کلمه جو
صفحه اصلی

consultant


معنی : مشاور، رایزن
معانی دیگر : کنکاش گر، مشاور فنی

انگلیسی به فارسی

مشاور، رایزن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who offers advice or expertise to others on a professional basis.
مشابه: adviser

- We hired a consultant to evaluate our computer system.
[ترجمه ترگمان] ما یک مشاور برای ارزیابی سیستم کامپیوتری مان استخدام کردیم
[ترجمه گوگل] ما یک مشاور برای ارزیابی سیستم کامپیوتری ما استخدام کردیم

(2) تعریف: one who consults.

• advisor, counselor
a consultant is an experienced doctor specializing in one area of medicine.
a consultant is also a person who gives expert advice to people who need professional help.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مشاور
[کامپیوتر] مشاور

مترادف و متضاد

مشاور (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, solicitor

رایزن (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, councillor

professional advisor


Synonyms: advisor, authority, counsel, expert, freelancer, guide, master, maven, mentor, pro, specialist, veteran


جملات نمونه

1. a financial consultant
مشاور مالی

2. The consultant who suggested using spamming to raise the company's profile has been fired.
[ترجمه ترگمان]مشاور که از spamming برای بالا بردن پروفایل شرکت استفاده می کرد، اخراج شد
[ترجمه گوگل]مشاور که پیشنهاد استفاده از هرزنامه برای بالا بردن مشخصات شرکت اخراج شده است

3. He was happy to act as a consultant to the company.
[ترجمه ترگمان]اون خوشحال بود که به عنوان مشاور شرکت عمل کنه
[ترجمه گوگل]او خوشحال بود که به عنوان یک مشاور به شرکت عمل کند

4. He is a consultant on law affairs to the mayor.
[ترجمه ترگمان]مشاور حقوقی برای شهردار است
[ترجمه گوگل]او یک مشاور امور خارجه به شهردار است

5. He is now a consultant psychologist with a major London hospital.
[ترجمه ترگمان]او اکنون یک روانشناس مشاور با یک بیمارستان بزرگ لندن است
[ترجمه گوگل]او اکنون یک روانشناس مشاور با یک بیمارستان بزرگ لندن است

6. The consultant committee meet once a year.
[ترجمه ترگمان]این کمیته یک سال یکبار تشکیل جلسه می دهد
[ترجمه گوگل]کمیته مشاور یک بار در سال ملاقات می کند

7. Each specialist consultant has a team of doctors under him.
[ترجمه ترگمان]هر مشاور متخصص در زیر او تیمی از پزشکان دارد
[ترجمه گوگل]هر متخصص مشاور یک گروه از پزشکان زیر او دارد

8. She works as a consultant for a design company.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مشاور یک شرکت طراحی کار می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان مشاور یک شرکت طراحی مشغول به کار است

9. He was a consultant physician, a serious man dedicated to his calling.
[ترجمه ترگمان]او یک پزشک مشاور بود، یک مرد جدی که خود را وقف کارش کرده بود
[ترجمه گوگل]او یک پزشک مشاور بود، یک مرد جدی به خواست او اختصاص داد

10. He was consultant rheumatologist at the Royal Hampshire Hospital.
[ترجمه ترگمان]او مشاور rheumatologist در بیمارستان رویال Hampshire بود
[ترجمه گوگل]او روماتولوژیست مشاور در بیمارستان سلطنتی هامپشر بود

11. After the clinical examination, the consultant invited his students to put forward any suggestions they had kicked about the nature of the disease.
[ترجمه ترگمان]پس از معاینه بالینی، مشاور از دانشجویان خود دعوت کرد تا هر پیشنهادی که درباره ماهیت این بیماری کرده بودند را مطرح کنند
[ترجمه گوگل]پس از معاینه بالینی، مشاور از دانش آموزان خود دعوت کرد تا هر گونه پیشنهادی که در مورد طبیعت بیماری مطرح می کردند، ارائه شود

12. The consultant seeks to match up jobless professionals with small companies in need of expertise.
[ترجمه ترگمان]این مشاور به دنبال انطباق با افراد بی کار بی کار با شرکت های کوچک در نیاز به تخصص است
[ترجمه گوگل]مشاور می کوشد تا حرفه ای های بیکار را با شرکت های کوچک که نیاز به تخصص دارند مطابقت دهند

13. I've decided to set up shop as a consultant.
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم که به عنوان مشاور برم مغازه
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم فروشگاه را به عنوان یک مشاور تنظیم کنم

14. A style consultant will demonstrate how to dress to impress.
[ترجمه ترگمان]یک مشاور سبک نحوه لباس پوشیدن برای تحت تاثیر قرار دادن را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]یک مشاور سبک، نشان می دهد چگونه لباس را تحت تاثیر قرار دادن

15. Shirley's brother is now a consultant heart surgeon in Sweden.
[ترجمه ترگمان]برادر شرلی اکنون یک جراح قلب مشاور در سوئد است
[ترجمه گوگل]بریل شیرلی در حال حاضر یک مشاور جراح قلب در سوئد است

a financial consultant

مشاور مالی


پیشنهاد کاربران

متخصص

متخصص ، مشاور

مشاور
متخصص
مثلا : i want to be consultant in future

کارشناس

consultant ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: مشاور 2
تعریف: شخص یا سازمانی که دانش تخصصی خود را برای انجام یک کار مشخص در اختیار فرد یا سازمان دیگری قرار می دهد


کلمات دیگر: