کلمه جو
صفحه اصلی

kid


معنی : کودک، بچه، بچه کوچک، کوچولو، بزغاله، چرم بزغاله، مسخره کردن، دست انداختن
معانی دیگر : (عامیانه) بچه، جوانک، نوباوه، کوچک تر، جوان تر، (دوستانه) سربه سر کسی گذاشتن، غیدن، شوخی کردن با، کهره، بچه آهو، تیماج، پرنداخ، ساختیان، شورو، (جمع) دستکش تیماجی، کفش شورو، تیماجی، ساخته شده از چرم بزغاله، (بز و آهو) بچه زاییدن

انگلیسی به فارسی

بزغاله، چرم بزغاله، کودک، بچه، کوچولو، دست انداختن، مسخره کردن


بچه، کودک، بزغاله، کوچولو، بچه کوچک، دست انداختن، مسخره کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: kidlike (adj.)
(1) تعریف: a young goat.
مشابه: goat, youngling

- A goat and two of her kids were grazing on the hill.
[ترجمه ترگمان] یک بز و دو بچه او روی تپه مشغول چریدن بودند
[ترجمه گوگل] یک بز و دو بچه از بچه ها بر روی تپه چرت زدند

(2) تعریف: the skin of a young goat, esp. as used for making gloves or other products.
مترادف: kidskin
مشابه: goatskin, leather

- These gloves are made of the softest kid.
[ترجمه ترگمان] این دستکش ها از یه بچه خوب ساخته شدن
[ترجمه گوگل] این دستکش ها از نرمترین بچه ساخته شده اند

(3) تعریف: (informal) a child or young person.
مترادف: child, youngster, youth
مشابه: adolescent, fledgling, juvenile, minor, preteen, youngling

- They have a big family with nine kids.
[ترجمه T A] آنها یک خانواده بزرگ با نه بچه هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک خانواده بزرگ با نه بچه دارند
[ترجمه گوگل] آنها یک خانواده بزرگ با نه بچه دارند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: kids, kidding, kidded
(1) تعریف: (informal) to tease or joke.
مترادف: josh, rib
مشابه: banter, jest, joke, mock, ridicule, tease, wisecrack

- We kid our boss about his messy desk, but he doesn't seem to mind.
[ترجمه F.M] ما رئیس را بخاطر میز کثیفش مسخره کردیم، اما او به روی خودش نیاورد.
[ترجمه s.f] ما رئیس خود را به خاطر میز کثیفش مسخره کردیم ولی او هیچ عکس العملی انجام نداد
[ترجمه کانون زبان] ما رییس خودمون را برای کثیفی میزش مسخره کردیم اما او به روی خودش نیاورد.
[ترجمه ترگمان] ما بچه هامون رو در مورد میز messy، اما به نظر نمیاد ناراحت باشه
[ترجمه گوگل] ما رئیس خود را در مورد میز کثیفش بچه ها می دانیم، اما به نظر نمی رسد

(2) تعریف: to deceive or fool.
مترادف: fool
مشابه: deceive, dupe, gull, hoax, jive, trick

- I was kidding her about my winning the lottery, but she took me seriously.
[ترجمه ترگمان] داشتم شوخی می کردم که توی لاتاری برنده شدم ولی اون منو جدی گرفت
[ترجمه گوگل] او در مورد پیروزی در قرعه کشی او را شوکه کرد، اما او به طور جدی به من رسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: kiddingly (adv.), kidder (n.)
• : تعریف: to speak or act in a playfully deceptive way; joke.
مترادف: banter, fool, jest, joke, josh
مشابه: jive, mock, play, sport, tease

- When I told you I didn't get you a birthday present, I was just kidding.
[ترجمه Adrina] وقتی من به شما گفتم که من در تولدت نمیام ، داشتم شوخی میکردم.
[ترجمه B.G] وقتی من بهت گفتم کادوی تولد برات نمیارم
[ترجمه B.G] فقط داشتم شوخی می کردم
[ترجمه 💜Atena💜] وقتی به شما گفتم که برای شما هدیه تولد نگرفتم ، فقط شوخی کردم
[ترجمه ترگمان] وقتی بهت گفتم کادوی تولد برات نیاوردم فقط داشتم شوخی می کردم
[ترجمه گوگل] وقتی به شما گفتم من روز تولد شما را ندیدم، فقط شوخی کردم

• child, youngster; young goat; goat skin; goat skin glove
joke, jest; tease; deceive, delude; behave foolishly (slang)
you can refer to a child as a kid; an informal use.
young people who are no longer children are sometimes referred to as kids; used in informal american english.
you can refer to someone's younger brother or sister as their kid brother or sister; used in informal american english.
if someone says that they are kidding, they mean that what they have said is not really true and is meant as a joke; an informal use.
if you kid someone, you tease them.
if people kid themselves, they allow themselves to believe something that is not true.
a kid is also a young goat that is less than one year old.

مترادف و متضاد

کودک (اسم)
babe, baby, child, kid, infant, tike, bantling, trot, chit, tyke

بچه (اسم)
native, fellow, baby, child, kid, infant, chick, cub, bairn, chicken, brood, calf, chit, whelp

بچه کوچک (اسم)
tot, baby, kid, bambino, tad, little boy

کوچولو (اسم)
kid, bantling, wee, half-pint

بزغاله (اسم)
kid, goat, yeanling

چرم بزغاله (اسم)
kid

مسخره کردن (فعل)
quiz, kid, befool, mock, jape, satirize

دست انداختن (فعل)
flout, game, fool, ridicule, put on, kid, banter, spoof, hoax, gibe, befool, mock, bullyrag, lark, laverock

young person


Synonyms: baby, bairn, boy, child, daughter, girl, infant, juvenile, lad, lass, little one, son, teenager, tot, youngster, youth


Antonyms: adult


fool, ridicule


Synonyms: bamboozle, banter, beguile, bother, cozen, delude, dupe, flimflam, fun, gull, hoax, hoodwink, jape, jest, joke, jolly, josh, make fun of, make sport of, mock, pretend, rag, razz, rib, roast, spoof, tease, trick


Antonyms: be serious


جملات نمونه

1. kid around
مسخره بازی درآوردن،شوخی خرکی کردن،الم شنگه راه انداختن

2. my kid sister
خواهر کوچک من

3. handle with kid gloves
(عامیانه) با نرمش و احتیاط رفتار کردن (با)

4. they used to kid me about my big nose
آنها مرا به خاطر دماغ بزرگم دست می انداختند.

5. what this spoiled kid needs is a kick in the pants
چیزی که این بچه ی لوس احتیاج دارد یک لگد به ماتحت است.

6. john was a good-natured kid
جان پسر پاک طینتی بود.

7. he is not hurt, he's only trying to kid us
او طوری نشده است،فقط می خواهد ما را دست بیاندازد.

8. He beat up on my brother's kid one time.
[ترجمه Sehun] اویکبار به بچه برادرم ضربه زد
[ترجمه ترگمان] یه بار به بچه برادرم ضربه زد
[ترجمه گوگل]او یک بار بر بچه ی برادرش ضربه زد

9. I think he's a rather mixed up kid.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم اون یه بچه نسبتا قاطی کرده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او یک بچه کاملا مخلوط است

10. Don't spite him. He's only a kid.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با وجود اون او فقط یک بچه است
[ترجمه گوگل]او را نپوشانید او فقط یک بچه است

11. Relax, kid, we're not about to roust you. We just want some information.
[ترجمه ترگمان]اروم باش بچه جون، ما نمیخوایم تورو بیدار کنیم ما فقط یه سری اطلاعات میخوایم
[ترجمه گوگل]آرامش، بچه، ما در مورد به شما تحریک نیست ما فقط می خواهیم برخی از اطلاعات

12. His son was a junkie, the kid OD'd a year ago.
[ترجمه ترگمان]پسرش یه معتاد بود، یه سال پیش اوردوز کرد
[ترجمه گوگل]پسر او یک معتاد بود، بچه OD'd یک سال پیش

13. I was driving along the road when a kid suddenly stepped out in front of me.
[ترجمه 😎😎😎] وقتی در جاده رانندگی می کردم یک بچه روبه روی من حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]داشتم توی جاده رانندگی می کردم که یه بچه یهو جلوی من قدم گذاشت
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک بچه به طور ناگهانی در مقابل من حرکت کرد، در مسیر جاده رانندگی کردم

14. The kid was abducted at the gate of kindergarten.
[ترجمه ترگمان]بچه در کنار در مهد کودک دزدیده شد
[ترجمه گوگل]این بچه در دروازه مهد کودک ربوده شد

15. In presidential campaigns, foreign policy is treated with kid gloves.
[ترجمه ترگمان]در مبارزات انتخاباتی، سیاست خارجی با دستکش های بچه درمان می شود
[ترجمه گوگل]در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، سیاست خارجی با دستکش های بچه ای مورد توجه قرار می گیرد

16. The little kid stepped right in a pile of dog shit.
[ترجمه ترگمان]بچه کوچولو تو یه کپه گوه سگ پیاده شد
[ترجمه گوگل]بچه کوچولو راست را در یک شمع سگ گله کرد

17. She knows the name of every kid in the school.
[ترجمه ترگمان]اون اسم همه بچه های مدرسه رو می دونه
[ترجمه گوگل]او نام هر کودک در مدرسه را می داند

18. Tell that kid to stop making so much noise.
[ترجمه ترگمان] به اون بچه بگو دیگه اینقدر سر و صدا نکن
[ترجمه گوگل]به بچه بگویید که سر و صدای زیاد را متوقف کند

He took his kids to the zoo.

او بچه‌هایش را به باغ وحش برد.


a few college kids and I

من و چند بچه‌ی دانشگاهی


you're still a kid!

تو هنوز هم بچه‌ای!


my kid sister

خواهر کوچک من


He is not hurt, he's only trying to kid us.

او طوری نشده است، فقط می‌خواهد ما را دست بیندازد.


They used to kid me about my big nose.

آن‌ها مرا به‌خاطر دماغ بزرگم دست می‌انداختند.


They kidded him into thinking that he had won the lottery.

او را گول زدند که برنده‌ی لاتاری شده است.


are you kidding?

شوخی می‌کنی؟ راست می‌گی؟ جدی؟


no kidding!

نه‌بابا! راستی! بی‌شوخی!


اصطلاحات

kid around

مسخره‌بازی درآوردن، شوخی خرکی کردن، الم‌شنگه راه انداختن


کلمات اختصاری

عبارت کامل: King's Indian Defence
موضوع: ورزش
دفاع هندی شاه یکی از گشایش های بازی شطرنج است که با حرکت های 1. d4 Nf6 2. c4 g6 در شروع بازی آغاز می شود.

سه انتخاب اصلی برای حرکت سوم سفید Nc3 و Nf3 و g3 است و در صورت پاسخ d5 سیاه دفاع گرونفلد پدیدار می شود که یک شاخه گشایشی جداگانه است. در هندی شاه سیاه معمولاً بازی را با Bg7 و d6 پیگیری می کند.

دفاع هندی شاه از گشایش های حاد و تندوتیز و پیچیده شطرنج است. در این بازی سیاه اجازه می دهد که مرکز به تصرف سفید درآید و سپس با سوارهای خود به آن فشار آورد. این دفاع از دهه ۱۹۳۰ و با بازی های سه بازیکن معروف اوکراینی آیزاک بولسلاوسکی، کنستانتینوپولسکی و دیوید برونشتین مورد توجه قرار گرفت و از گشایش های محبوب قهرمانان جهان گری کاسپاروف، بابی فیشر، میخائیل تال و تیگران پتروسیان بوده است.

پیشنهاد کاربران

برابرش واژه یِ - کودک - اَست زیرا هر2زبان، هم ریشه هستند

definition: 3

dictionary: to tease or joke

my example: i always kiding my friends

When he make mistake he is kidding
وقتی او کار اشتباهی میکند دروغ میگوید

بعضی مواقع به معنای گول زدن و فریفتن است:
why are you kidding yourself that situation is ok?
چرا داری خودتو گول میزنی که وضعیت خوبه؟

you are just kidding yourself if you figure that it is possible to lawfully get huge money overnight
اگر خیال میکنی میشه یه شبه به پول هنگفت حلال رسید، فقط داری خودتو گول میزنی

make a joke about something; say something that is not true

شوخی کردن

مسخره کردن یا دست انداختن شخصی یا در بعضی موارد شوخی کردنی که به مسخره شدن می انجامد

make a joke about something_say something that's not true

بچه👶👦👧
بزغاله🐑
سربه سر کسی گذاشتن، شوخی کردن😂🤣😁😃😄😅😀

جوک شوخی کردن😎😎

بچه ، بچه کوچک ، شوخی کردن ، بزغاله ، شوخی کردن .

To trick or deceive sb or yourself; to make a joke about sth

مسخره کردن

بچه، بزغاله، شوخی کردن،

how are your kids
بچه هات چطورن

to Make a jock about sth
example:I didn’t mean it . I was only kidding

بچه
کودک
بزغاله

بزمجه / بزغاله

بچه، برای مسخره کردن، . .

Child Oᖇ YOᑌᑎᘜ ᑭᗴᖇՏOᑎ

مسخره کردن
به معنای بچه هم میشه

معنی اول:بچه
معنی دوم:دست انداختن یا مصخره کردن

Or yong personKid: a child

noun
1.
INFORMAL
a child or young person.
"she collected the kids from school"

2.
a young goat.

verb
( of a goat ) give birth.
"milk fever usually occurs in heavy milkers shortly after kidding"


used as an informal form of address.
"we'll be seeing ya, kid!"
.

leather made from a young goat's skin.
"white kid gloves"

بزغاله
The Wolf and the Kid
https://worldfolklore. net/index. php/2020/12/23/the - wolf - and - the - kid/

همان ( کودک ) فارسی است ( واژگان همریشه هندواروپایی ) .
آلمانی کینت و کیتز
ایرلندی کید
مجارستانی کوی یَک
نروژی گوت
به زبان ژاپنی هم راه یافته: کیددو


( Kid ( v
means joke
or
to tell somebody something that is not true, especially as a joke

اگر noun باشه ( noun =اسم ) به معنی بچه و نوزاد است
اما اگ verb باشه ( verb=فعل ) به معنی مسخره کردن میشه
برای مثال :
how are your kids ?ینی بچه هات چطورن ؟
یا
Are you kidding?که ینی شوخی میکنی؟ یا به عبارتی شوخیت گرفته ؟

a child or young person
بچه 😚


کلمات دیگر: