کلمه جو
صفحه اصلی

kiss


معنی : بوس، بوسه، ماچ، بوسیدن، بوسه گرفتن از، ماچ کردن
معانی دیگر : روبوسی کردن، (با یکدیگر) تماس کم پیدا کردن (به ویژه در مورد گوی های بیلیارد)، ملایم به هم خوردن، آب نبات

انگلیسی به فارسی

بوسه، بوس، ماچ، بوسیدن، بوسه گرفتن از، ماچ کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: kisses, kissing, kissed
(1) تعریف: to touch or press with the lips as a sign of love, affection, passion, or respect.
مترادف: buss
مشابه: brush, caress, osculate, peck, smack

(2) تعریف: of a billiard ball or other object, to lightly touch or brush (another).
مترادف: brush, graze, sweep
مشابه: contact, shave, skim, stroke, touch
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: kiss ass
(1) تعریف: to mutually press or touch lips together in affection or passion.
مترادف: buss, smooch
مشابه: osculate, smack

(2) تعریف: of billiard balls or other objects, to lightly brush or touch together.
مترادف: graze
مشابه: contact, skim, touch
اسم ( noun )
مشتقات: kisser (n.)
(1) تعریف: an act or instance of kissing.
مترادف: buss, smooch
مشابه: caress, peck, smack

(2) تعریف: a light touch or trace.
مترادف: hint, shadow, smack, suggestion, touch, trace
مشابه: dash, soup�on, tincture, tinge

- a kiss of strawberries in the wine
[ترجمه ترگمان] یک بوس توت فرنگی توی شراب
[ترجمه گوگل] یک بوسه از توت فرنگی در شراب

(3) تعریف: a small piece of candy, often chocolate.

(4) تعریف: a light cookie made of sugar and egg whites.

• act of kissing, touch of the lips (sign of affection); gentle touch, light touch
touch with the lips; press one's lips to another's in affection or greeting; touch lightly, brush
if you kiss someone, you touch them with your lips to show affection or to greet them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. give me a kiss.

مترادف و متضاد

touching lips to another


بوس (اسم)
buss, kiss

بوسه (اسم)
buss, kiss, osculation

ماچ (اسم)
smack, buss, kiss

بوسیدن (فعل)
osculate, kiss

بوسه گرفتن از (فعل)
kiss

ماچ کردن (فعل)
kiss

Synonyms: butterfly, caress, embrace, endearment, osculation, peck, salutation, salute, smack, smooch


touch one’s lips to another’s


Synonyms: blow, brush, butterfly, French, glance, graze, greet, lip, make out, mush, neck, osculate, peck, pucker up, salute, smack, smooch


جملات نمونه

1. kiss ass
(خودمانی ـ زننده ـ کون کسی را بوسیدن) خایه مالی کردن،چاپلوسی کردن

2. kiss goodbye
1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن،از دست دادن

3. kiss off
(خودمانی) مرخص کردن (با تحقیر و بی ادبی)،(امر) گمشو!

4. to kiss and tell
بوسیدن و بروز دادن

5. the kiss of death
عمل از روی حسن نیت که برای دیگری بسیار بدعاقبت است،بوسه ی مرگ آور،دوستی خاله خرسه،بوسه مرگ،ضربه ی مهلک

6. a sweet kiss
بوسه ی دلچسب

7. they better kiss off!
باید گورشان را گم کنند!

8. blow a kiss
(با دست) ماچ پراندن،بوسه به سوی کسی فرستادن

9. give me a kiss
یک بوس بده.

10. i imprinted a kiss on her forehead
بوسه ای بر پیشانی او نهادم.

11. she pouted her lips for a kiss
لب های خود را برای بوسیدن غنچه کرد.

12. every morning my father would hug and kiss me
هر بامداد پدرم مرا بغل می کرد و می بوسید.

13. he puckered up his lips for a kiss
لب های خود را برای بوسه غنچه کرد.

14. it is customary for the groom to kiss the bride
رسم این است که (چنین مرسوم است که) داماد عروس را ببوسد.

15. She stood on tiptoe to kiss him.
[ترجمه وحید] او روی نوک پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه ترگمان]روی پنجه پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه گوگل]او روی نوک انگشتی ایستاد تا او را ببوسد

16. Love starts with a smile, develops with a kiss and ends with a tear.
[ترجمه وحید] عشق با یک لبخند شروع می شود، با بوسه ای پرورانده می شود و با اشکی پایان می یابد.
[ترجمه ترگمان]عشق با لبخندی شروع می شود، با یک بوسه همراه می شود و با اشکی به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]عشق با یک لبخند شروع می شود، با بوسه و با اشک به پایان می رسد

17. He leant forward to kiss her and she recoiled in horror.
[ترجمه وحید] او به جلو خم شد تا دختر را ببوسد اما دختر غرق وحشت شد.
[ترجمه ترگمان]به جلو خم شد تا او را ببوسد، و از وحشت عقب رفت
[ترجمه گوگل]او به سمت او بوس می کند و او در وحشت می افتد

18. He gave her a light kiss on parting.
[ترجمه وحید] او موقع خداحافظی به او بوسه ای لطیف داد.
[ترجمه ترگمان]خداحافظی کوتاهی کرد و خداحافظی کرد
[ترجمه گوگل]او در حال گریه کردن به او بوسه ای نازل کرد

19. She puckered up her lips for a kiss.
[ترجمه وحید] او لب هایش را برای یک بوسه غنچه کرد.
[ترجمه ترگمان]لب هایش را برای یک بوسه جمع کرد
[ترجمه گوگل]او لب هایش را برای یک بوسه بلند کرد

20. Trying to please an audience is the kiss of death for an artist.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای جلب رضایت مخاطبان، بوسه مرگ برای یک هنرمند است
[ترجمه گوگل]تلاش برای دیدن یک مخاطب، بوسه مرگ یک هنرمند است

21. Sending you a kiss to say I'm glad that you are mine. Happy the day!
[ترجمه ترگمان]دارم یه بوس برات می فرستم که بگی خوشحالم که مال منی ! روز مبارک
[ترجمه گوگل]به شما بسپارم که بگویم خوشحالم که شما من هستید مبارک روز

22. He gave his daughter a gentle kiss on the forehead.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی پیشانی دخترش را بوسید
[ترجمه گوگل]او دختر خود را به بوسه ملایم در پیشانی خود داد

23. She ran to him for a kiss, but he thrust her aside unkindly.
[ترجمه ترگمان]برای یک بوسه به سوی او دوید، اما او را با مهربانی کنار زد
[ترجمه گوگل]او برای بوسه به طرف او رفت، اما او را بی رحمانه کنار کشید

24. Mind you, don't kiss all my face powder off!
[ترجمه ترگمان]مواظب خودت باش، تمام صورتم را ببوس!
[ترجمه گوگل]ببخشید، تمام پودر چهره من را ببوسید!

Give me a kiss.

یک بوس بده.


The child's kisses were wet.

بوسه‌های کودک آبکی بودند.


The father kissed his children.

پدر فرزندان خود را بوسید.


The bride and groom kissed each other.

عروس و داماد یکدیگر را بوسیدند.


اصطلاحات

kiss goodbye

1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن، از دست دادن


kiss off

(عامیانه) مرخص کردن (با تحقیر و بی‌ادبی)، (امر) گم‌شو!


the kiss of death

عمل از روی حسن نیت که برای دیگری بسیار بدعاقبت است، بوسه‌ی مرگ‌آور، دوستی خاله خرسه، بوسه مرگ، ضربه‌ی مهلک


blow a kiss

(با دست) ماچ پراندن، بوسه به سوی کسی فرستادن


kiss ass

(عامیانه ـ زننده ـ کون کسی را بوسیدن) خایه‌مالی کردن، چاپلوسی کردن


کلمات اختصاری

عبارت کامل:
موضوع: تخصصی
اصل سادگی، برابری برای اصلِ کیس (KISS principle)‏ می باشد. KISS سرنامی است برای عبارت Keep it simple, Stupid! که توسط کلی جانسون {Kelly Johnson} ابراز شد. صورت های مختلفی که برای این سرنام ذکر شده است شامل عبارات زیر می باشد:
«keep it short and simple»
«keep it simple and stupid»
«keep it simple and straitforward»
«keep it simple sir»
«keep it simple or be stupid»
«keep it simple and sincere»
اصل سادگی بیان می کند که اکثر سیستم ها چنانچه ساده و به دور از پیچیدگی بمانند، عملکرد بهتری خواهند داشت، بنابراین سادگی باید هدف اصلی طراحی سیستم ها باشد و از پیچیدگی های بیهوده اجتناب کرد.

دانشنامه عمومی

بوسیدن از لب


پیشنهاد کاربران

بوس
kiss to mother
بوس به مادر

ماچ کردن

به نظرمن یعنی بوس کردن یا روبوسی کردن

بوس

بوسیدن

بوسیدن.
روبوسیدن.
ماچیدن.

روبوسیدن *
روبوسیدن

لَبکیسیدن = لب _ کیس ( چین و چوروک )
به چم جمع کردنِ لب ها است که می تواند برای بوسیدن باشد یا چیزی دیگر.

بوسیدن. لطفا منابعی که ازش جمله های مثالی رو میارید ذکر کنید با تشکر.


کلمات دیگر: