کلمه جو
صفحه اصلی

articulation


معنی : تلفظ، مفصل، بند، مفصل بندی، طرز گفتار، تلفظ شمرده، بند جنبنده، مفصل متحرک
معانی دیگر : روش اتصال اجزا، روش همبندی، بیان، روش تلفظ و ادای آواها و واژه ها، تولید آوا، بندگاه، بست، لولا، -4 جنبش اندام واجگر (صداساز) جهت تولید واج آوا (صداهای مفهوم کلمات)، فراگویی، آوا، واج آوا، صدا (به ویژه صدای حروف بی صدا)، (گیاه شناسی) بندساق، بندگاه (برگ و ساقه ی گیاه)، وصلگاه، گره، فاصله ی بین دو گره، بندبند شدگی

انگلیسی به فارسی

طرز بیان، (آواشناسی)(آوا) تولید


بیان، ادا، بر زبان آوردن، حرف زدن


پیوند مفصلی، مفصل، بند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of articulating.
مترادف: enunciation, pronunciation, speech, vocalization
مشابه: delivery, diction, elocution, intonation, presentation, talk, utterance

(2) تعریف: a movement of speech organs in the production of a sound, or a group of these movements.
مشابه: speech

(3) تعریف: something articulated, such as a speech sound.
مشابه: consonant, expression, pronunciation, vowel

(4) تعریف: an expression or clarification.
مترادف: enunciation, expression
مشابه: clarification, explanation

- the articulation of the policy
[ترجمه ترگمان] بیان سیاست
[ترجمه گوگل] بیان سیاست

(5) تعریف: a joint, such as one between bones or between a branch and the point of attachment of a leaf.
مترادف: hinge, joint
مشابه: connection

• enunciation; pronunciation of words; joint
the articulation of an idea or feeling is its expression in words; a formal use.
the articulation of a sound or word is the way it is spoken.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] همبستگی صورتهای مالی با یکدیگر
[عمران و معماری] لولا - مفصل
[زمین شناسی] لولا، مفصل
[بهداشت] مفصل
[ریاضیات] مفصل بندی

مترادف و متضاد

تلفظ (اسم)
accent, intonation, pronunciation, articulation

مفصل (اسم)
articulation, joint, juncture, hinge

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

مفصل بندی (اسم)
articulation

طرز گفتار (اسم)
articulation

تلفظ شمرده (اسم)
articulation

بند جنبنده (اسم)
articulation

مفصل متحرک (اسم)
articulation

clear, coherent speech


Synonyms: delivery, diction, enunciation, expression, pronunciation, saying, speaking, statement, talking, utterance, verbalization, vocalization, voicing


Antonyms: mispronunciation


connection


Synonyms: coupling, hinge, joining, joint, junction, juncture, unification, union


Antonyms: disconnection


جملات نمونه

1. this poem is an articulation of his feelings
این شعر گویای احساسات اوست.

2. the more he drank, the worse became his articulation
هر چه بیشتر مشروب خورد شمردگی حرف هایش بدتر شد.

3. As he drank more wine his articulation became worse.
[ترجمه ترگمان]همچنان که بیش از پیش شراب می خورد، articulation بدتر شد
[ترجمه گوگل]همانطور که او شراب بیشتری نوشید، بیانش بدتر شد

4. She spoke with a lazy articulation.
[ترجمه yazdani] او با بیانی کُند صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای آهسته تری به حرف آمد
[ترجمه گوگل]او با گفتار تنبل صحبت کرد

5. As he drank more wine, his articulation suffered.
[ترجمه ترگمان]همچنان که بیش از پیش شراب می نوشید، articulation رنج می برد
[ترجمه گوگل]همانطور که او شراب بیشتری نوشید، گفتار او رنج می برد

6. The singer worked hard on the clear articulation of every note.
[ترجمه ترگمان]خواننده به سختی به بیان واضح هر نت موسیقی مشغول بود
[ترجمه گوگل]خواننده به شدت به بیان دقیق هر یادداشت مشغول شد

7. Eliot's articulation of his authentic poetic voice gives way, despite himself, to a staging of his own destruction.
[ترجمه ترگمان]با وجود خودش، با وجود خودش، با وجود خودش، با وجود خودش
[ترجمه گوگل]تفسیر الیوت از صدای شاعر معتبر او، به رغم خود، به مرحله ای از تخریب خود می رسد

8. Articulation of modes of production and dependency theories would view the continued use of these labor forms as beneficial to capitalism.
[ترجمه ترگمان]استفاده از نظریه های تولید و وابستگی به استفاده مداوم از این اشکال کار به عنوان فایده برای سرمایه داری نگاه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]تفسیر روش های تولید و نظریه های وابستگی، استفاده مداوم از این فرم های کار را به عنوان سودمند برای سرمایه داری مورد توجه قرار می دهد

9. He got therapy at school for articulation and comprehension.
[ترجمه ترگمان]او در مدرسه به خاطر articulation و فهم و ادراک به دانشکده درمانی رفته بود
[ترجمه گوگل]او در مدرسه برای تفسیر و تفسیر درمانی داشت

10. Me, wrestling with the right articulation, and Lucker with his blunted anger.
[ترجمه ترگمان]من، در حالی که با گام های محکم و بی نقص کشتی می گرفتم و با عصبانیت ضعیف خود کلنجار می رفتم
[ترجمه گوگل]من، کشتی با بیان درست، و Lucker با خشم خفیف او

11. Number twenty-five, do not penalize for articulation errors.
[ترجمه ترگمان]شماره بیست و پنج، خطاهای بیان را جریمه نکنید
[ترجمه گوگل]شماره بیست و پنج، برای اشتباهات مفصلی جریمه نمی شود

12. It is also good articulation and crisp, clear consonants.
[ترجمه ترگمان]همچنین حروف صدادار خوب و تیز و تمیز است
[ترجمه گوگل]همچنین بیانات خوب و واضح، همخوانهای روشن است

13. Secondly, for a few, increased articulation will provide entrepreneurial openings.
[ترجمه ترگمان]دوم، برای تعداد کمی، مفصل بندی افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]ثانیا، برای بعضی از اصطلاحات افزایش یافته، فرصت های کارآفرینی را فراهم می کند

14. It is not clear whether this articulation makes use of the working memory system or is independent.
[ترجمه ترگمان]روشن نیست که آیا این مفصل بندی از سیستم حافظه کار استفاده می کند یا مستقل است
[ترجمه گوگل]روشن نیست که آیا این تفسیر از سیستم حافظه کاری استفاده می کند یا مستقل است

15. Thus a theory of articulation does not mean that the musical field is a pluralistic free-for-all.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک نظریه مفصل بندی به این معنا نیست که زمینه موسیقی یک مفهوم کثرت گرا است
[ترجمه گوگل]بنابراین نظریه بیان، بدین معنا نیست که زمینه موسیقی یک آزادسازی کامل برای همه است

the articulations of the bones in man's hands

مفصل‌بندی استخوان‌های دست انسان


The more he drank, the worse became his articulation.

هر چه بیشتر مشروب خورد شمردگی حرفهایش بدتر شد.


This poem is an articulation of his feelings.

این شعر گویای احساسات اوست.


پیشنهاد کاربران

تولید

تدوین

تولید صدا

برجا بودن استخوان ( در باستان شناسی )

تلفظ


ابراز

فصاحت زبان

طرز گفتار
تلفظ

صورت بندی، پیکربندی

طرح درخواست

articulation ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: تولید 1
تعریف: عملکرد اندام های آوایی در ایجاد آوا|||متـ . فراگویی

گفتمان


کلمات دیگر: