کلمه جو
صفحه اصلی

corporation


معنی : شرکت، شرکت سهامی، بنگاه
معانی دیگر : (شرکت یا موسسه ی دارای شخصیت حقوقی) بنگاه، شرکت (سهامی)، موسسه، تن آورد، انجمن شهر، (حقوق) هر گروهی که بتواند مانند یک فرد عمل کند، انجمن صنفی، سازمان حرفه ای، گروه (به ثبت رسیده ی) سیاسی، (عامیانه) شکم گنده، شکم برآمده، (شکم) خیک، گروهی از مردم شرکت یا بنگاه که دارای شخصیت حقوقی باشند

انگلیسی به فارسی

شرکت، شرکت سهامی، بنگاه


انجمن شهر، (صفت‌گونه) شهری


(اقتصاد، بازرگانی) شرکت (سهامی)، موسسه، (در آمریکا) شرکت با مسئولیت محدود


(محاوره، به شوخی) شکم‌گنده، بشکه، خمره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an association of persons recognized by law and authorized to carry out certain functions with powers independent of the individual members.
مشابه: agency, association, combine, company, conglomerate, holding company, syndicate

(2) تعریف: any group of people who function as a unified whole.
مترادف: association, body, corps
مشابه: combine, company, group

• association of individuals legally authorized to act as an individual (business)
a corporation is a large business or company.
the corporation of a town or city is the authority responsible for running it.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] شرکت سهامی
[حقوق] شرکت (واجد شخصیت حقوقی)
[نساجی] شرکت سهامی
[ریاضیات] بنگاه، شرکت سهامی

مترادف و متضاد

شرکت (اسم)
firm, hand, association, society, company, unity, corporation, body corporate, cahoot, consociation

شرکت سهامی (اسم)
corporation, body corporate, stock company, joint stock

بنگاه (اسم)
service, institution, institute, corporation, business, foundation, establishment

business organization, usually large


Synonyms: association, bunch, business, clan, company, corporate body, crew, crowd, enterprise, gang, hookup, jungle, legal entity, megacorp, mob, multinational, octopus, outfit, partnership, ring, shell, society, syndicate, zoo


جملات نمونه

1. corporation tax
مالیات شرکت (مالیاتی که بر سود شرکت ها بسته می شود)

2. a dummy corporation whose real aim was . . .
شرکت قلابی که هدف واقعی آن . . . بود.

3. the mayor and corporation
شهردار و انجمن شهر

4. they decided to liquidate the corporation within one year
آنها برآن شدند که شرکت را ظرف یک سال منحل کنند.

5. she works for a large commercial corporation
او برای یک موسسه ی بزرگ بازرگانی کار می کند.

6. they are in the hire of a big corporation
آنان در استخدام یک شرکت بزرگ هستند.

7. Three companies were amalgamated into a corporation.
[ترجمه ترگمان]سه شرکت در یک شرکت ادغام شدند
[ترجمه گوگل]سه شرکت به شرکت تبدیل شدند

8. There are plans to split the corporation into a number of smaller independent companies.
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای تقسیم شرکت ها به تعدادی از شرکت های مستقل کوچک تر وجود دارد
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای تقسیم شرکت به تعدادی از شرکت های مستقل کوچک تر وجود دارد

9. They have decided to liquidate the corporation by the end of the next month.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفته اند تا این شرکت را تا پایان ماه آینده منحل کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند شرکت را تا پایان ماه آینده از بین ببرند

10. Directors of a corporation are trustees for the stockholders.
[ترجمه مسعود شباهنگ] مدیران شرکت معتمدان سهام دارانند
[ترجمه ترگمان]مدیران یک شرکت برای سهامداران trustees
[ترجمه گوگل]مدیران شرکت اعتماد دارندگان سهامداران هستند

11. The firm has ties with an American corporation.
[ترجمه ترگمان]شرکت با یک شرکت آمریکایی ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت ارتباط با یک شرکت آمریکایی دارد

12. The firm has close ties with an American corporation.
[ترجمه ترگمان]این شرکت روابط نزدیکی با یک شرکت آمریکایی دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت روابط نزدیک با شرکت آمریکایی دارد

13. The inflation did the corporation up.
[ترجمه ترگمان]تورم شرکت را بالا برد
[ترجمه گوگل]تورم این شرکت را بالا برد

14. She is the outgoing head of a large corporation.
[ترجمه ترگمان]او رئیس بخش یک شرکت بزرگ است
[ترجمه گوگل]او رییس شرکت بزرگ بزرگ است

15. News Corporation is headquartered in Sydney.
[ترجمه ترگمان]شرکت خبری در سیدنی قرار دارد
[ترجمه گوگل]News Corporation در سیدنی مستقر است

16. The corporation was tricked out of $20 million.
[ترجمه ترگمان]این شرکت بیش از ۲۰ میلیون دلار را فریب داد
[ترجمه گوگل]این شرکت از 20 میلیون دلار فریب خورده است

17. PJH Corporation said it had been approached by two possible suitors who had submitted bids to buy the company.
[ترجمه ترگمان]شرکت PJH اعلام کرد که دو خواستگار احتمالی که پیشنهادهای خود برای خرید شرکت را ارائه کرده بودند، به آن ها نزدیک شده است
[ترجمه گوگل]شرکت PJH اعلام کرده است که توسط دو نفر از طرفداران احتمالی که پیشنهاد خرید این شرکت را ارائه کرده اند، نزدیک شده است

18. He works for a large American corporation.
[ترجمه ترگمان]او برای یک شرکت بزرگ آمریکایی کار می کند
[ترجمه گوگل]او برای یک شرکت بزرگ آمریکایی کار می کند

develop a corporation

شکم گنده کردن


He works for a large commercial corporation.

او برای یک مؤسسه‌ی بزرگ بازرگانی کار می‌کند.


the mayor and corporation

شهردار و انجمن شهر


اصطلاحات

corporation tax

مالیات شرکت (مالیاتی که بر سود شرکت‌ها بسته می‌شود)


پیشنهاد کاربران

شرکت. شرکت سهامی

اَبَرشرکت ( در مقایسه با company با معادل شرکت )

Corporation: شرکت یا بیزنس بزرگ
انجمن شهر
خیک - شکم برآمده

تعاونی - بنگاه کسب وکار

شرکت سهامی

شرکتی که موفق عمل کرده و از سهامی خاص به سهامی عام تبدیل شده و سهامش در بورس معامله میشود

همکاری

شرکت، شرکت سهامی، کمپانی بزرگ=corporation
همکاری، تعاون، همدستی=cooperation
این دو کلمه رو با هم اشتباه نگیرید.


corporation ( اقتصاد )
واژه مصوب: شرکت 2
تعریف: شخص حقوقی که حقوق و تعهدات آن مستقل از حقوق و تعهدات سهامداران است و فعالیت آن براساس مجوز دولت مشروعیت می یابد|||متـ . شرکت سهامی

به شرکت هایی که در یک حوضه و زمینه فعالیت دارند company گفته میشه .
به شرکت هایی که در چندین حوضه و زمینه فعالیت دارند corporation گفته میشه . مثل :Apple , Samsung , Amazon


کلمات دیگر: