1. kiss ass
(خودمانی ـ زننده ـ کون کسی را بوسیدن) خایه مالی کردن،چاپلوسی کردن
2. kiss goodbye
1- بوسیدن و خداحافظی کردن 2- (عامیانه) از خیر چیزی گذشتن،از دست دادن
3. kiss off
(خودمانی) مرخص کردن (با تحقیر و بی ادبی)،(امر) گمشو!
4. to kiss and tell
بوسیدن و بروز دادن
5. the kiss of death
عمل از روی حسن نیت که برای دیگری بسیار بدعاقبت است،بوسه ی مرگ آور،دوستی خاله خرسه،بوسه مرگ،ضربه ی مهلک
6. a sweet kiss
بوسه ی دلچسب
7. they better kiss off!
باید گورشان را گم کنند!
8. blow a kiss
(با دست) ماچ پراندن،بوسه به سوی کسی فرستادن
9. give me a kiss
یک بوس بده.
10. i imprinted a kiss on her forehead
بوسه ای بر پیشانی او نهادم.
11. she pouted her lips for a kiss
لب های خود را برای بوسیدن غنچه کرد.
12. every morning my father would hug and kiss me
هر بامداد پدرم مرا بغل می کرد و می بوسید.
13. he puckered up his lips for a kiss
لب های خود را برای بوسه غنچه کرد.
14. it is customary for the groom to kiss the bride
رسم این است که (چنین مرسوم است که) داماد عروس را ببوسد.
15. She stood on tiptoe to kiss him.
[ترجمه وحید] او روی نوک پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه ترگمان]روی پنجه پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه گوگل]او روی نوک انگشتی ایستاد تا او را ببوسد
16. Love starts with a smile, develops with a kiss and ends with a tear.
[ترجمه وحید] عشق با یک لبخند شروع می شود، با بوسه ای پرورانده می شود و با اشکی پایان می یابد.
[ترجمه ترگمان]عشق با لبخندی شروع می شود، با یک بوسه همراه می شود و با اشکی به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]عشق با یک لبخند شروع می شود، با بوسه و با اشک به پایان می رسد
17. He leant forward to kiss her and she recoiled in horror.
[ترجمه وحید] او به جلو خم شد تا دختر را ببوسد اما دختر غرق وحشت شد.
[ترجمه ترگمان]به جلو خم شد تا او را ببوسد، و از وحشت عقب رفت
[ترجمه گوگل]او به سمت او بوس می کند و او در وحشت می افتد
18. He gave her a light kiss on parting.
[ترجمه وحید] او موقع خداحافظی به او بوسه ای لطیف داد.
[ترجمه ترگمان]خداحافظی کوتاهی کرد و خداحافظی کرد
[ترجمه گوگل]او در حال گریه کردن به او بوسه ای نازل کرد
19. She puckered up her lips for a kiss.
[ترجمه وحید] او لب هایش را برای یک بوسه غنچه کرد.
[ترجمه ترگمان]لب هایش را برای یک بوسه جمع کرد
[ترجمه گوگل]او لب هایش را برای یک بوسه بلند کرد
20. Trying to please an audience is the kiss of death for an artist.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای جلب رضایت مخاطبان، بوسه مرگ برای یک هنرمند است
[ترجمه گوگل]تلاش برای دیدن یک مخاطب، بوسه مرگ یک هنرمند است
21. Sending you a kiss to say I'm glad that you are mine. Happy the day!
[ترجمه ترگمان]دارم یه بوس برات می فرستم که بگی خوشحالم که مال منی ! روز مبارک
[ترجمه گوگل]به شما بسپارم که بگویم خوشحالم که شما من هستید مبارک روز
22. He gave his daughter a gentle kiss on the forehead.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی پیشانی دخترش را بوسید
[ترجمه گوگل]او دختر خود را به بوسه ملایم در پیشانی خود داد
23. She ran to him for a kiss, but he thrust her aside unkindly.
[ترجمه ترگمان]برای یک بوسه به سوی او دوید، اما او را با مهربانی کنار زد
[ترجمه گوگل]او برای بوسه به طرف او رفت، اما او را بی رحمانه کنار کشید
24. Mind you, don't kiss all my face powder off!
[ترجمه ترگمان]مواظب خودت باش، تمام صورتم را ببوس!
[ترجمه گوگل]ببخشید، تمام پودر چهره من را ببوسید!