کلمه جو
صفحه اصلی

obeys

انگلیسی به فارسی

اطاعت می کند، اطاعت کردن، تسلیم شدن، مطیع شدن، سرسپردن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن، تمکین کردن


جملات نمونه

1. he obeys orders with reluctance
دستورات را با بی میلی اجرا می کند.

2. the apprentice mason obeys his master
شاگرد بنا از اوستای خود فرمان بری می کند.

پیشنهاد کاربران

پیروی کردن

فرمانبرداری


کلمات دیگر: