کلمه جو
صفحه اصلی

zapped

انگلیسی به انگلیسی

• exhausted; drained; tired to the point of exhaustion

جملات نمونه

1. she zapped through the work in one hour
ظرف یک ساعت کلک آن کار را کند.

2. a storm zapped the coast
توفان کرانه را داغان کرد.

3. the police zapped them with tear gas
پلیس با گاز اشک آور حسابی خدمت آنها رسید.

پیشنهاد کاربران

خسته، تخلیه شده

به حساب کسی رسیدن


کلمات دیگر: