کلمه جو
صفحه اصلی

assured


معنی : جسور، مسلم، مغرور، مطمئن، امن، بیمه شده، خاطر جمع
معانی دیگر : پشتگرم، دلگرم، خود استوار، محقق، حتمی، تضمین شده، محفوظ، محرم

انگلیسی به فارسی

مطمئن، واثق، دلگرم، خاطرجمع


خاطر جمع، مطمئن، مسلم، امن، جسور، مغرور، بیمه شده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: assuredly (adv.)
(1) تعریف: made secure; guaranteed.
متضاد: uncertain
مشابه: certain

- Now that his future in the company was assured, he could relax a bit on the job.
[ترجمه ترگمان] حالا که آینده او در این شرکت مطمئن بود، می توانست کمی استراحت کند
[ترجمه گوگل] حالا که آینده اش در شرکت اطمینان داشت، می توانست کمی در کارش آرام شود
- The play seemed assured of success after receiving rave reviews from the critics.
[ترجمه ترگمان] این نمایشنامه پس از دریافت بررسی های جنجالی از سوی منتقدان، به موفقیت رسید
[ترجمه گوگل] پس از دریافت نظریات انتقادی از منتقدان، این بازی به موفقیت اطمینان حاصل شد

(2) تعریف: having faith in oneself; confident.
متضاد: doubtful, timorous
مشابه: confident, secure

- She seems very assured, but her brother doesn't appear to have any confidence in himself.
[ترجمه ترگمان] او خیلی مطمئن به نظر می رسد، اما ظاهرا برادرش به خودش اعتماد ندارد
[ترجمه گوگل] او به نظر می رسد بسیار مطمئن است، اما برادرش به نظر نمی رسد که اعتماد به نفس خود را

• insurant, policy holder
secure; self-confident; sure (of something)
someone who is assured is very confident and feels at ease.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بیمه شده
[نساجی] بیمه شده - مطمئن - تضمین شده

مترادف و متضاد

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

مسلم (صفت)
definite, certain, apparent, sure, incontrovertible, undoubted, assured, doubtless

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

مطمئن (صفت)
sure, assured, safe, confident, secure, persuaded

امن (صفت)
assured, safe, secure

بیمه شده (صفت)
assured, insured

خاطر جمع (صفت)
certain, calm, sure, assured, tranquil, cool-headed, even-minded, even-tempered

absolutely certain


Synonyms: beyond doubt, cinched, clear-cut, clinched, confirmed, decided, definite, dependable, ensured, fixed, guaranteed, indubitable, insured, in the bag, irrefutable, made certain, nailed down, on ice, pronounced, racked, sealed, secure, set, settled, sewed up, sure, surefire, undoubted, unquestionable


Antonyms: doubted, doubtful, feared, uncertain


confident


Synonyms: assertive, audacious, bold, brazen, certain, cocksure, collected, complacent, composed, confident, cool, gung ho, gutsy, high, imperturbable, overconfident, poised, positive, puffed up, pumped up, pushy, rosy, sanguine, secure, self-assured, self-confident, self-possessed, sure, unflappable, unhesitating, upbeat


Antonyms: confused, dismayed, distrustful, doubtful, doubting, fearful, hesitant, nervous


جملات نمونه

1. he assured me that he would pay back the money
به من اطمینان داد که پول را پس خواهد داد.

2. i assured homa of my secrecy
در مورد رازداری خود به هما اطمینان دادم.

3. she assured us of her help
ما را به کمک خود دلگرم کرد.

4. the assured voice of a judge
صدای حاکی از اطمینان قاضی

5. his victory was assured
پیروزی او حتمی بود.

6. the good news assured us
خبر خوش به ما پشتگرمی داد.

7. We assured him of our support.
[ترجمه 🌠MM93🌠] ما او را از حمایت مان خاطرجمع کردیم.
[ترجمه ترگمان]ما به او اطمینان خاطر دادیم
[ترجمه گوگل]ما او را از حمایت ما اطمینان دادیم

8. We assured him of our loyal support.
[ترجمه 🌠MM93🌠] ما او را از حمایت صادقانه مان خاطر جمع کردیم.
[ترجمه ترگمان]ما به اون از حمایت our اطمینان دادیم
[ترجمه گوگل]ما او را از حمایت وفاداری ما اطمینان دادیم

9. The makers of the product assured us that there had been no sacrifice of quality.
[ترجمه ترگمان]سازندگان محصول به ما اطمینان دادند که هیچ نوع فداکاری در کار نبوده است
[ترجمه گوگل]سازندگان این محصول به ما اطمینان دادند که فداکاری در کیفیت وجود ندارد

10. Jack assured himself that they did as they were told.
[ترجمه ترگمان]جک به خودش اطمینان داد که آن ها کاری را که به آن ها گفته اند انجام می دهند
[ترجمه گوگل]جک خودش را اطمینان داد که به آنها گفته شده است

11. He was infinitely more assured than in his more recent parliamentary appearances.
[ترجمه ترگمان]به مراتب بیش از آنچه در مجلس اخیر مجلس دیده بود بسیار مطمئن بود
[ترجمه گوگل]او بی نهایت بیشتر از نمایش های پارلمانی اخیرش مطمئن بود

12. The unions assured the new owners of the workers' loyalty to the company.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه ها به مالکان جدید وفاداری کارگران به شرکت اطمینان دادند
[ترجمه گوگل]اتحادیه ها صاحبان جدید وفاداری کارگران را به شرکت اطمینان دادند

13. His victory means that he is now assured of a place in the final.
[ترجمه ترگمان]پیروزی او به این معنی است که او در حال حاضر به مکانی در مسابقه نهایی اطمینان داده است
[ترجمه گوگل]پیروزی او بدان معنی است که او اکنون در یک مکان در فینال قرار دارد

14. The Foreign Secretary assured anti-federalist MPs that he would not agree to anything which limited British sovereignty.
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه به اعضای پارلمان فدرال اطمینان داد که او با چیزی که حاکمیت بریتانیا را محدود می سازد موافقت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه نمایندگان مجلس ضد فدرال را تأیید کرد که با هیچیک از محدودیتهای حاکم بر بریتانیا موافقت نخواهد کرد

15. 'He'll come back,' Susan assured her.
[ترجمه ترگمان]سوزان به او اطمینان داد: او برمی گرده
[ترجمه گوگل]سوزان به او اطمینان داد: 'او دوباره می آید '

rest assured (that)

مطمئن باش (که)، خاطرجمع باش (که)، مطمئن باشید (که)، خاطرجمع باشید (که)


پیشنهاد کاربران

rest assured

خیالت راحت باشه

قطعی
قاطعانه

در حقوق بیمه به معنا ی بیمه گذار


کلمات دیگر: