کلمه جو
صفحه اصلی

zap


(با سرعت و زور و به طور ناگهانی) زدن، حرکت کردن، له و لورده کردن، در هم کوبیدن، درب و داغان کردن، (خودمانی)، زور، قوه، انرژی، فرزی، چالاکی، دنگ!

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) (با سرعت و زور و به طور ناگهانی) زدن، حرکت کردن، له و لورده کردن، در هم کوبیدن، درب و داغان کردن


(عامیانه) زور، قوه، انرژی، فرزی، چالاکی


(عامیانه) (ندا) بنگ!، دنگ!


زاپ


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: zaps, zapping, zapped
(1) تعریف: (informal) to kill, strike, destroy, or smash suddenly.
مشابه: destroy

- He zapped the spider with the bug spray.
[ترجمه Tina] او عنکبوت را با اسپری حشره کش له و لورده کرد
[ترجمه Me] او عنکبوت را با اسپری حشره کش نابود کرد
[ترجمه ترگمان] اون عنکبوت رو به اسپری حشره کش منتقل کرد
[ترجمه گوگل] او عنکبوت را با اسپری اشکال زخمی کرد

(2) تعریف: to strike or bombard with electrical current, laser beams, x-rays, or the like.
مشابه: bombard

- They zapped the enemy spaceship as it began its attack.
[ترجمه ترگمان] آن ها سفینه دشمن را به عنوان حمله به سفینه منتقل کردند
[ترجمه گوگل] آنها حمله سفینه فضایی دشمن را فریب دادند
- She zapped the hot dogs in the microwave.
[ترجمه ترگمان] اون سگ ها رو توی مایکروویو متمرکز کرد
[ترجمه گوگل] او داغ داغ را در مایکروویو گرفت
اسم ( noun )
مشتقات: zapper (n.)
(1) تعریف: (informal) energy, drive, verve, or the like.

(2) تعریف: a jolt, as of electricity.

• short length of time in a microwave oven; energy and enthusiasm; unexpected forceful strike or hit; jolt; spicy quality
kill, shoot; destroy; defeat; attack suddenly (slang); complete something very quickly, move very fast; cook or warm up something in a microwave oven; photocopy something; (computers) damage or destroy hardware or media by means of electricity; erase or get rid of something (computers); change stations during television advertisements with a remote control; (broadcasting) use an apparatus to erase commercials from a transmission (i.e.: with a pause button in videotaping); give an electric shock (slang)
if someone zaps someone else, they kill them, usually by shooting them; an informal word.
if you zap something on a computer screen, you erase it; an informal word.
if you zap while watching television, you change channels; an informal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پاک کردن ؛ حذف یک فایل یا پاک کردن ناگهانی یک صفحه؛ پاک نمودن قسمتی از برنامه ؛ حذف ؛ فرمان پاک کردن تمام اطلاعاعت روی صفحه گسترده

مترادف و متضاد

destroy


Synonyms: exterminate, kill, kill off, slaughter, terminate


جملات نمونه

1. They've got the kind of weapons that can zap the enemy from thousands of miles away.
[ترجمه ترگمان]اونا یه جور اسلحه دارن که می تونن دشمن رو از هزاران مایل دور کنن
[ترجمه گوگل]آنها نوعی سلاح دارند که می توانند دشمن را از هزار مایل دور نگه دارند

2. She needs to put a bit more zap into her performance.
[ترجمه ترگمان]او باید کمی بیشتر به عملکرد خودش فشار وارد کند
[ترجمه گوگل]او نیاز به قرار دادن کمی بیشتر zap در عملکرد خود را

3. Have I got time to zap into town and do some shopping?
[ترجمه ترگمان]آیا من وقت دارم به شهر بروم و کمی خرید کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا وقت داشتم که به شهر بروم و خرید کنم؟

4. The laser weapons are designed to zap enemy missiles.
[ترجمه ترگمان]سلاح های لیزری برای تخلیه موشک های دشمن طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]سلاح های لیزری برای ساخت موشک های دشمن طراحی شده اند

5. It's vital to zap stress fast.
[ترجمه ترگمان]این امر برای تخلیه سریع فشار حیاتی است
[ترجمه گوگل]برای تسکین سریع استرس ضروری است

