کلمه جو
صفحه اصلی

jar


معنی : جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، طنین انداختن، تکان دادن
معانی دیگر : (صدای خشن و ناموزون ایجاد کردن) صدای گوشخراش در آوردن، صدای ناهنجار ایجاد کردن، (با: on) اثر ناخوشایند داشتن (بر کسی)، (به شدت) برخورد کردن، اختلاف پیدا کردن، دعوا کردن، ناسازگار بودن، (با ضربه ی ناگهانی) تکان دادن، مرتعش کردن، یکه خوردن، تکانه، ضربه، برخورد (شدید)، مرافعه، لرزش، ارتعاش، (ظرف شیشه ای یا سفالی یا سنگی دهان گشاد و معمولا استوانه ای و بدون گردن) بستو، بستک، بانکه، خمره، شیشه، به اندازه ی یک بستو (jarful هم می گویند)، (از ریشه ی عربی)، (قدیمی) چرخش، گردش، ضربت، خوردن، تصادف

انگلیسی به فارسی

بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، خم، شیشه دهن گشاد،تکان، جنبش، لرزه، ضربت، لرزیدن صدای ناهنجار، دعواو نزاع، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن،مرتعش شدن، خوردن، تصادف کردن، ناجور بودن، مغایربودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن


شیشه، تکان، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، خم، شیشه دهن گشاد، جنبش، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a wide-mouthed cylindrical container, usu. made of glass or pottery, and often having a lid.
مشابه: bottle, caster, container, jug, Mason jar

(2) تعریف: the quantity that fills or is in such a container.

- a jar of water
[ترجمه هیوا کورد] کوزه ی آب
[ترجمه ترگمان] یک شیشه آب
[ترجمه گوگل] یک کاسه آب
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: jars, jarring, jarred
(1) تعریف: to collide or bump so as to cause vibration; jolt.
مترادف: bump
مشابه: bang, jolt, knock

- The car jarred against the guardrail.
[ترجمه ترگمان] اتومبیل به نرده برخورد کرد
[ترجمه گوگل] ماشین در برابر گارد محافظ جریمه شد

(2) تعریف: to result in a disagreeable effect, as on the nerves.
مترادف: grate
مشابه: irritate, rankle

- That music jars on me.
[ترجمه ترگمان] اون موسیقی من رو تحت تاثیر قرار میده
[ترجمه گوگل] این کوزه های موسیقی بر من

(3) تعریف: to emit a harsh, unpleasant, unmelodious sound.
مترادف: jangle
مشابه: clang, clangor, clank, grate
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to collide with or bump against.
مترادف: jog
مشابه: bump, jolt, stagger, thrash

- Her shopping cart jarred mine as we both headed toward the cash register.
[ترجمه ترگمان] همان طور که هردوی ما به طرف صندوق پول حرکت می کردیم، گاری خرید او از من سو استفاده کرد
[ترجمه گوگل] سبد خرید من منفجر شد، چون ما هر دو به سمت ثبت نقدی رفته بودیم

(2) تعریف: to deal a solid knock or blow to (something) with resulting vibration or pain.
مشابه: bang, hit, knock, strike

- I jarred my knee when I fell against the chair.
[ترجمه ترگمان] وقتی به روی صندلی افتادم، من زانوم رو خراب کردم
[ترجمه گوگل] وقتی روی صندلی افتادم زانو زدم

(3) تعریف: to have a disagreeable effect on.
مترادف: disturb, perturb, upset
متضاد: soothe
مشابه: irk, irritate, jangle, jolt, rock

- The news report jarred us.
[ترجمه گلی افجه ] اخبار برای ما تکان دهنده بود
[ترجمه ترگمان] گزارش اخبار، ما را از خود بی خود کرد
[ترجمه گوگل] گزارش خبری ما را تهدید کرد
اسم ( noun )
مشتقات: jarring (adj.), jarringly (adv.)
(1) تعریف: a collision that produces vibration; jolt.
مترادف: collision, jolt
مشابه: crash, shock

(2) تعریف: a harsh, unpleasant, unmelodious sound.
مترادف: jangle
مشابه: cacophony, clang, clank, dissonance

(3) تعریف: a mental or emotional shock.
مترادف: shock
مشابه: jolt

• pitcher, vase; strident sound; shake, jolt; argument, quarrel
make a discordant sound; rattle, shake; cause to vibrate; have an irritating or unpleasant effect
a jar is a glass container with a lid that is used for storing food.
you can use jar to refer to a jar and its contents, or to the contents only.
if something jars on you, you find it unpleasant or annoying.
if something jars you, it gives you an unpleasant shock.
if things jar or if you jar them, they strike against each other with quite a lot of force. verb here but can also be used as a count noun. e.g. knocks and jars can cause weakness in the spine.
see also jarring.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] شیشه دهان گشاد : ظرف شیشه ای با دهانه گشاد که از آن معمولا برای بسته بندی و عرضه بعضی مواد غذایی استفاده میشود.
[زمین شناسی] مته لرزشی،ضربه کوب در ابزار حفر این قطعه در بالای ساقه مته قرار دارد و وظیفه آن کمک به خروج وبالا کشیدن مته است.ازدو حلقه طویل که درون یکدیگر قرار دارند تشکیل شده است.
[معدن] دنگ (حفاری)

مترادف و متضاد

Synonyms: basin, beaker, bottle, burette, can, chalice, crock, cruet, decanter, ewer, flagon, flask, jug, pitcher, pot, tun, urn, vase, vat, vessel


shocking hit


جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

خم (اسم)
bend, arc, bent, curve, crank, flexure, knee, jar, wimple, meander

تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour

سبو (اسم)
pot, pitcher, jar, crock, stoup

لرزه (اسم)
thrill, vibration, tremble, shudder, shiver, jar, quake, tremor, tremour, vibratility

بلونی (اسم)
jar

کوزه دهن گشاد (اسم)
jar, mason jar

شیشه دهن گشاد (اسم)
jar

دعوا و نزاع (اسم)
jar

لرزیدن صدای ناهنجار (فعل)
jar

اثر نامطلوب باقی گذاردن (فعل)
jar

مرتعش شدن (فعل)
tremble, jar, quake

ناجور بودن (فعل)
discord, jar, misbecome, mismatch

تصادف کردن (فعل)
encounter, jar, hurtle

نزاع کردن (فعل)
quarrel, fight, tussle, wrangle, jar

لرزاندن (فعل)
flutter, tremble, shiver, shag, jar, quake, quaver, shake out, wangle

طنین انداختن (فعل)
resonate, chink, jar, reverberate, ting

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

container


Synonyms: bump, clash, collision, concussion, crash, impact, jolt, jounce, rock, smash, succussion, thud, thump


shock, jolt


Synonyms: agitate, bang, bounce, bump, clash, convulse, crash, disturb, grate, grind, hit, irritate, jerk, jiggle, jounce, jump, offend, quake, rasp, rattle, rock, shake, slam, thump, tremor, vibrate, wiggle, wobble


clash, disharmonize


Synonyms: annoy, bicker, contend, disaccord, disagree, discompose, discord, grate, grind, interfere, irk, irritate, jangle, mismatch, nettle, oppose, outrage, quarrel, shock, wrangle


Antonyms: agree, harmonize


جملات نمونه

1. jar against (or on) something
با صدای ناهنجار خوردن به چیزی

2. a jar cover
درب پارچ

3. pickle jar
بستوی ترشی

4. a jam jar
شیشه ی مربا

5. a topless jar
بستوی بدون در (بی سرپوش)

6. on the jar
(در و پنجره) نیمه باز

7. they sell pickles by the jar
آنها ترشی را در بستو (یا شیشه های دربسته) می فروشند.

8. to soak a label off a jam jar
بر چسب شیشه مربا را با خیساندن کندن

9. my mother spooned the pickles out of the jar
مادرم با قاشق ترشی را از بستو بیرون آورد.

10. the car hit the tree with a tremendous jar
ماشین با یک تکان شدید به درخت خورد.

11. the harsh words which are exchanged in a family jar
حرف های خشنی که در یک برخورد خانوادگی رد و بدل می شود

12. After three scoops the jar was nearly empty.
[ترجمه ترگمان]پس از سه جیب آن کوزه تقریبا خالی بود
[ترجمه گوگل]بعد از سه قوطی، شیشه کاملا خالی بود

13. You need to exhaust the air in the jar.
[ترجمه ترگمان]تو باید هوای داخل کوزه را خفه کنی
[ترجمه گوگل]شما نیاز دارید هوا را در جار بیرون بکشید

14. Can you get the lid off this jar?
[ترجمه ترگمان]می شه در این شیشه رو باز کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید درب این شیشه را بگیرید؟

15. We often have a jar or two at the pub after work.
[ترجمه ترگمان]ما اغلب اوقات بعد از کار یک کوزه یا دو ظرف داریم
[ترجمه گوگل]ما اغلب بعد از کار یک کاسه یا دو یا بیشتر در میخانه وجود دارد

16. She opened up a glass jar of plums.
[ترجمه ترگمان]یک شیشه پر از آلو را باز کرد
[ترجمه گوگل]او یک شیشه شیشه ای از آلو را باز کرد

17. The jar contained assorted hard candies.
[ترجمه ترگمان]کوزه پر از آب نبات های سخت بود
[ترجمه گوگل]آبجو حاوی انواع آب نباتهای سخت بود

18. I can't get the lid off this jar.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در این شیشه رو باز کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم درب این شیشه را بگیرم

19. This jar of pure honey weighs 350 grams net.
[ترجمه ترگمان]این شیشه عسل خالص ۳۵۰ گرم خالص است
[ترجمه گوگل]این شیشه ای از عسل خالص وزن 350 گرم دارد

His testimony jarred with his former statements.

گواهی او با اظهارات قبلی‌اش اختلاف داشت.


I winced as the iron door jarred against the sidewalk.

صدای ناهنجار کشیده شدن در آهنی بر روی پیاده‌رو باعث چندش من شد.


Some old tapes produce a jarring sound.

برخی نوارهای کهنه‌ی موسیقی صدای گوش‌خراشی می‌دهند.


The kind of modern music that jars on unaccustomed ears.

آن‌گونه موسیقی مدرن که برای گوش‌های نا آموخته خوشایند نیست.


The laborers jarred at each other and the police came.

عمله‌ها با همدیگر دادوبیداد کردند و پلیس آمد.


His father's harsh words jarred him into action.

حرف‌های ناخوشایند پدرش او را تکان داد و وادار به کار کرد.


Falling down the stairs jarred every bone in my body.

افتادن از پله‌ها همه‌ی استخوان‌های بدنم را لرزاند.


The car hit the tree with a tremendous jar.

ماشین با یک تکان شدید به درخت خورد.


The harsh words which are exchanged in a family jar.

حرف‌های خشنی که در یک برخورد خانوادگی رد و بدل می‌شود.


pickle jar

ظرف(شیشه) ترشی


a jam jar

شیشه‌ی مربا


They sell pickles by the jar.

آن‌ها ترشی را در بستو (یا شیشه‌های دربسته) می‌فروشند.


اصطلاحات

jar against (or on) something

با صدای ناهنجار خوردن به چیزی


on the jar

(در و پنجره) نیمه باز


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Java Archive
موضوع: موبایل
فرمت JAR ، برنامه های اجرایی پلتفرم جاوا برای موبایل می باشد.
یک نوع آرشیو شامل : کلاس های جاوا ، Metadata ها و مرجع ها ( مانند : تصاویر ، متن ها ، و... ) که به صورت نرم افزار اجرایی برای پلتفرم های جاوا (Java) درآمده است.
اغلب این آرشیو ها توسط JDK برنامه نویسی می شوند.

پیشنهاد کاربران

شیشه مربا
a jar af jam

شیشه

ظرف شیشه ای که در داشته باشد

لرزاندن، تکان دادن

از معانی فعل jar
اثر نامطلوب گذاشتن، روی مُخ بودن، روی اعصاب بودن
The screaming was starting to jar on my nerves

در تضاد بودن، مغایر بودن
There was a modern lamp that jarred with the rest of the room

صدای ناهنجار و گوشخراش چیزی را در آوردن. ( برگرفته از فرهنگ نشر نو )


کلمات دیگر: