کلمه جو
صفحه اصلی

ace


معنی : ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی، تک خال، خیلی عالی، تک خال زدن
معانی دیگر : آس، خبره، کارشناس، کاملا شکست دادن، بردن از (معمولا با out)، (عامیانه) نمره ی الف گرفتن، (در بازی های با توپ و راکت) یک امتیاز (که اگر حریف توپ را نزند نصیب سرو زننده می شود)، سرو برنده، (بازی گلف) راندن توپ به درون سوراخ با یک ضربه، خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن را سرنگون کرده باشد، درشرف، ذره ای مانده به، خ‹لبانی که حداقل 5 هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد، پیشوندی ازکلمه aceticبمعنی دارای جوهر سرکه

انگلیسی به فارسی

تک‌خال، آس، ذره، نقطه، در شرف، ذره‌ای مانده(به)،(مجازاً) ستاره یا قهرمان تیم‌های بازی، رتبه اول،خلبانی که حداقل ۵ هواپیمای دشمن را سرنگون کرده باشد، تک‌خال زدن، (شیمی) پیشوندی ازکلمه acetic بمعنی (دارای جوهر سرکه) می‌باشد که به‌صورت ترکیب با سایر کلمات می آید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: ace in the hole
(1) تعریف: a playing card or die face that bears only one spot.
مشابه: trump

- My ace beats your queen.
[ترجمه حاج امام] قهرمان من، ملکۀ تو رو شکست میده
[ترجمه حاجی] ستارۀ من، ملکۀ تو رو شکست میده
[ترجمه ترگمان] ایس من، ملکه تو رو شکست میده
[ترجمه گوگل] تیس من به ملکه شما ضربه می زند

(2) تعریف: a person who is highly skilled in a particular field; expert.
مترادف: expert, maestro, master, master hand, maven, pro, professional, standout, star, virtuoso, whiz
متضاد: amateur
مشابه: authority, black belt, champion, connoisseur, genius, mastermind, number one, old hand, past master, prodigy, shark, talent, veteran, wizard

- She's an ace at tennis.
[ترجمه ترگمان] اون یه آس تو تنیس هست
[ترجمه گوگل] او یک تس در تنیس است

(3) تعریف: in tennis, a winning serve that is out of the opponent's reach.
مشابه: winner

- He served another ace to win the game.
[ترجمه ترگمان] او یک آس پیک دیگر بازی کرد تا برنده مسابقه شود
[ترجمه گوگل] او برای تسخیر این بازی خدمت دیگری کرد

(4) تعریف: a pilot who has downed a specified number of military aircraft.

- Their side lost one of its aces in the dogfight that ensued.
[ترجمه حاجی] طرف آنها یکی از قهرمانان خود را در نتیجه مبارزه ای که روی داد از دست داد.
[ترجمه ترگمان] پهلو آن ها یکی از aces را در the که در پی آن بود از دست دادند
[ترجمه گوگل] طرف آنها یکی از آسیا های خود را در مبارزه با سقوط کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: aces, acing, aced
(1) تعریف: to outdo or gain an advantage over (often fol. by "out").
مترادف: beat, excel, outdo, outmatch, overtop, surpass, trump
مشابه: best, defeat, exceed, one-up, outclass, outsmart, overcome, rout, upstage

- I aced him out for the promotion.
[ترجمه ترگمان] من اونو برای ترفیع درجه گرفتم
[ترجمه گوگل] من او را برای ارتقاء اخراج کردم

(2) تعریف: to get a grade of A on or in.
مشابه: excel in, score on

- He aced his history course.
[ترجمه ترگمان] مسیرش رو طی کرده
[ترجمه گوگل] او دوره تاریخی خود را درگذشت
صفت ( adjective )
• : تعریف: excellent; outstanding.
مترادف: accomplished, adept, classic, excellent, exceptional, expert, fine, first-class, first-rate, matchless, nonpareil, outstanding, standout, sterling, superior, superlative, tiptop, top, topnotch
متضاد: mediocre
مشابه: admirable, capital, choice, masterful, notable, perfect, pro, proficient, select, skillful, supreme

- He's an ace mechanic, and I trust his opinion.
[ترجمه ترگمان] اون یه ace، و من به عقیده او اعتماد دارم
[ترجمه گوگل] او یک مکانیک مکانیکی است و به نظر او اعتماد دارم

• expert; champion; playing card with the a on it (cards); unreturned serve (tennis)
hit a ball that is not returned (tennis); be a champion; receive a high score
an ace is a playing card with a single symbol on it.
an ace is also a fact or action that someone suddenly uses to their advantage, for example in an argument.
ace is also used to describe someone who is extremely good at something; an informal use. adjective here but can also be used as a count noun with a supporting word or phrase. e.g. he plays a teacher who turns into a dance ace overnight.
if you are within an ace of something, you very nearly do it or experience it.
in tennis, an ace is a serve that is so fast that the player receiving the serve cannot reach the ball.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تک خال، آس

مترادف و متضاد

Antonyms: clod, ignoramus


ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

اس (اسم)
ace

نقطه (اسم)
stop, ace, speck, point, spot, dot, part, jot, period, mark, prick, mote, minim, iota, plot, fleck, full stop, splotch, punctation, speckle, tittle

ذره کوچک (اسم)
ace, glob

رتبهء اول (اسم)
ace

ستاره یا قهرمان تیمهای بازی (اسم)
ace

تک خال (صفت)
ace

خیلی عالی (صفت)
ace, pluperfect, first-class

تک خال زدن (فعل)
ace

exhibiting expertise in some activity


Synonyms: brilliant, champion, distinguished, excellent, expert, first-rate, great, master, outstanding, superb, virtuoso


Antonyms: inept, unskilled


expert in some activity


Synonyms: champion, genius, master, pro, star, virtuoso, winner, wizard


جملات نمونه

the ace of hearts

آس دل


an ace salesman

فروشنده‌ی ماهر


He aced his opponent out.

او حریف خود را شکست داد.


He aced the course.

در درس نمره‌ی الف گرفت.


She came within an ace of being hit by a car.

نزدیک بود ماشین به او بزند.


1. ace takes the king
خال آس از شاه می برد.

2. an ace in the hole
آس رو نشده (در روی میز)

3. an ace salesman
فروشنده ی ماهر

4. the ace of hearts
آس دل

5. he played his ace
او آس خود را بازی کرد.

6. to have an ace up one's sleeve
برگ برنده داشتن،حیله در آستین داشتن

7. she came within an ace of being hit by a car
نزدیک بود ماشین به او بزند.

8. she drew her opponent's ace
اوتک خال حریفش را کشید.

9. to be (or come) within an ace of
بسیار نزدیک بودن به

10. she discarded a jack and picked up an ace
او سرباز را انداخت و آس را برداشت.

11. he flipped through the cards trying to find an ace
او تند به ورق ها نگاه می کرد و می کوشید یک تکخال پیدا کند.

12. She is an ace dancer.
[ترجمه ترگمان] اون یه ace
[ترجمه گوگل]او رقصنده ایس است

13. That is the third ace that he has served this match.
[ترجمه ترگمان]این سومین آس است که او در این مسابقه خدمت کرده است
[ترجمه گوگل]این سومین آسی است که او در این مسابقه خدمت کرده است

14. She came within an ace of winning the match.
[ترجمه ترگمان]او در یک آس برنده مسابقه شرکت کرد
[ترجمه گوگل]او در حین پیروزی در مسابقه پیروز شد

15. To be an ace you had to shoot down five enemy aircraft.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه یک آس داشته باشید باید پنج هواپیمای دشمن را هدف قرار دهید
[ترجمه گوگل]برای اینکه شما یک هواپیمای دشمن بودید، باید مجبور شوید که شلیک کنید

16. That's the third ace you've served this game.
[ترجمه ترگمان]این سومین ace که این بازی رو انجام دادی
[ترجمه گوگل]این سومین لحظه ای که شما در این بازی خدمت کرده اید

17. That's the third ace that Violente has served this match.
[ترجمه ترگمان]این سومین آس است که Violente در این مسابقه خدمت کرده است
[ترجمه گوگل]این سومین لحظه ای است که ویولنته در این مسابقه خدمت کرده است

اصطلاحات

to hold all the aces

برتری داشتن، برگ‌های برنده را در دست داشتن


to be (or come) within an ace of

بسیار نزدیک بودن به


to have an ace up one's sleeve

برگ برنده داشتن، حیله در آستین داشتن


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Angiotensin Converting Enzyme
موضوع: پزشکی
انزیم تنظیم کننده ی انژیوتنسین

پیشنهاد کاربران

تصویر تک خال از ورق :

Do exceptionally well on something=به طور استثنایی یک کاری رو خوب انجام دادن= ace

👈 ( ورق بازی ) تک خال، آس

to play your ace/a trump
گذاشتن رو به بالا تک خال

👈 ( در بازی های با توپ و راکت ) یک امتیاز ( که اگر حریف توپ را نزند نصیب سرو زننده می شود ) ، سرو برنده

She served out the match with her fifth ace

اصطلاح ace my classes یعنی کلاس هامو به خوبی بگذرونم

به معنی برنده یا ستاره در قهرمانی هست

اگر در بازی کامپیوتری بکار رود به معنیه اینه که همه ی تیم حریف رو یک نفر زده و بهش میگن ace کردی
مثلا:
اگر در یک بازی ۵ به ۵ یک نفر هر ۵ نفر رو بزنه ace کرده
یا
در یک بازی ۱۰ به ۱۰ یک نفر هر ۱۰ نفر رو بزنه ace کرده

والیبال ) آس در والیبال به "امتیازی" گفته میشود که توسط سرویس زن بدست می آید!
یعنی موقعی که سرویس زن توپ را سرویس میزند آن توپ بدون اینکه به دست بازیکنان حریف برخورد کند وارد زمین آنها شود یا اینکه بازیکنان حریف نتوانند آن توپ سرویس را جمع کنند و آن توپ تبدیل به امتیاز شود!

پاس شدن ، قبول شدن ، برنده شدن

عملکرد عالی داشتن ، ترکوندن

در بازی تنیس سرویسی است که مستقیما به امتیاز تبدیل شود.

( عامیانه آمریکایی )
گرفتن نمره A در آزمون
I aced that exam

بهترین کار ممکن را در امتحان، شغل و . . . . انجام دادن ( Informal )

ماهر، چیره دست، خبره، کاربلد، استادکار

نام آنزیمیست که یک نوع آنژیوتانسین ( نوعی پروتئین گلوبین که ازکبدترشح می شود. ) یه نوع دیگرآن تبدیل میکند.

کاری را بدون اشتباه و به نحو احسن انجام دادن

اسم یک گروه کیپاپ
مخفف : adventure calling emotion

informal ) ace it )

To achieve total success at something, or to complete something to the best of one's ability.

بیست شدن، بالاترین نمره را گرفتن
I'm sure you will ace your exam.

to do sth extremely well
انجام دادن کاری فوق العاده خوب
عملکرد عالی داشتن

تک خال - آس


کلمات دیگر: