کلمه جو
صفحه اصلی

anticipation


معنی : پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر
معانی دیگر : پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مقرر، (موسیقی) نواختن نت قبل از ((آکورد)) آن، سبقت

انگلیسی به فارسی

پیش‌بینی، انتظار، سبقت، وقوع قبل از موعد مقرر، پیش‌دستی


پیش بینی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of anticipating.
مترادف: anticipating, expectancy, expectation, expecting
مشابه: fulfillment, prediction, prevention

(2) تعریف: expectation or hope.
مترادف: expectation
مشابه: hope, hopefulness, prospect

(3) تعریف: foreknowledge; intuition.
مترادف: foreknowledge, intuition, presentiment
مشابه: foreboding, premonition, prescience

• expectation, hope; intuition, foreknowledge

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] پیش بینی
[حقوق] ایفای تعهد قبل از موعد، پرداخت بدهی قبل از موعد، پرداخت بدهی قبل از سر رسید، انتقال یا ضبط وجوه امانی قبل از موعد مقرر، انتظار، پیش بینی
[ریاضیات] پیش بینی

مترادف و متضاد

پیش بینی (اسم)
anticipation, forecast, foresight, prognosis, prospect, prognoses, expectancy, expectance, caution, augury, prognostication, precaution, prevision, look-ahead, prefiguration

انتظار (اسم)
anticipation, prospect, expectation, expectancy, expectance

پیشدستی (اسم)
anticipation

وقوع قبل از موعد مقرر (اسم)
anticipation

expectation


Synonyms: apprehension, awaiting, contemplation, expectancy, foresight, foretaste, high hopes, hope, impatience, joy, looking forward, outlook, preconception, premonition, preoccupation, prescience, presentiment, promise, prospect, trust


Antonyms: amazement, astonishment, doubt, fear, sensation, surprise, wonder


readiness; forethought


Synonyms: apprehension, awareness, foreboding, forecast, foreseeing, foresight, foretaste, forethought, inkling, intuition, preconception, premonition, prescience, presentiment, prevision, prior knowledge, realization


Antonyms: doubt, unreadiness


جملات نمونه

1. anticipation rate
(اقتصاد) تنزیل اضافی،تنزیل پیش نگر

2. the guests dribbled in anticipation of food
در انتظار غذا آب از لب و لوچه میهمانان راه افتاده بود.

3. we must prepare now in anticipation of our future needs
باید نیازهای آینده ی خود را هم اکنون پیش بینی کنیم.

4. when she found out that her son was arriving, she was filled with anticipation
هنگامی که فهمید پسرش وارد خواهد شد چشم به راهی وجودش را تسخیر کرد.

5. She waited in eager anticipation for Robert to arrive.
[ترجمه mousa] او با انتظار مشتاقانه منتظر آمدن رابرت بود.
[ترجمه محبوبه امیر] او مشتاقانه چشم به راه رسیدن رابرت بود.
[ترجمه ترگمان]منتظر بود که رابرت برسد
[ترجمه گوگل]او منتظر ماندگار شدن برای رابرت بود

6. There is growing anticipation that the prime minister will have to resign.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی می شود که نخست وزیر مجبور به استعفا خواهد شد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که نخست وزیر مجبور شود استعفا دهد

7. We look forward to your lecture with eager anticipation.
[ترجمه ترگمان]با اشتیاق به سخنرانی شما نگاه می کنیم
[ترجمه گوگل]ما منتظر سخنرانی خود با پیش بینی مشتاق هستیم

8. A pleasure is sometimes greatest in anticipation.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات خوشی در انتظار است
[ترجمه گوگل]لذت بردن از گاهی اوقات بیشتر در پیش بینی است

9. A tennis player shows good anticipation by moving quickly into position.
[ترجمه ترگمان]یک بازیکن تنیس انتظار خوب را با حرکت سریع در موقعیت نشان می دهد
[ترجمه گوگل]یک بازیکن تنیس با پیشروی سریع به موقعیت می تواند پیش بینی خوبی داشته باشد

10. He was in a lather of anticipation.
[ترجمه ترگمان]او غرق در انتظار بود
[ترجمه گوگل]او در پیشانی بود

11. He smiled in anticipation of her imminent arrival.
[ترجمه ترگمان]به انتظار آمدن قریب الوقوع او، لبخند زد
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرده بود که قصد ورود او را دارد

12. He bought extra food in anticipation of more people coming than he'd invited.
[ترجمه ترگمان]او غذای اضافی خرید و انتظار داشت که افراد بیشتری از او بیایند تا او را دعوت کنند
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرده بود که غذاهای اضافی در انتظار افراد بیشتری از او دعوت شده باشد

13. The animals grew restless as if in anticipation of an earthquake.
[ترجمه ترگمان]حیوانات از پیش بینی زلزله ناراحت شدند
[ترجمه گوگل]حیوانات مانند یک پیش بینی زلزله ناامید شدند

14. People bought in stocks of tinned goods in anticipation of a famine year.
[ترجمه ترگمان]مردم کالاهای tinned را با پیش بینی خشکسالی سال قحطی خریداری کردند
[ترجمه گوگل]مردم پیش بینی سال قحطی در کالاهای خوراکی خریداری کردند

15. An atmosphere of anticipation vibrated through the crowd.
[ترجمه ترگمان]فضا از میان جمعیت موج می زد
[ترجمه گوگل]فضای پیش بینی از طریق جمعیت لرزید

We must prepare now in anticipation of our future needs.

باید نیازهای آینده‌ی خود را هم‌اکنون پیش‌بینی کنیم.


When she found out that her son was arriving, she was filled with anticipation.

هنگامی که فهمید پسرش وارد خواهد شد چشم به راهی وجودش را تسخیر کرد.


اصطلاحات

anticipation rate

(اقتصاد) تنزیل اضافی، تنزیل پیشنگر


پیشنهاد کاربران

[آینده پژوهی]
پیش انگاری

[زیست شناسی]
پیش بُروزی ، بُروزیافتگی پیش افتاده ، بروزیافتگی پیشرِس

توی ( فوتبال ) منظور همون توانایی گلر واسه تشخیص جهت پنالتی هستش.

[انیمیشن]

پیش حرکت

چشم انداز, دور نما
there was no anticipation of a reconciliation
چشم اندازی از صلح وجود نداشت

چشمداشت

پیشاپیش گری

Do sth in anticipation of sth
به اصطلاح خودمون به شکم صابون زدن
The workers have called off their strike in anticipation of a pay offer

پیش آگهی

آمادگی برای انجام کارها ــ آینده نگری ــ پیش بینی کارهایی که باید انجام شود

anticipation ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: پیش انگاری
تعریف: بررسی آیندۀ پدیده یا موضوع و آمادگی برای رویارویی با آن با کمترین اطلاعات در قالب دامنه ای از احتمالات

⁦✔️⁩انتظار ( با اشتیاق و مشتاقانه ) ،
⁦✔️⁩چشم انتظاری،
چشم به راهی

Entertainment & Arts
Adele: ⭕Anticipation⭕ builds for new music as singer updates social media
. . .
Adele has heightened speculation that she is about to release her first new music since 2015, after updating her website and social media pages
BBC. co. uk@

🔰توضیحات انگلیسی:
Anticipation⭕ is excitement, "waiting eagerly" for something you know is going to happen. . . . Anticipation can be a nervous expectation, like when the birthday party waited in anticipation for Elmer to "walk in" so they could surprise him
Vocabulary. com@


کلمات دیگر: