتاه مدت با پیش بینی صعودی من برای اوراق قرضه 30 ساله خزانه داری

11. In contrast MDC's record on equity and accountability has been less controversial.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، سابقه MDC در برابر دارایی و پاسخگویی کم تر بحث برانگیز بوده است
[ترجمه گوگل]در مقابل، رکورد MDC در مورد عدالت و پاسخگویی کمتر بحث برانگیز است

12. A natural endowment approach to equity would direct policy towards the gifted, who are better able to benefit from the policy.
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد وقف طبیعی برای سرمایه گذاران، سیاست مستقیمی را نسبت به افراد با استعداد که بهتر می توانند از این سیاست سود ببرند، هدایت می کند
[ترجمه گوگل]رویکرد طبقاتی به حقوق صالحیت، خط مشی را برای افراد باهوش و مستحکمی که قادر به بهره مندی از این سیاست هستند، مستقر می کند

13. In this way Equity is an addendum to the Common Law.
[ترجمه ترگمان]در این روش، حقوق یک addendum برای قانون مشترک است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، Equity یک ضمیمه به قانون مشترک است

14. Its required return on equity capital is percent.
[ترجمه ترگمان]بازده مورد نیاز آن در سرمایه سهامداران درصد است
[ترجمه گوگل]بازده مورد نیاز برای سرمایه متعلق به آن درصد است

bonds and equities

اوراق قرضه و سهام


equity financing

تهیه‌ی پول از طریق سهام


to treat friends and strangers with equity

با دوست و غریبه یکسان رفتار کردن (تبعیض قایل نشدن)


presenting both sides of an issue with equity

هر دو سوی قضیه را با بی‌طرفی ارائه دادن


پیشنهاد کاربران

سرمایه

حق صاحبان شرکت

آورده

حقوق صاحبان سهام
Market equity ارزش بازار سهام

عدالت
در حسابداری: آورده

قواعد انصاف

سهام

برابری

معنای نخست در فینانس

شرکت؛ سهام ارزش، که معنا می دهد ارزش کل سهام
مِلک؛ ارزش بیبِدَهی، که معنا می دهد ارزش ملک پس از کسر کردن بدهیها

معنای دوم در فینانس؛ سهامهای سودنَیاور equities

معنای سوم
برابرحقی، همحقی؛ تساوی حق

معنای چهارم، در قانون بریتانیا
انصاف در قضاوت




در اکثر ترجمه ها از دیدگاه اقتصادی ترجمه شده اما معنی "دارایی" خیلی در این کلمه گسترده تر هستش
به طور مثال کسب و کار، خانواده، شغل، مسلط بودن به زبان دوم، و یا هر چیز دیگه ای می تونه یک دارایی و یا یک Equity باشه

سرمایه :
بیانگر ارزش مالکیت شرکت است. سرمایه بیانگر ارزش باقیمانده پس از تسویۀ بدهی هاست. معادلۀ �دارایی ها = بدهی ها سرمایه� را به یاد آورید. اگر بدهی ها را از دارایی کم کنید، آنچه باقی می ماند سرمایه است که سهم سرمایه گذاران و مالکان سازمان است.

برابری - هم سطح بودن همه افراد از نظر معنوی و حق انسان بودن

انصاف

ارزش ویژه
حقوق صاحبان سهام


کلمات دیگر: