کلمه جو
صفحه اصلی

acid


معنی : جوهر، حامض، بدجنسی، جوهر اسید، ترش، سرکه مانند، دارای خاصیت اسید، ترشرو، بد اخلاق
معانی دیگر : (دارای مزه) تند و سوزنده، ترشا، تند و کنایه آمیز، گزنده، نیش دار، (خاک) اسیدی (دارای ph کمتر از 7)، بدخلق، بدقلق، حالت اسیدی، ترشی، اسید، اسید مانند، اسیدی، اسیددار، (خودمانی) lsd، حام­، محک

انگلیسی به فارسی

ترش، حامض، سرکه مانند، دارای خاصیت اسید، جوهراسید، (مجازا) ترشرو، بداخلاق، بدجنسی، جوهر، محک


اسید، جوهر، حامض، بدجنسی، جوهر اسید، ترش، سرکه مانند، دارای خاصیت اسید، ترشرو، بد اخلاق


انگلیسی به انگلیسی

• any of a group of sour-tasting substances that dissolve in water and form salts when combined with bases (chemistry); substance having a sour taste; acerbity, sarcasm; lsd (slang)
of or pertaining to an acid (chemistry); having a sour taste; sarcastic, acerbic
an acid is a chemical liquid that turns litmus paper red. strong acids can damage substances such as metals, cloth, and skin.
an acid fruit or drink has a sour or sharp taste.
an acid remark is unkind or critical.
acid is also the drug lsd; an informal use.

اسم ( noun )
(1) تعریف: in chemistry, any of a group of substances that usu. dissolve in water, have a sour taste, and form salts in reaction with bases. (Cf. base.)
مشابه: caustic, corrosive

- Vinegar contains an acid called acetic acid.
[ترجمه ترگمان] سرکه حاوی یک اسید به نام استیک اسید است
[ترجمه گوگل] سرکه حاوی اسید اسید استیک است
- Acids in the stomach begin to break down the food.
[ترجمه ترگمان] اسیدها در معده شروع به شکستن غذا می کند
[ترجمه گوگل] اسیدهای معده شروع به تجزیه غذا می کنند

(2) تعریف: a substance that tastes sour.
متضاد: sweet
مشابه: vinegar

(3) تعریف: a scornful tone; sarcasm.
مترادف: acerbity, causticity, mordancy, sarcasm, sting
مشابه: acrimony, asperity, astringency, venom

- There was a great deal of acid in the speaker's remarks.
[ترجمه قاسم آباده ای] در صحبتهای سخنران، فرازهای بسیار گزنده ای وجود داشت. .
[ترجمه ترگمان] در سخنان سخنران مقدار زیادی اسید وجود داشت
[ترجمه گوگل] در سخنان سخنران مقدار زیادی اسید وجود داشت

(4) تعریف: (slang) LSD.
مترادف: LSD
مشابه: hallucinogen
صفت ( adjective )
مشتقات: acidly (adv.), acidness (n.)
(1) تعریف: in chemistry, of or pertaining to an acid; acidic.
مترادف: acidic, caustic, corrosive, mordant
متضاد: alkaline

- The teacher immersed the copper wire in the acid solution.
[ترجمه ترگمان] معلم سیم مسی را در محلول اسید غوطه ور کرد
[ترجمه گوگل] معلم سیم مسی را در محلول اسید غوطه ور کرد

(2) تعریف: sour in taste.
مترادف: acerbic, pungent, sour, tart, vinegary
متضاد: sweet
مشابه: acerbate, acidic, acidulous, astringent, harsh, sharp

- The acid taste of the salad dressing was too much for me.
[ترجمه 🦥Moonlight] مزه ترش سس سالاد برای من خیلی زیاد بود
[ترجمه ترگمان] مزه سس سالاد برای من خیلی زیاد بود
[ترجمه گوگل] طعم اسید از سس سالاد بیش از حد برای من بود

(3) تعریف: scornful; sarcastic.
مترادف: acerbic, acidulous, acrid, astringent, biting, mordant, sarcastic, scornful, sharp, vinegary, vitriolic
متضاد: sweet
مشابه: caustic, ironic, pungent, sardonic, scathing, tart

- The debaters threw acid remarks at each other.
[ترجمه ترگمان] The به یکدیگر متلک می گفتند
[ترجمه گوگل] سخنگویان اظهار نظرهای اسید را در هم آمیختند

دیکشنری تخصصی

[شیمی] 1- اسید، جوهر 2- (داراى مزه ) تند و سوزنده، ترش، ترشا 3- اسید مانند، اسیدى 4- اسیددار 5- LSD 6- (خاک ) اسیدى (داراى pH میزان کمتر از 7) 7- حالت اسیدى، ترشی 8- داراى سیلیکا (silica)
[مهندسی گاز] اسید
[خاک شناسی] اسید

مترادف و متضاد

bitter, sour in taste


Synonyms: acerbic, acidulous, biting, piquant, pungent, sharp, tart, vinegarish, vinegary


Antonyms: bland, sweet


جوهر (اسم)
heart, matter, substance, acid, ink, quintessence, being, juice, marrow, quiddity

حامض (اسم)
acid

بدجنسی (اسم)
acid, malice, malignancy, wickedness, maleficence

جوهر اسید (اسم)
acid

ترش (صفت)
acerb, sour, tart, acid, vinegary, acetic, acetose, vinegarish

سرکه مانند (صفت)
acid, acetic

دارای خاصیت اسید (صفت)
acid

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

بد اخلاق (صفت)
bad, vile, acid, moody, impatient, reprobate, orgiastic, immoral, ill-humored, licentious, dissolute, rabid, pettish, ill-humoured, ill-natured, uncurbed

having acidic, corrosive properties


Synonyms: acerbic, acidulous, acrid, anti-alkaline, biting, bleaching, corroding, disintegrative, dissolvent, eating away, eroding, erosive, oxidizing, rusting


Antonyms: basic


bitter in words or behavior


Synonyms: acerbic, biting, caustic, cutting, dry, harsh, hateful, hurtful, mordant, nasty, offensive, sarcastic, sharp, stinging, trenchant, vitriolic


Antonyms: kind, nice


lysergic acid diethylamide, LSD


Synonyms: black tabs, blotter, blue acid, blue dot, blue Owsley, California sunshine, candy, cubes, dot, electric Kool Aid, green dragon, hallucinogen, instant Zen, Lucy in the sky with diamonds, magic mushrooms, mescalin, microdots, mushrooms, orange sunshine, Owsley’s acid, peyote, purple haze, strawberry fields, sugar cubes, yellow sunshine


جملات نمونه

acid soil

خاک اسیدی


his acid way of dealing with people

رفتار تندخویانه‌ی او با مردم


1. acid bites into the metal
اسید فلز را می خورد.

2. acid erodes metal
اسید باعث خورده شدن فلز می گردد.

3. acid indigestion
سو هاضمه ی اسیدی،ترش کردن

4. acid lemon
لیمو ترش

5. acid soil
خاک اسیدی

6. an acid can react with a base to form a salt
اسید می تواند با باز فعل و انفعال بکند و ملح تشکیل بدهد.

7. an acid that penetrates into tissues
اسیدی که به درون بافت ها رخنه می کند

8. an acid whose formula is hcooh
اسیدی به فرمول hcooh

9. his acid remarks
اظهارات تند و نیش دار او

10. his acid way of dealing with people
رفتار تندخویانه ی او با مردم

11. nitric acid is a corrosive liquid
تیزاب آبگونه ای خورنده است.

12. stomach acid
اسید معده،ترشی معده

13. the acid juice of unripe grapes
آب ترش مزه ی غوره

14. citric acid
اسید سیتریک،جوهر لیمو

15. commercial sulfuric acid
اسید سولفوریک صنعتی

16. she threw acid on her rival's face
به صورت رقیبش اسید پاشید.

17. the reaction of acid and base
کنایی (فعل و انفعال) اسید و باز

18. an alkali neutralizes an acid
قلیا اسید را خنثی می کند.

19. this trouble is an acid test of our friendship
این مشکل محکی بر دوستی ما است.

20. wool dyes readily with acid dyes
پشم با رنگ های اسیدی به آسانی رنگ می شود.

21. to treat a substance with sulfuric acid
به ماده ای اسید سولفوریک زدن

22. a metal that pitted after contact with acid
فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد

23. her legs were badly excoriated by the acid
اسید پوست پاهایش را بدجوری برده بود.

24. litmus is an indicator of the presence of acid in a solution
لیتموس نشانه وجود اسید در محلول است.

25. Citric acid can be extracted from the juice of oranges, lemons, limes or grapefruit.
[ترجمه ترگمان]اسید Citric را می توان از عصاره پرتقال، لیمو، لیمو یا گریپ فروت استخراج کرد
[ترجمه گوگل]اسید سیتریک را می توان از آب پرتقال، لیمو، لیمو یا گریپ فروت استخراج کرد

26. When nitric acid is poured on copper, a brown vapor gives off.
[ترجمه ترگمان]وقتی اسید نیتریک روی مس ریخته می شود، یک بخار قهوه ای روشن می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که اسید نیتریک بر روی مس ریخته می شود، بخار قهوه ای خاموش می شود

27. Some ants eject formic acid when irritated.
[ترجمه ترگمان]برخی از مورچه ها formic اسید را در زمانی که عصبانی می شوند، بیرون می دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از مورچه ها هنگامی که تحریک می شوند، اسید فرمیک را از بین می برند

28. Battery acid had eroded the engine.
[ترجمه ترگمان]باتری اتومبیل موتور را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]اسید باتری موتور را تخریب کرده است

29. Acid rain has a devastating effect on the forest.
[ترجمه ترگمان]باران اسیدی تاثیر مخربی بر روی جنگل دارد
[ترجمه گوگل]باران اسیدی اثرات ویران کننده ای بر جنگل دارد

30. I was expecting another of his acid remarks, but he remained silent.
[ترجمه قاسم آباده ای] من انتظار یکی دیگر از سخنان آتشین او را داشتم ولی او حرفی نزد.
[ترجمه ترگمان]من انتظار دیگری از remarks او را داشتم، اما او ساکت ماند
[ترجمه گوگل]من انتظار داشتم یکی دیگر از سخنان اسید او، اما او ساکت بود

acid indigestion

سوء هاضمه‌ی اسیدی، ترش کردن


stomach acid

اسید معده، ترشی معده


the acid juice of unripe grapes

آب ترش‌مزه‌ی غوره


acid lemon

لیمو ترش


his acid remarks

اظهارات تند و نیش‌دار او


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Atomic, Consistent, Isolated, and Durable
موضوع: کامپیوتر
ACID از 4 قاعده تشکیل شده است (Atomic, Consistent, Isolated, and Durable) که با کنار هم قرار دادن آن ها یک تراکنش مفهوم پیدا می کند:
الف) Atomic: به معنای همه یا هیچ
اگر تراکنشی از چندین تغییر تشکیل می شود، همه ی آن ها باید با موفقیت انجام شوند، یا اینکه هیچکدام از تغییرات نباید فرصت اعمال نهایی را بیابند.
برای مثال انتقال مبلغ X را از یک حساب، به حسابی دیگر درنظر بگیرید. در این حالت X ریال از حساب شخص کسر و X ریال به حساب شخص دیگری واریز خواهد شد. اگر موجودی حساب شخص، دارای X ریال نباشد، نباید مبلغی از این حساب کسر شود. مرحله اول شکست خورده است؛ بنابراین کل عملیات لغو می شود. همچنین اگر حساب دریافت کننده بسته شده باشد نیز نباید مبلغی از حساب اول کسر گردد و در این حالت نیز کل تراکنش باید برگشت بخورد.
ب) Consistent یا یکپارچه
در اینجا consistency علاوه بر اعمال قیود، به معنای اطلاعاتی است که بلافاصله پس از پایان تراکنشی از سیستم قابل دریافت و خواندن است.
ج) Isolated: محصور شده
اگر چندین تراکنش در یک زمان با هم در حال اجرا باشند، نتیجه نهایی با حالتی که تراکنش ها یکی پس از دیگری اجرا می شوند باید یکی باشد.
د) Durable: ماندگار
اگر سیستم پایان تراکنشی را اعلام می کند، این مورد به معنای 100 درصد نوشته شدن اطلاعات در سخت دیسک باید باشد.

پیشنهاد کاربران

اسید

درشیمی به معنی اسید ، هنگام برخورد بادیگران به معنی بداخلاقی می باشد.


کلمات دیگر: