فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: claims, claiming, claimed
• (1) تعریف: to assert ownership; demand as one's right.
• مترادف: demand
• متضاد: disclaim, disown, renounce, surrender
• مشابه: collect, exact, expropriate, postulate, requisition, take
- The settlers claimed a parcel of land along the river.
[ترجمه ایرزاد] مهاجران ادعای تَمَلُک قطعه زمینی را در امتداد رودخانه داشتند.
[ترجمه ترگمان] مهاجران در امتداد رودخانه یک بسته سرزمین را ادعا کردند
[ترجمه گوگل] مهاجران ادعا کردند که یک قطعه زمین در کنار رودخانه است
- He was in a hurry to claim a seat in the front row.
[ترجمه پریسا] او برای گرفتن یک صندلی در ردیف جلو عجله داشت
[ترجمه شهاب] او عجله داشت تا صندلی جلو را بگیرد.
[ترجمه ترگمان] عجله داشت که صندلی جلوی ردیف جلو را بگیرد
[ترجمه گوگل] او عجله کرد تا ادعای یک صندلی در ردیف جلو
• (2) تعریف: to state (something) as true although not proven or universally accepted to be true; assert, contend.
• مترادف: affirm, assert, aver, maintain
• متضاد: deny
• مشابه: allege, argue, asseverate, contend, declare, predicate, proclaim, profess, purport
- He claimed that the new discovery was his.
[ترجمه محمد م] او ادعا کرد که کشف جدید مال او بود .
[ترجمه hana] او ادعا کرد که این کشف جدید مال او بوده است.
[ترجمه ترگمان] او ادعا کرد که این کشف جدید او بوده است
[ترجمه گوگل] او ادعا کرد که کشف جدید او بود
- The advertisers claim that their product cleans better than similar products.
[ترجمه ترگمان] تبلیغ کنندگان ادعا می کنند که محصول آن ها بهتر از محصولات مشابه است
[ترجمه گوگل] تبلیغ کنندگان ادعا می کنند که محصولشان بهتر از محصولات مشابه پاک می شود
- Some scientists claim that these skeletal remains are much older than what was once believed.
[ترجمه ترگمان] برخی از دانشمندان ادعا می کنند که این بقایای اسکلتی بیش از آنچه زمانی باور داشتند قدیمی تر هستند
[ترجمه گوگل] بعضی از دانشمندان ادعا می کنند که این باقی مانده اسکلت بسیار قدیم تر از گذشته است
• (3) تعریف: to require or call for.
• مترادف: call for, demand, require
• مشابه: command, entreat, need, take
- Her children claimed nearly all of her attention.
[ترجمه ترگمان] بچه هایش تقریبا همه توجه او را به خود جلب کردند
[ترجمه گوگل] فرزندانش تقریبا همه توجه او را ادعا کردند
• (4) تعریف: to take.
• مشابه: destroy, eliminate, kill, overcome, vanquish
- The tornado claimed several lives.
[ترجمه ترگمان] گردباد جان چندین نفر را گرفت
[ترجمه گوگل] گردباد ادعا کرد که چندین زندگی انجام شده
- The freezing temperatures claimed four victims.
[ترجمه ترگمان] در دماهای انجماد، ۴ قربانی وجود داشت
[ترجمه گوگل] دماهای یخ زده چهار قربانی را اعلام کرد
اسم ( noun )
عبارات: lay claim to
• (1) تعریف: a demand for something as one's right; assertion of ownership.
• مشابه: call, exaction, request, right, title
- Her brother still has a claim on the property.
[ترجمه رضا] برادرش ادعای مالکیت داشت
[ترجمه ترگمان] برادر او هنوز ادعای مالکیت دارد
[ترجمه گوگل] برادرش هنوز ادعای مالکیت را دارد
• (2) تعریف: a statement that is maintained to be true although it is not proven or universally accepted to be true.
• مترادف: affirmation, assertion, profession
• مشابه: allegation, avowal, declaration, postulation
- Nobody believed his claim of seeing a UFO.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به ادعای او مبنی بر دیدن یک بشقاب پرنده را باور نکرده است
[ترجمه گوگل] هیچ کس معتقد به ادعای او درباره دیدن UFO نیست
• (3) تعریف: an act of claiming, or that which is claimed.
• مترادف: affirmation, assertion, statement
• مشابه: declaration, demand, proclamation
- He questioned her claim of loyalty.
[ترجمه ترگمان] اون از ادعای خودش در مورد وفاداری سوال کرد
[ترجمه گوگل] او ادعای وفاداری او را مورد سوال قرار داد
• (4) تعریف: title or right to something, such as payment required by the terms of an insurance policy or the like.
• مترادف: droit, right, title
• مشابه: deed, desert, dibs, due, ownership, prerogative, pretension, tenure
- Did you file a claim with your insurance company when that tree fell on your roof?
[ترجمه ترگمان] وقتی اون درخت روی پشت بوم افتاد تو با شرکت بیمه کار کردی؟
[ترجمه گوگل] آیا شما با شرکت بیمه خود ادعا کردید که آن درخت روی سقف شما افتاده است؟