6. Men like to zap the TV channels, something that can drive certain women berserk.
[ترجمه ترگمان]مردان دوست دارند کانال های تلویزیون را تخلیه کنند، چیزی که می تواند برخی از زنان را عصبانی کند
[ترجمه گوگل]مردان دوست دارند کانال های تلویزیونی را بفروشند، چیزی که می تواند زنان خاصی را برسرک کند

7. Computers identify threats and zap the results back to US pilots in the war zone.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها تهدید را شناسایی کرده و نتایج را به خلبانان آمریکایی در منطقه جنگ تخلیه می کنند
[ترجمه گوگل]کامپیوترها تهدیدها را شناسایی می کنند و نتایج را به خلبانان ایالات متحده در منطقه جنگی منتقل می کنند

8. I really admire her she's so full of zap!
[ترجمه ترگمان]واقعا تحسینش می کنم!
[ترجمه گوگل]من واقعا او را تحسین می کنم او بسیار پر از زاپ!

9. Zap off the car; you can't park your car here!
[ترجمه ترگمان]ماشینو خاموش کن تو نمی تونی ماشینت رو اینجا پارک کنی!
[ترجمه گوگل]ماشین را ببندید شما نمی توانید ماشین خود را در اینجا پارک کنید

10. Alternatively, use Doom Divers to zap the enemy's artillery before it can damage your core units.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، استفاده از دایورها برای تخلیه توپخانه دشمن قبل از آن که بتواند به واحدهای اصلی شما آسیب برساند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، از Doom Divers از Doom Divers استفاده کنید تا از توپخانه دشمن جلوگیری کنید تا بتواند به هسته اصلی خود آسیب برساند

11. How did we zap the cancer without killing healthy cells?
[ترجمه ترگمان]چگونه بدون کشتن سلول های سالم، سرطان را تخلیه کردیم؟
[ترجمه گوگل]چگونه ما بدون سرطان سلول های سالم سرطان را از دست دادیم؟

12. Zap bikes also appeal to police departments for patrol work.
[ترجمه ترگمان]همچنین bikes Zap از ادارات پلیس برای کار گشت درخواست استیناف کردند
[ترجمه گوگل]دوچرخه Zap همچنین به ادارات پلیس برای کار گشت و گذار تجاوز می کند

13. What would happen to me if a ZAP got me while I was in the computer?
[ترجمه ترگمان]اگر زمانی که من در کامپیوتر بودم، چه اتفاقی برای من می افتاد؟
[ترجمه گوگل]اگر یک ZAP در حالی که من در کامپیوتر بودم، چه اتفاقی برای من می افتاد؟

14. The journey to Victoria usually began in Sze Zap, an area comprising of four districts of Kwangtung in China.
[ترجمه ترگمان]سفر به ویکتوریا معمولا در Sze Zap، منطقه ای متشکل از چهار منطقه of در چین آغاز شد
[ترجمه گوگل]سفر به ویکتوریا معمولا در Sze Zap آغاز شد، منطقه ای که از چهار ناحیه Kwangtung در چین تشکیل شده است

She zapped through the work in one hour.

ظرف یک ساعت کلک آن کار را کند.


The police zapped them with tear gas.

پلیس با گاز اشک‌آور حسابی خدمت آنها رسید.


A storm zapped the coast.

توفان کرانه را داغون کرد.


پیشنهاد کاربران

تخریب یا نابود کردن ناگهانی و سریع
انجام دادن کاری باسرعت
سریع عوض کردن کانال تلویزیون با کنترل آن
پختن غذا در ماکروویو

زاپ یا ریش ریش یا پارگی ( در شلوار جین )

مسحور کردن


کانال تلوزیون را عوض کردن

شوک - نابودکردن

Cook in microwave
Put all the ingredients in a bowl and zap in microwave on medium

سریع جابه جا کردن چیزی - پرتاب با سرعت Spider - man has power to zap a spiderweb from his wrists


شل و پر/پل کردن ؛ قطعه قطعه کردن. از هر جای مجروح کردن. بسیار جراحات وارد کردن. از پا انداختن : پنجاه نفر رعیت با چماق شصت قزاق را شل و پر کردند. ( یادداشت مؤلف ) . له و لورده کردن.

To cook something in a microwave
Quickly zap potato in the microwave


کلمات دیگر: